جامعه

تب ناتمام؛ روایت مادران خاموش انقلاب

به گزارش سرمایه فردا، کتاب «تب ناتمام» نوشته زهرا حسینی، روایتی است از زندگی شهلا منزوی، مادر شهید حسین دخانچی؛ نوجوانی که در ۱۴ سالگی با دستکاری شناسنامه راهی جبهه شد، در ۱۷ سالگی جانباز گردید و پس از ۱۷ سال زندگی بر تخت، به شهادت رسید. این کتاب نه تنها داستان یک شهید، بلکه تصویر زنی است که در سکوت و استقامت، فرزندی قهرمان پرورش داد و خود به نماد مادران خاموش انقلاب بدل شد.

در نخستین روزهای دهه ۶۰، نوجوانی از قم به نام حسین دخانچی، تنها ۱۴ سال داشت که تصمیم گرفت راهی جبهه شود. در آن زمان اعزام رسمی برای هم‌سن‌وسال‌های او وجود نداشت، اما حسین با دستکاری شناسنامه‌اش توانست به صف رزمندگان بپیوندد. او در حصر آبادان، در کنار نیروهای جنگ‌های نامنظم و بزرگانی چون شهید مصطفی چمران و شهید سیدمهدی هاشمی جنگید. این آغاز مسیری بود که تا پایان عمرش ادامه یافت.

حسین بارها به جبهه رفت و در عملیات بدر، زمانی که تنها ۱۷ سال داشت، در خاکریز همان عملیات دچار ضایعه نخاعی در ناحیه گردن شد. از آن پس، ۱۷ سال دوم زندگی‌اش را بر تخت گذراند؛ اما لبخند رضایت هرگز از چهره‌اش محو نشد. او با وجود سختی‌های طاقت‌فرسا، ذره‌ای از مسیر انقلابی‌گری و ولایتمداری عقب ننشست. پرسشی که همواره درباره چنین مردی مطرح می‌شد این بود: چه مادری چنین فرزندی را پرورش داده است؟

پس از شهادت حسین دخانچی، ۱۷ سال گذشت تا بالاخره کسی به دنبال پاسخ این پرسش رفت. زهرا حسینی، نویسنده کتاب «تب ناتمام»، تصمیم گرفت زندگی شهلا منزوی، مادر شهید، را روایت کند؛ زنی که در سکوت و استقامت، قهرمانی پرورش داد.

ایده نگارش این کتاب به سال ۷۹ بازمی‌گردد. حسینی نخستین بار حسین دخانچی را از قاب تلویزیون دید؛ آن زمان او در زمره جانبازان قطع نخاع از گردن بود. بیش از هر چیز، آرامش عمیق و لبخند صادقانه‌ای که بر چهره‌اش موج می‌زد، نویسنده را شگفت‌زده کرد. این آرامش تصنعی نبود؛ از عمق وجود می‌آمد. اینکه انسانی با چنین شرایط دشواری بتواند با رضایت و لبخند زندگی

 

مادران خاموش؛ قهرمانان پایداری در جبهه زندگی

کتاب تب ناتمام با روایت زندگی یک مادر جانباز، تصویری تازه از قهرمانی زن ایرانی ارائه می‌دهد؛ قهرمانی نه در میدان‌های پرهیاهو، بلکه در شب‌های طولانی پرستاری، در مدیریت بحران‌های خانوادگی و در ایستادگی بی‌پایان. این روایت نشان می‌دهد زن ایرانی چگونه می‌تواند در سکوت و بی‌توقعی، ستون استوار خانواده و الهام‌بخش نسل امروز باشد.

انگیزه اصلی برای روایت زندگی یک مادر و قهرمان خاموش، الگوسازی بود. نسل جوان امروز، به‌ویژه بانوان، معمولاً با قهرمانان جنگ به‌عنوان چهره‌هایی اسطوره‌ای و دور از دسترس ارتباط برقرار نمی‌کنند. اما وقتی داستان یک «مادر»، یک «همسر» و یک «زن» روایت می‌شود؛ زنی که با چالش‌های ملموس زندگی دست‌وپنجه نرم کرده و در میدان روزمره ایستاده است، این روایت می‌تواند بسیار تأثیرگذار و الهام‌بخش باشد.

در کتاب تب ناتمام نقش زن به‌عنوان مادر، پرستار و حامی خانواده برجسته است. قهرمانی خانم منزوی نه در صحنه‌های پرشکوه و حماسی، بلکه در همان شب‌بیداری‌های طولانی، در همان تکرار طاقت‌فرسای وظایف پرستاری از یک جانباز قطع نخاع از گردن، تجلی پیدا می‌کند. این نوع قهرمانی الگویی است برای همه ما، به‌ویژه زنان، و نشان می‌دهد که گاهی پایداری در مسیرهای طولانی و بی‌جلوه، بسیار دشوارتر و درخشان‌تر از ایستادن در یک نقطه اوج است.

این روایت به‌وضوح نشان می‌دهد زن، محور استحکام خانواده است. هنگامی که طوفان زندگی می‌وزد، این مادر است که خیمه خانواده را با تار و پود وجودش حفظ می‌کند. او در مرکز ثقل تصمیم‌گیری‌ها، مدیریت بحران و تزریق امید قرار دارد. برای زن امروز ایرانی، که در جامعه‌ای در حال گذار زندگی می‌کند و بارهای سنگینی بر دوش دارد، این داستان یادآور ظرفیت بی‌پایان او و اهمیت نقش‌اش به‌عنوان کانون ثبات خانواده است.

هرچند این مادر قربانی شرایط جنگی است که به زندگی‌اش تحمیل شده، اما روایت هرگز او را در نقش یک «قربانی منفعل» تصویر نمی‌کند. او یک «مبارز» در جبهه زندگی است؛ زنی که در سخت‌ترین شرایط فعال می‌ماند، اراده می‌کند و سرنوشت را به چالش می‌کشد. این نگاه الگویی حیاتی برای زنان معاصر است: اینکه می‌توان در دل سختی‌ها، همچنان سازنده و اثرگذار بود.

کتاب تب ناتمام تصویری ملموس و قابل لمس از توانایی بی‌کران زن ایرانی ارائه می‌دهد؛ زنی که در هیئت مادر، همسر و پرستار، تاریخ‌سازترین نقش‌ها را در خاموشی و بی‌توقعی ایفا می‌کند. این روایت نه‌تنها یادآور قدرت زن در عرصه خانواده است، بلکه نشان می‌دهد قهرمانی واقعی همیشه در میدان جنگ نیست؛ گاهی در سکوت خانه، در پرستاری بی‌پایان و در ایستادگی روزمره، قهرمانان خاموشی شکل می‌گیرند که تاریخ را می‌سازند.

 

شهلا منزوی؛ قهرمانی در جزئیات زندگی روزمره

روایت زندگی شهلا منزوی در کتاب تب ناتمام نه با اغراق و تصویرسازی اسطوره‌ای، بلکه با تمرکز بر جزئیات ملموس و انسانی شکل گرفته است؛ جزئیاتی که سختی‌های پرستاری و ایستادگی او را واقعی‌تر و تأثیرگذارتر نشان می‌دهد و مخاطب را به همذات‌پنداری عمیق‌تری دعوت می‌کند.

پرسش اصلی این بود که چگونه می‌توان میان روایت عاطفی زندگی شهلا منزوی و ارائه تصویری واقعی و غیراغراق‌آمیز از دشواری‌های زندگی او تعادل برقرار کرد. پاسخ در یک اصل ساده اما بنیادین نهفته بود: روایت جزئیات. به جای بیان احساسات کلی و شعارگونه، تمرکز بر لحظه‌ها و صحنه‌های کوچک زندگی، کلید کار شد.

به عنوان نمونه، به جای آنکه صرفاً گفته شود «حمام بردن حسین سخت بود»، روایت وارد جزئیات شد؛ از قدم‌به‌قدم مشکلاتی که خانواده در این کار با آن مواجه بودند گرفته تا بار سنگین جسمی و روحی این وظیفه. همین ورود به جزئیات، سختی را برای خواننده ملموس می‌کرد و امکان همذات‌پنداری بیشتری فراهم می‌آورد. نویسنده به جای تفسیر و قضاوت، تنها صحنه را چید و اجازه داد کنش‌ها بار عاطفی خود را داشته باشند؛ خواننده خود برداشت کند که این کار چقدر دشوار بوده یا حسین چگونه مقاومت کرده است.

اما نکته مهم‌تر در حفظ واقع‌گرایی، پرهیز از ساختن تصویری بی‌نقص و اسطوره‌ای از خانم منزوی بود. او در عین استقامت مثال‌زدنی و شکوه سکوتش، گاهی کم می‌آورد. لحظاتی بود که از شدت کار خسته می‌شد، در گوشه‌ای می‌نشست و اشک می‌ریخت. حتی پس از سال‌ها، باز هم از تب حسین بی‌تاب می‌شد. این نشان می‌داد که او یک انسان است؛ یک مادر در میانه طوفان، نه یک قدیس دست‌نیافتنی.

نمایش این ترک‌های کوچک در دیوار استقامت، نه تنها شخصیت او را واقعی‌تر می‌کرد، بلکه بار عاطفی داستان را افزایش می‌داد. خواننده درمی‌یافت که قهرمانی همیشه در صحنه‌های بزرگ و پرشکوه نیست؛ گاهی در همان لحظات خاموش، در اشک‌های پنهان و در ایستادگی روزمره معنا پیدا می‌کند. شهلا منزوی نمونه‌ای از این قهرمانی انسانی است؛ زنی که با تمام توان در برابر سختی‌ها ایستاد و در سکوت، روایتگر عظمت زن ایرانی شد.

 

از بمباران قم تا مسیح بیمارستان؛ روایت فرهنگ و قهرمانی خاموش

کتاب تب ناتمام با یادآوری بمباران قم و شهادت گروه سرود دانش‌آموزی، نشان می‌دهد که در جنگ، جبهه فرهنگ و جبهه نبرد از هم جدا نیستند. در این میان، حسین دخانچی با لقب «مسیح بیمارستان» به نمادی از صبر، رضا و قهرمانی خاموش بدل می‌شود؛ قهرمانی که نه در میدان جنگ، بلکه بر تخت بیمارستان، با تحمل رنج، الهام‌بخش اطرافیان است.

گنجاندن ماجرای بمباران قم و شهادت گروه سرود دانش‌آموزی در کتاب، تنها یک یادآوری تاریخی نیست؛ بلکه تأکیدی است بر این حقیقت که در جنگ مدرن، مرز میان جبهه فرهنگ و جبهه نبرد از میان برداشته می‌شود. حمله به یک گروه سرود در بازار، در واقع حمله به هویت، هنر و نسل آینده‌ساز یک ملت است. این واقعه فضای کتاب را از یک روایت شخصی و خانوادگی فراتر می‌برد و آن را به سطحی ملی و نسلی ارتقا می‌دهد. مادری چون خانم منزوی که از فرزند جانبازش پرستاری می‌کند، در حقیقت از همان فرهنگی دفاع می‌کند که آن گروه سرود نماد آن بودند؛ فرهنگی که حفظ آن، خود نوعی جهاد است.

این بخش از روایت، عمق تاریخی و حافظه جمعی کتاب را تقویت می‌کند و به خواننده یادآور می‌شود که پشت هر جانباز و هر مادری، سایه‌ای از هزاران قربانی گمنام و صحنه‌های مشابه وجود دارد. بدین ترتیب، کتاب از یک تراژدی فردی به یک تراژدی ملی تبدیل می‌شود؛ تراژدی‌ای که فرهنگ و انسانیت را در قلب خود جای داده است.

در همین بستر فرهنگی، حسین دخانچی به «مسیح بیمارستان» شهرت یافته است. این لقب دو جنبه اصلی از شخصیت او را برجسته می‌کند. نخست، جنبه رنج‌کشیده و صبور اوست. همان‌گونه که حضرت مسیح در سنت مسیحی نماد رضایت و تسلیم در برابر رنج برای نجات دیگران است، حسین نیز با ابتلای سخت قطع نخاع از گردن، به جای شکایت و فریاد، با آرامش و سکوتی تحسین‌برانگیز تقدیر خود را پذیرفت. سکوت او سکوتی از جنس رضا و تسلیم در برابر اراده الهی بود، نه ناتوانی؛ او «قربانیِ راضی» بود.

جنبه دوم، الهام‌بخشی از طریق سکوت و شکیبایی است. همان‌طور که حضرت مسیح با تحمل دشنام‌ها الهام‌بخش مومنان شد، حسین دخانچی نیز بدون سخنرانی یا شعار، تنها با تحمل رنجی که از گردن به پایین بر بدنش سنگینی می‌کرد، به اطرافیان آرامش می‌بخشید؛ از پرستاران و پزشکان گرفته تا دوستان و همرزمان.

استفاده از نماد مسیح ـ که در فرهنگ شیعی نمادی اصلی نیست ـ نشان می‌دهد فضیلت‌های انسانی مانند شکیبایی در رنج، مرز نمی‌شناسند. این لقب، روایت حسین را از یک داستان صرفاً جنگی به یک روایت جهانی و انسانی ارتقا می‌دهد. در فرهنگی که معمولاً بر قدرت بدنی یا پیروزی تأکید دارد، حسین دیگر بدن سالمی ندارد و نمی‌تواند کاری فیزیکی انجام دهد؛ قدرت او در «بودن» اوست. لقب «مسیح» دقیقاً بر همین هستی و وجود نورانی او تأکید می‌کند.

این پیام فرهنگی عمیق است: گاهی بزرگ‌ترین تأثیر را با «بودن» می‌توان گذاشت. در روایت‌های رایج از جنگ، قهرمان با عمل رزمی و ایثار فعال تعریف می‌شود. اما لقب «مسیح» برای حسین، تعریف تازه‌ای از قهرمانی ارائه می‌دهد؛ قهرمانی منفعل، قهرمانی که دیگر نمی‌جنگد، بلکه فقط «تحمل می‌کند». این صبر، به اندازه نبرد مقدس و قهرمانانه است. کتاب تب ناتمام با این نگاه، فرهنگ قهرمان‌سازی را بسط می‌دهد و نشان می‌دهد که قهرمان واقعی می‌تواند روی تخت بیمارستان هم باشد؛ همان‌جا که حسین دخانچی با سکوت و شکیبایی‌اش، الهام‌بخش یک نسل شد.

تب ناتمام؛ روایت زنانه‌ای از ایثار خاموش

کتاب تب ناتمام با روایت زندگی شهلا منزوی، تصویری تازه از ایثار و مقاومت ارائه می‌دهد؛ روایتی که نه در میدان جنگ، بلکه در سکوت خانه و در پرستاری بی‌پایان از یک جانباز معنا پیدا می‌کند. نویسنده با پرهیز از کلیشه‌ها و قضاوت، تلاش کرده است چهره‌ای انسانی و واقعی از یک مادر مقاوم ترسیم کند؛ چهره‌ای که می‌تواند الهام‌بخش نسل امروز و آغازگر گفت‌وگویی تازه درباره نقش خانواده در فرهنگ ایثار باشد.

نوشتن زندگی یک زن مقاوم مانند شهلا منزوی برای من، به‌عنوان یک زن نویسنده، با چالش‌های جدی همراه بود. نخستین چالش، خطر افتادن در دام کلیشه‌های رایج بود؛ همان تصویر تکراری از «مادر قهرمان» یا «مادر فداکار» که او را به یک تندیس بی‌بدیل تبدیل می‌کند. نمی‌خواستم خانم منزوی را در قالبی اسطوره‌ای و دست‌نیافتنی نشان دهم. برای رهایی از این دام، خود را تسلیم راوی اصلی داستان کردم؛ پذیرفتم که تنها واسطه‌ای برای انتقال حقیقت هستم. وظیفه من جذاب کردن داستان نبود، بلکه شفاف و بی‌غش بودن روایت بود تا خود خانم منزوی از لابه‌لای کلمات با خواننده سخن بگوید. بر همین اساس، در کنار صبوری‌ها و استقامت‌های بی‌نظیر او، غصه‌ها، اشک‌ها و لحظات خستگی‌اش را نیز ثبت کردم. همین ترکیب بود که شخصیت او را واقعی، عمیق و باورپذیر ساخت.

چالش دوم، نگرانی از قضاوت یا ترحم بود. ترحم، تحقیرآمیز است و قضاوت، ناعادلانه؛ هر دو روایت را مخدوش می‌کنند. برای همین هنگام نوشتن، مدام از خود می‌پرسیدم: «آیا این جمله را می‌نویسم تا خواننده را تحت تأثیر قرار دهم، یا چون عین واقعیت است باید در کتاب بیاید؟» هر جمله‌ای که بوی اغراق یا خلاف واقع می‌داد، حذف می‌کردم تا روایت، تنها بر حقیقت استوار باشد.

در مقدمه کتاب اشاره کرده‌ام که بیش از ۸۰ ساعت با شهلا منزوی گفت‌وگو کردم. این تجربه نگاه مرا نسبت به نقش مادران در فرهنگ ایثار و مقاومت دگرگون کرد. پیش‌تر، مقاومت را تنها در آمار شهدا و جانبازان می‌دیدیم؛ اما خانم منزوی نشان داد که مقاومت، صورتی نامرئی هم دارد. او به من فهماند که فرهنگ ایثار و مقاومت نه فقط بر دوش سربازان، بلکه بر پشت خمیده و بی‌ادعای مادرانی ساخته می‌شود که هر روز، در سکوت خانه‌هایشان، جبهه‌ای تازه را اداره می‌کنند. پشت هر عنوان «مادر شهید» یا «مادر جانباز»، انسانی با کمری خمیده، آرزوهای بر باد رفته و قدرت تحملی شگفت‌انگیز وجود دارد.

به باور من، تب ناتمام می‌تواند تأثیرات عمیقی بر مخاطب امروز بگذارد و گفت‌وگویی تازه درباره ایثار و خانواده را آغاز کند. نسل امروز که جنگ را به‌عنوان تجربه زیستی لمس نکرده، ایثار را بیشتر در قالب مجسمه‌ها، آمار و شعارهای انتزاعی می‌شناسد. این کتاب نشان می‌دهد ایثار رویدادی نیست که با پایان جنگ تمام شده باشد؛ بلکه فرآیندی مداوم و نفس‌گیر است که در زندگی روزمره یک جانباز و خانواده‌اش جریان دارد. ایثار تنها عمل رزمنده در میدان نبرد نیست؛ صبوری مادر، فداکاری همسر و همراهی خانواده نیز شکلی ممتد و عمیق از ایثار را تشکیل می‌دهند.

این کتاب داستان یک خانواده قهرمان است؛ خانواده‌ای که در مواجهه با مشکلی که می‌توانست پایان زندگی‌شان باشد، به نقطه اوج رسیدند. قطع نخاع شدن عزیزشان نه تنها پایان راه نبود، بلکه آنان را خودساخته‌تر و مقاوم‌تر کرد. تب ناتمام روایت خانواده‌ای است که تسلیم نمی‌شوند و از سخت‌ترین اتفاق ممکن، پلکانی برای عروج می‌سازند. این کتاب، داستان یک خانواده مصیبت‌دیده نیست؛ بلکه داستان ایمان و صبری است که در سخت‌ترین شرایط، لب به ناشکری باز نمی‌کند و انسان را از همدلی و استقامتشان به حیرت فرو می‌برد. چنین روایتی الگویی قدرتمند و الهام‌بخش برای همه خانواده‌هایی است که با بحران‌های سخت ـ از بیماری و ازکارافتادگی تا مصیبت‌های بزرگ ـ دست‌وپنجه نرم می‌کنند.

از قربانی تا منبع امید؛ روایت فرهنگی جانباز حسین دخانچی

کتاب تب ناتمام با بازنمایی زندگی حسین دخانچی، جانباز قطع نخاع، نشان می‌دهد که قهرمانی تنها در میدان جنگ خلاصه نمی‌شود. او از یک «قربانی» به «منبع انرژی» برای اطرافیان بدل شد و با حضور و سخنرانی‌هایش، مسئولیت فرهنگی جانبازان را به شکلی زنده و الهام‌بخش به تصویر کشید.

در بخش «همه از دیدنش انرژی می‌گرفتند» روایت به یکی از ناب‌ترین تحولات در مسیر زندگی یک جانباز اشاره می‌کند؛ تحولی که حسین دخانچی را از جایگاه «قربانی» به «منبع انرژی» رساند. این تغییر، حامل چند پیام کلیدی است. نخست آنکه جانباز، حتی با محدودیت‌های شدید جسمی، می‌تواند تولیدکننده امید باشد و روحیه و اراده برای ادامه زندگی را به دیگران منتقل کند. دوم آنکه این روایت، نقش‌های سنتی «دریافت‌کننده کمک» و «دهنده کمک» را جابه‌جا می‌کند. کسانی که با بدن‌های سالم و زندگی‌های عادی نزد او می‌آمدند تا دلداری دهند، خودشان درمان می‌شدند و با امید و روحیه‌ای تازه بازمی‌گشتند. این والاترین نقش یک جانباز در فرهنگ‌سازی است: نشان دادن اینکه محدودیت‌های جسمی پایان زندگی نیستند، بلکه می‌توانند آغاز یک حیات معنوی عمیق‌تر و اثرگذارتر باشند.

در بخش «سخنرانی مدرسه به مدرسه» نیز وجه دیگری از شخصیت حسین برجسته می‌شود. از اواخر سال ۱۳۷۷، هنگامی که وضعیت فرهنگی کشور را نابسامان دید و بی‌حجابی‌ها بغضی در گلویش ایجاد کرد، تصمیم گرفت سکوت را بشکند. جمله‌اش روشن بود: «الان دیگه وقت سکوت نیست، وظیفه‌ست، باید برم.» این تصمیم، معنای تازه‌ای به مسئولیت فرهنگی جانبازان بخشید. حسین خود را سربازی در جبهه فرهنگی می‌دید؛ کسی که محدودیت جسمانی‌اش نه بهانه‌ای برای کناره‌گیری، بلکه خود متن سخنرانی‌اش بود. حضور فیزیکی او، گویاترین استدلال برای دفاع از ارزش‌هایی بود که برایشان جنگیده بود.

او جنگ فیزیکی را در اسفند ۱۳۶۳ به پایان رسانده بود، اما وقتی دید ارزش‌هایی که برایشان خون داده شده در معرض فرسایش‌اند، خود را بازنشسته ندانست. این تصویر، جانباز را نه به‌عنوان یادگاری تاریخی در موزه، بلکه به‌عنوان شاهدی زنده و دغدغه‌مند معرفی می‌کند؛ کسی که تا آخرین نفس، خود را مسئول حفاظت از ارزش‌های انقلاب می‌داند. این روایت، عمیق‌ترین درس را درباره مسئولیت‌پذیری فرهنگی به خواننده منتقل می‌کند: جانباز، حتی بر تخت بیمارستان، همچنان سرباز است؛ سربازی که با صبر، حضور و سخن، فرهنگ ایثار را زنده نگه می‌دارد.

modir

Recent Posts

پشت پرده پرونده‌های اپستین

مجلس نمایندگان آمریکا با ابتکار مشترک دموکرات‌ها و چند جمهوری‌خواه، طرحی را برای انتشار کامل…

1 ساعت ago

ارزیابی قدرت موشکی ایران

جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل تنها یک تقابل نظامی کوتاه نبود؛ بلکه نقطه عطفی…

2 ساعت ago

طلوع قدرتی تازه در فوتبال آسیا

صعود تاریخی به جام جهانی، قهرمانی در جام کافا و شکست مصر در تورنمنت العین…

2 ساعت ago

واکنش بورس به سایر بازارها

افت رمزارزها و نوسان طلا در محدوده چهار هزار دلار، جریان نقدینگی را مدیریت می…

3 ساعت ago

بیمه ها ضرب حادثه را می گیرد؟

بیمه ها با ارائه بیمه‌های مسئولیت متنوع برای کارفرمایان، پزشکان، مهندسان و کسب‌وکارها، نه‌تنها خسارت‌های…

4 ساعت ago

مراقب تله های نوسانگیرها باشید

بازار سرمایه بیش از هر زمان دیگری تحت تأثیر سیاست‌های بازارساز و رفتار نوسان‌گیرهاست؛ شاخص‌ها…

9 ساعت ago