Categories: آخرین اخبار

سامان احتشامی؛ پیانیستِ بی‌قاعده

به گزارش سرمایه فردا، بسیاری از هنرمندان پشت واژه‌های سنگین پنهان می‌شوند، سامان احتشامی راه دیگری را انتخاب کرده است؛ راهی که در آن موسیقی نه یک مفهوم انتزاعی، بلکه تجربه‌ای زنده، روزمره و قابل لمس است. او از پیانو حرف می‌زند، اما با مثال پیتزا؛ از تکنیک می‌گوید، اما با استعاره تیراندازی؛ از هویت هنری سخن می‌گوید، اما با تئوری «کت‌وشلوار و مایو». همین زبان متفاوت است که او را از یک نوازنده صرف، به یک روایتگر صریحِ جهان موسیقی تبدیل کرده است. احتشامی نه ادعای روشنفکری دارد و نه در پی ساختن چهره‌ای دست‌نیافتنی است؛ او هنرمندی است که از دل تجربه، از دل بازار، از دل نقدها و از دل زیست واقعی‌اش حرف می‌زند. شاید به همین دلیل است که صدای پیانوی او، برای بسیاری از مخاطبان، نه فقط یک اجرا، بلکه نوعی گفت‌وگوست؛ گفت‌وگویی میان سنت و مدرنیته، میان تکنیک و احساس، میان واقعیت و رؤیا.

سامان احتشامی، اسمی است که در دو دهه اخیر، تعریف پیانونوازی را برای طیف وسیعی از مخاطبان ایرانی تغییر داده است. او در مرز باریک میان «تکنیک آکادمیک» و «ذائقه مردمی» راه می‌رود؛ راهی که البته خالی از نقد نبوده، اما جمعیت هوادارانش نشان می‌دهد او نبض جامعه را خوب می‌شناسد. احتشامی نه در برج عاج می‌نشیند و نه کلماتش را در زرورق می‌پیچد. وقتی از او سوال می‌پرسید، منتظر پاسخ‌های کلیشه‌ای درباره «رسالت هنر» نباشید؛ او از «پیتزا» مثال می‌زند، از «تیراندازی» می‌گوید و تحلیلش از بازار موسیقی، به اندازه یک کلاس اقتصاد هنر دقیق است. در این گفت‌وگوی مفصل، احتشامی به سوالات ما درباره برخی مسائل پاسخ داده است؛ از فلسفه ترجمه موسیقی ایرانی روی ساز غربی و تاثیر ویرانگر حذف صدای زنان تا زندگیِ قبل و بعد از برنامه «دورهمی» و نگاه تلخش به وضعیت معیشتی نوازندگان ارکستر.

 

پیانو با طعم قرمه‌سبزی

یکی از کلیدواژه‌هایی که احتشامی سال‌هاست بر آن تاکید دارد، «ترجمه موسیقایی» است. اما این ترجمه دقیقا چیست؟ آیا خیانت به متن اصلی است یا بازآفرینی خلاقانه؟ او برای توضیح این مفهوم پیچیده، دست می‌گذارد روی ملموس‌ترین مثال ممکن: غذا.

این نوازنده معتقد است تلاش برای اجرای موسیقی ایرانی روی سازی با ریشه غربی، شبیه پیتزایی است که در ایران می‌خوریم: «قطعه ایرانی روی پیانو حکایت همان پیتزاست؛ غذایی با اصل ایتالیایی که برای ذائقه ایرانی پخته شده. پیتزای اصیل ایتالیایی شاید برای بسیاری خوشایند نباشد، پس ما آن را ایرانیزه کردیم؛ پرملات و با طعم خودمان. همین نسخه در همه‌جا جا افتاد و حالا پیتزا هست، اما با امضای ایرانی.»

از نگاه او، پیانوی ایرانی نیز همین مسیر را طی کرده است؛ سازی که در اروپا زاده شده اما در دستان نوازنده ایرانی، غم و شادی و شور دستگاه‌های ایرانی را فریاد می‌زند. احتشامی باور دارد پیانوی ایرانی امروز دیگر تجربه‌ای خام نیست و به «زبانی مستقل» رسیده است: «با حضور استادانی چون جواد معروفی، انوشیروان روحانی و افلیا پرتو، این زبان الگو پیدا کرده‌است.»

احتشامی تنوع سبک‌ها را به «لهجه» تشبیه می‌کند: «هر نوازنده دست‌پخت خودش را دارد؛ همان‌طور که لهجه تارنوازیِ فرهنگ شریف با جلیل شهناز یا تکنیک حسین علیزاده و محمدرضا لطفی متفاوت است، در پیانو هم لهجه‌های گوناگون این زبان مستقل شکل گرفته‌اند.»

 

یکی شدن مغز و انگشتان

وقتی سامان احتشامی روی صحنه می‌رود، بسیاری از مخاطبان کنجکاو می‌شوند که چقدر از این اجرا از روی نت است و چقدرش در لحظه خلق می‌شود؟ او پاسخ این سوال را در سبک زندگی کاری خود جست‌وجو می‌کند: «من روزی بالای ۱۰ تا ۱۲ ساعت درس می‌دهم. این یعنی دستم همیشه روی ساز گرم است و انگشتانم با مغزم «سینک» شده‌اند. اما آن چیزی که روی صحنه می‌بینید، ماجرای دیگری دارد.»

این نوازنده تاکید می‌کند که اجراهایش زنده و وابسته به لحظه هستند: «آن چیزی که روی صحنه می‌زنم، همیشه بر اساس پردازش مغزم در همان لحظه شکل می‌گیرد. من چارچوب‌های اصلی را قبلا تمرین کرده‌ام، اما اگر سه شب پشت سر هم کنسرت داشته باشم، قسم می‌خورم که اجرای هر سه شب با هم فرق می‌کند. من روی صحنه هیچ چارچوب خشک و از پیش تعیین شده‌ای را رعایت نمی‌کنم و بر اساس حال‌وهوای سالن و تجربیاتم ساز می‌زنم.»

 

پیری تکنیک را تا حدودی می‌گیرد!

در دنیای هنر کمتر کسی حاضر است بپذیرد «پیر» شده، اما احتشامی با واقع‌بینی درباره «سن نوازندگی» حرف می‌زند و معتقد است بدن هنرمند هم تابع قوانین بیولوژیک است: «آیا سن در نوازندگی موثر است؟ حتما. هرچه سن بالاتر می‌رود، اعصاب، عضلات و رفلکس‌ها تغییر می‌کنند. ممکن است تکنیک‌هایی که در جوانی آسان بود، دیگر با همان سرعت اجرا نشود. من در آستانه ۵۰سالگی‌ام؛ بی‌شک در ۳۰سالگی سریع‌تر و تکنیکی‌تر می‌نواختم.»

اما این سکه روی دیگری هم دارد چیزی که زمان از نوازنده می‌گیرد، با ارزشی عمیق‌تر جبران می‌کند: «شاید امروز کمی پیرتر شده باشم، اما سازم شنیدنی‌تر است. اگر ۲۰ سال پیش تکنیکی‌تر بودم، حالا احساسم پخته‌تر و عمیق‌تر منتقل می‌شود.»

 

تراژدی ارکسترها؛ عاشق‌ترین فقرای زمین

بخش تلخ و انتقادی گفت‌وگو، جایی است که احتشامی درباره اقتصاد موسیقی و وضعیت همکارانش صحبت می‌کند و از سیطره تکنولوژی و جایگزینی انسان با نرم‌افزار می‌گوید؛ هشداری جدی برای نسل جدید: «ببینید، یک نوازنده بخواهد حرفه‌ای ساز بزند، باید حداقل ۲۰ سال زحمت بکشد. اما بعدش چه؟ الان با وجود کامپیوترها و نرم‌افزارهای پیشرفته، استفاده از نوازنده زنده در موسیقی پاپ بسیار کم شده است. همه چیز شده افکت و صدای کامپیوتری.»

او نوازندگان ارکسترها را «عاشق‌ترین انسان‌های روی زمین» می‌نامد و درباره دلیل این نامگذاری توضیح می‌دهد: «حقوق‌هایی که امروز در ارکسترها پرداخت می‌شود، بسیار ناچیز و خنده‌دار است. کسانی که آنجا ساز می‌زنند، فقط و فقط به خاطر عشقشان مانده‌اند. وظیفه دولت است که بودجه‌ای بگذارد تا اینها تامین شوند. وقتی هنرجوی جوان وضعیت پیشکسوتش را می‌بیند که با وجود استادی، هنوز دغدغه نان دارد، امیدش را به آینده از دست می‌دهد.»

 

حذف صدای زن به مثابه پیانویی که سیم‌های سفیدش را کنده‌اند

زمانی که صحبت از محدودیت‌های زنان در موسیقی می‌شود احتشامی محافظه‌کاری را کنار می‌گذارد و از منظر یک موسیقیدان به قضیه نگاه می‌کند و حذف صدای زن را نه یک مسئله سیاسی که یک «نقص فنی» بزرگ در بدنه موسیقی می‌داند. تشبیه او در این بخش، شاید یکی از دقیق‌ترین توصیف‌ها از وضعیت موجود باشد: «وقتی ما صدای خواننده خانم را نمی‌شنویم، انگار نصف پیانو را از ما گرفته‌اند. تصور کنید پیانویی دارید که فقط کلاویه‌های سمت چپ (صدای بم و مردانه) را دارد و بخش تریبل، زیر، تیز و زیبای آن را اره کرده‌اند. شما نصف موسیقی را از ما گرفته‌اید.»

این نوازنده با اشاره به محدودیت‌های مضاعف در برخی شهرها مثل اصفهان، با حسرت ادامه می‌دهد: «چرا نباید باشند؟ این سوال اصلا نباید وجود داشته باشد. مثل این است که بگوییم سنتور را فقط با سیم‌های زرد (بم) بزنید و سیم‌های سفید را قطع کنید. من اصلا این منطق را نمی‌فهمم.»

 

همه نقدها را می‌شنوم

احتشامی نگاهی صریح به مقوله نقد دارد و می‌گوید: «من در تمام زندگی‌ام بیشتر با نقدهای تند روبه‌رو بوده‌ام؛ اصلا اگر نقدی بوده، معمولا تند بوده.» با این حال معتقد است گذر زمان در نهایت به نفع هنرمند تمام می‌شود؛ البته به شرطی که آنچه ارائه می‌کند، از نظر خودش منطقی و مبتنی بر باور شخصی باشد: «اگر هنرمند به کاری اعتقاد دارد، باید پای همان اعتقاد بایستد؛ زمان بالاخره برایش مشتری خاص خودش را پیدا می‌کند.»

او این نگاه را در امتداد تاریخ هنر می‌بیند و تاکید می‌کند که بسیاری از هنرمندان، درست در دوره‌ای که متفاوت بوده‌اند و با خشم و مخالفت همکارانشان مواجه شده‌اند، اما همین تفاوت در نهایت به محبوبیتشان نزد مردم انجامیده است. در ادامه اضافه می‌کند که برخلاف تصور عمومی، شنیدن نقد برایش امری یک‌سویه نیست: «من همه نقدها را می‌شنوم؛ از خیلی‌هایشان استفاده می‌کنم و حتی گاهی، به قول خودم، سوءاستفاده هم می‌کنم.»

 

زندگی من؛ قبل و بعد از «دورهمی»

سامان احتشامی تعارفی با کسی ندارد و نقش رسانه‌ها را در شهرتش پنهان نمی‌کند و می‌گوید که دوران شهرت کلاسیک و نخبگانی تمام شده و امروز عصر، عصر تصویر و فضای مجازی است. این هنرمند سهم فضای مجازی (به‌ویژه اینستاگرام) را در دیده شدنش ۹۵ درصد می‌داند و سهم سایت‌های سنتی موسیقی و سایر رسانه‌ها را کمتر از یک درصد! اما نقطه عطف اصلی زندگی حرفه‌ای او، نه کنسرت تالار وحدت بوده و نه آلبوم‌های تکنوازی‌اش: «زندگی هنری من به دو بخش تقسیم می‌شود: قبل از برنامه «دورهمی» و بعد از آن. سال ۹۶ که مهمان برنامه آقای مهران مدیری بودم، اتفاقی افتاد که با هیچ کنسرت و آلبومی قابل مقایسه نبود. آن برنامه باعث شد من به شکل میلیونی دیده شوم.»

 

پلی‌لیست آقای پیانیست!

شاید تصور شود نوازنده‌ای در سطح احتشامی، در خلوت خود فقط به موسیقی کلاسیک غربی گوش می‌دهد، اما واقعیت کاملا برعکس است. او می‌گوید موسیقی بی‌کلامِ جدید را تقریبا گوش نمی‌دهد، چون ذهنش مدام در حال آنالیز است و فرصت لذت‌بردن پیدا نمی‌کند: «اگر قرار باشد بی‌کلام گوش کنم، می‌روم سراغ قدیمی‌ها؛ تار استاد فرهنگ شریف، ویولن پرویز یاحقی، سنتور استاد فرامرز پایور با ضرب آقای اسماعیلی. اینها برای من هم کلاس درس‌اند و هم لذت.»

در موسیقی باکلام، سلیقه احتشامی ترکیبی از نوستالژی و معنویت است: «صدای خانم هایده را خیلی دوست دارم. صدای ابراهیم تاتلیس را هم دوست دارم و شاید برایتان عجیب باشد، اما در خلوت خودم قرائت‌های مصطفی اسماعیل (قاری مشهور مصری) را گوش می‌دهم و دیوانه می‌شوم. تکنیک، لحن و فراز و فرودهای صدای او یک شاهکار کامل موسیقایی است.»

این پیانیست درباره علاقه‌اش به موسیقی غربی هم حرف می‌زند: «آهنگ‌های خارجی را دوست ندارم؛ من پیانیستم و مجبورم این قطعات را تدریس کنم. برای من حکم درس و تکلیف را دارند، نه لذت شنیداری.» او در ادامه توضیح می‌دهد که پس از این همه سال اجرا، هنوز چه چیزی می‌تواند ذوقش را زنده کند: «هرم گرمای مردم، نفس‌هایی که از آنها می‌گیرم، احترامشان و احترامی که روی صحنه به من می‌گذارند. لحظه‌ای که کار تمام می‌شود و مردم بلند می‌شوند و دست می‌زنند، برای من یعنی یک عمرِ دوباره.» احتشامی همچنین باور دارد اگر خودش قرار بود قطعه‌ای موسیقی باشد، بدون تردید «باباکرم» می‌شد.

 

تمرکز با تفنگ و تیله‌بازی!

وقتی از عادت‌های غیرموسیقایی که بر نوازندگی‌اش تاثیر گذاشته می‌پرسیم، انتظار داریم بگوید «مطالعه» یا «ورزش». اما احتشامی می‌گوید: «تیراندازی!»: «من در دفتر کارم امکاناتی دارم و مرتب با تفنگ تیراندازی می‌کنم. اتفاقا نشانه‌گیری‌ام هم خیلی خوب است. تیراندازی به سیبل یا حتی تیله‌بازی که گاهی انجام می‌دهم، تاثیری عجیب روی تمرکز من دارد. پیدا کردن کلاویه‌ها روی پیانو با سرعت بالا، تمرکز محض می‌خواهد؛ درست مثل لحظه‌ای که می‌خواهید ماشه را بچکانید یا تیله را از راه دور به هدف بزنید.»

 

تئوری «کت‌وشلوار و مایو»/ مانیفست بقا در بازار

احتشامی درباره این‌که هنرمند باید به نیاز بازار تن دهد یا کار فاخر کند، نظری دارد که آن را «تئوری پوشش» می‌نامد: «موسیقی مثل لباس پوشیدن است. وقتی به استخر می‌روید، مایو می‌پوشید؛ نمی‌توانید با کت‌وشلوار بپرید توی آب. برای عروسی لباس رسمی و برای نانوایی تیشرت و شلوار راحتی می‌پوشید. موسیقی هم همین است؛ هر موقعیت موسیقی مناسب خود را می‌طلبد. بعضی برای شادی‌اند، بعضی برای سوگ، بعضی برای ورزش؛ همه محترمند.»

او نقدی به کسانی دارد که فقط کار فاخر می‌کنند: «کسانی که همیشه کت‌وشلوار می‌پوشند، اشتباه می‌کنند؛ بالاخره آدم باید استخر هم برود! هنرمندانی که موسیقی شغلشان نیست، می‌توانند فقط کار جدی و انتزاعی کنند، اما کسی که از موسیقی ارتزاق می‌کند، باید گاهی «مایو» هم بپوشد و به نیاز بازار پاسخ بدهد.»

 

هنرمند باید «مایع» باشد

بخش پایانی صحبت‌های احتشامی، توصیه‌ای راهبردی به نسل جدید در عصر هوش مصنوعی است؛ همچنین باور دارد دوره‌های تاریخی موسیقی (باروک، کلاسیک، مدرن) تمام شده و الان در دورانی هستیم که عجیب و غریب است: «هویت هنری یعنی چه؟ در دنیای امروز که هوش مصنوعی دارد همه چیز را می‌سازد، خلاقیت حرف اول را می‌زند. به نظر من هنرمند باید «مایع» باشد؛ باید بتواند در هر ظرفی بگنجد. مثل بازیگری که هم می‌تواند نقش بچه را بازی کند، هم پیرزن؛ هم بخنداند هم بگریاند. هنرمندِ خشک و یک‌بعدی می‌شکند. ماندگاری هوش می‌خواهد و مهم‌ترین شرطش این است که هیچ‌وقت برای کار هنری که انجام می‌دهی نخوابی.»

modir

Recent Posts

سینما ایران در آتش

حریق ناگهانی در سینمای ۷۰ ساله لاله‌زار، بار دیگر ضعف مدیریت میراث فرهنگی و بی‌توجهی…

2 ساعت ago

سینمای ملی بدون ملی‌گرایی

غیبت آیین‌های بومی در سینمای ایران، از یلدا تا دیگر مناسبات فرهنگی، تنها یک فقدان…

13 ساعت ago

مرزهای تازه معامله‌گری در بازارهای جهانی

رضا کیان، مدیر تحقیق و توسعه بورس تهران، با تشریح روند جهانی اوراق‌بهادارسازی کالاها، توضیح…

13 ساعت ago

هشدار سازمان حمایت به شورای شهر

سازمان حمایت مصرف‌کنندگان و تولیدکنندگان در نامه‌ای به رئیس شورای شهر تهران، نسبت به افزایش…

13 ساعت ago

زادروز هنگامه مفید؛ میراث یک صدا

وقتی سرعت زندگی، کودکی را از نسل‌ها می‌رباید، نام هنگامه مفید همچنان یادآور جهانی است…

14 ساعت ago

فحشا در شبکه های اجتماعی

با گسترش شبکه‌های اجتماعی، بسیاری از فعالیت‌های غیررسمی که زمانی در خیابان‌ها و فضاهای عمومی…

14 ساعت ago