به گزارش سرمایه فردا، قبلا موسیقی هنوز از دل کوچهها میآمد و نه از پشت ویترینها، نعمتالله آغاسی با کتهای براق و صدایی پرشور، روی صحنههای لالهزار ایستاد و برای مردمی خواند که زندگی را با تمام تلخیها و امیدهایش لمس کرده بودند. او از اهواز آمده بود؛ از گرمای کار، از عرق پیشانی، از زیستی که بعدها در ترانههایش جاری شد.
آغاسی، صدای مردمی بود که شادی را در سادگی میجستند. ترانههایش مثل «لب کارون» و «سنگتراش»، نه فقط آهنگ، بلکه روایتهایی از زیست جمعی بودند. روزگار اما همیشه یکسان نمیماند؛ صحنهها خاموش شد و او در سکوتی تلخ فرو رفت. اما صدایش در تاکسیها، کافهها و مهمانیها زنده ماند—مثل خاطرهای که هرگز نمیمیرد.
او در ۱۴ آبان ۱۳۸۴ رفت، اما نرفت. چون هنرمند، آنگاه که با زندگی مردم گره میخورد، در حافظه شهر باقی میماند. آغاسی هنوز هست؛ در نوارهای قدیمی، در لبخندهای بیهوا، در لحظهای که صدایش دوباره از جایی بلند میشود و دلها را گرم میکند.
نامش برای بسیاری آشناست؛ مردی با کتهای براق روی صحنههای لالهزار که صدایش بهمحض آنکه بلند میشد، فضای سالن را گرم میکرد. نعمتالله آغاسی خوانندهای بود که زندگی را با تمام تلخیها و امیدهایش تجربه کرد و آن را از بلندگوی صدایش به مردم بخشید؛ مردمی که برای دمی رهایی از روزمرگیها کنار هم جمع میشدند و آغاسی برایشان نفس میگذاشت.
اهواز خاستگاه او بود؛ جایی که گرمای آفتاب با سختی کار روزانه آمیخته میشد. نوجوانی او با کار و تلاش گذشت؛ روایتهایی از کارگری و روزهایی که گذر زندگی را نه از پشت میز که با عرق پیشانی میفهمید. همین تجربهها بعدها در ترانههایش زندگی کردند. او روی صحنه از همین جهان حرف میزد: جهانی پر از عشق، کار، امید و گاهی شکست.
لالهزار؛ ایستگاه درخشش
تهران برایش فرصتی تازه بود. کوچههای لالهزار در آن دوران پاتوق موسیقی و نمایش بود و آغاسی خیلی زود جای خودش را روی صحنهها پیدا کرد. مردم از شهرهای مختلف به تهران میآمدند و بهدنبال لحظاتی شاد، صندلیهای سالن را پر میکردند. آغاسی صدای همان مردم بود؛ صمیمی و بیپیرایه.
«لب کارون»، «ال هوار»، «سنگ تراش» و بسیاری دیگر، تبدیل به نوای زندگی روزمره شدند. این آهنگها به گوش مردم آشنا و به دلشان نزدیک بود. آغاسی پیچیدگی را در سادگی پیدا کرده بود؛ چند جمله ساده که از عمق زیست واقعی میآمد و شنونده را در آغوش میگرفت.
روزگار بیصحنه
زمان همیشه دستبهدست یکسان نمیچرخد. تغییرات اجتماعی و فرهنگی باعث شد آغاسی مدتی طولانی دور از مرکز توجه بماند. صحنهها خاموش شد و او به اجبار در سکوتی تلخ فرو رفت. این دوره برایش سخت بود؛ هنرمندی که زندگیاش روی صحنه شکل گرفته بود، ناگهان با خلأیی روبهرو شد که پر کردنش آسان نبود.
با وجود تمام اینها، او بار دیگر تلاش کرد برگردد. بازگشتش پر از امید بود. هواداران قدیمی هنوز شانهبهشانهاش ایستادند. صدایش در تاکسیها و کافههای قدیمی جریان داشت، آهنگهایش در مهمانیها زنده نگه داشته میشد و این یعنی آغاسی هنوز میان مردم بود.
میراثی که هنوز نفس میکشد
۱۴ آبان ۱۳۸۴، روزی که خبر رفتنش رسید، برای بسیاری یادآور کسی بود که بخشی از خاطراتشان را ساخته بود. روزنامهها خبر دادند که آغاسی دیگر نیست، اما واقعیت آن است که هنرمند همیشه در محل اتصالش با زندگی جمعی ماندگار میشود.
آغاسی نماینده نسلی بود که موسیقی را نه برای ویترین، که برای مردم میخواند. ترانههایش بخشی از هویت موسیقایی ماست؛ از جنوب پرحرارت تا پایتخت پرالتهاب. صدای او روحیهای جمعی را ثبت کرده؛ روحیهای که شادی را با رنج کنار هم نفس میکشید.
سالها گذشته، نسلها عوض شدهاند، اما وقتی جایی نوار قدیمی میچرخد و صدای گرمش در فضا پخش میشود، لحظهای مکث اتفاق میافتد. خاطرهای بیدار میشود. انگار آغاسی دوباره روی صحنه است. مردی که جهان را با صدای خودش معنا کرد: ساده، صمیمی و بیفاصله. میراث او ادامه دارد؛ در دلها، در حافظه شهر و در هر ترانهای که هنوز سبب لبخند یا دلتنگی میشود.
رئیسکل بانک مرکزی از هدفگذاری تورم در کانال ۳۰ درصدی برای سال جاری خبر داده…
کارشناسان معتقدند در حال حاضر مسائل پیچیدهای سیاست خارجی ایران و ماندن وعدههای اقتصادی روی…
اگر زندگی مجموعهای از انتخابهاست، تئاتر «کتابخانه نیمهشب» فرصتی است برای بازگشت به لحظاتی که…
در ایران، مجوز اکران فیلم نه پایان مسیر، بلکه آغاز یک آزمون محلی است. فیلمی…
خرید تجهیزات سفر میتواند میلیونها تومان هزینه داشته باشد، اجاره لوازم طبیعتگردی راهی تازه برای…
نمک، همان ماده سادهای که روزگاری بیادعا کنار نان و پنیر مینشست، حالا در قالبهای…