به گزارش سرمایه فردا، احیای مجموعههای خاطرهساز برای بازگرداندن مخاطب استراتژِ جدید صدا و سیما است. از غفوریان تا مهران مدیری با «مرد سههزار چهره»، سروش صحت با ادامه «لیسانسهها» و سعید آقاخانی با «اسباب زحمت» همگی در حال آزمودن دوباره فرمولی هستند که زمانی خیابانها را خلوت میکرد و خانوادهها را دور قاب جمع.
اما دنبالهسازی، همانقدر که میتواند مخاطب را بازگرداند، میتواند روایت را فرسوده کند. «پایتخت» نشان داد که اگر شخصیتها زنده بمانند و روایت با زمانه حرکت کند، هر فصل میتواند موفقتر از قبل باشد. در مقابل، «فوق لیسانسهها» و فصلهای پایانی «دودکش» و «زیرخاکی» ثابت کردند که بدون انسجام روایی و شناخت از ذائقه مخاطب، حتی محبوبترین مجموعهها هم میتوانند از چشم بیفتند.
در این گزارش، نگاهی انداختهایم به مسیر دنبالهسازی در تلویزیون ایران؛ از موفقیتهای ماندگار تا آزمونهای ناتمام. آیا خاطرهها فقط با بازگشت زنده میمانند؟ یا باید برای هر فصل، دوباره از نو نوشت؟
پس از ۲۴ سال، مهران غفوریان دوباره به سراغ «زیر آسمان شهر» آمده، همه نگاهها به این بازگشت دوخته شده: آیا این سریال خاطرهساز میتواند در فصل چهارم هم همان طراوت و محبوبیت گذشته را بازیابد؟ غفوریان بار دیگر در نقش بهروز پیرپکاجکی ظاهر خواهد شد و این روزها مشغول رایزنی با بازیگران قدیمی و احتمالی فصل جدید است. بازگشت حمید لولایی در نقش خشایار مستوفی—یکی از ستونهای طنز این مجموعه—تقریباً قطعی به نظر میرسد. همچنین زمزمههایی از حضور یوسف تیموری و نصرالله رادش شنیده میشود؛ چهرههایی که با زبان بدن و لحن خاصشان، بخشی از حافظه تصویری یک نسل را شکل دادهاند.
اما همهی چهرهها دیگر در دسترس نیستند. برخی، چون کیومرث ملکمطیعی و ملکه رنجبر، به خاطرهها پیوستهاند. برخی دیگر، مانند کامران ملکمطیعی، پرستو صالحی و برزو ارجمند، سالهاست که مهاجرت کردهاند و در قاب شبکههای آنسوی آب ظاهر میشوند. معصومه کریمی نیز مدتهاست از صحنه تلویزیون فاصله گرفته. همین غیبتها احتمالاً راه را برای ورود بازیگران تازه باز خواهد کرد چهرههایی که باید همزمان با حفظ روح اثر، جان تازهای به آن ببخشند.
در کنار این بازگشت نوستالژیک، خبرهایی از احیای دیگر مجموعههای طنز نیز به گوش میرسد. سروش صحت در حال آمادهسازی ادامهای برای «لیسانسهها»ست و سعید آقاخانی با سریال جدیدی به نام «اسباب زحمت» به قاب تلویزیون بازمیگردد. این تحرکات، نوید بازگشت روزهایی را میدهند که سریالهای طنز میتوانستند خیابانها را خلوت کنند و خانوادهها را دور یک قاب جمع.
اما آیا هر دنبالهای موفق خواهد بود؟ تجربه نشان داده که موفقیت فصل اول، تضمینی برای درخشش فصلهای بعدی نیست. «لیسانسهها» و «دودکش» توانستند در فصل دوم تا حدی کیفیت خود را حفظ کنند، اما در فصل سوم، انسجام روایی و طنز موقعیتشان دچار افت شد. «مرد هزار چهره» و «دیوار به دیوار» نیز با وجود محبوبیت اولیه، در ادامه مسیر با افت کیفی مواجه شدند.
در این میان، «پایتخت» استثناست. سریالی که نهتنها در هر فصل توانست مخاطب را با خود همراه کند، بلکه با گسترش شخصیتها و تعمیق موقعیتها، به یکی از ماندگارترین آثار تلویزیون ایران بدل شد. این یعنی دنبالهسازی، اگر با دقت، خلاقیت و شناخت درست از مخاطب همراه باشد، میتواند نهتنها خاطرهای را زنده نگه دارد، بلکه آن را گسترش دهد و به نسلهای بعدی منتقل کند.
اما این مسیر، تیغیست دولبه. همانقدر که میتواند مخاطب را بازگرداند، میتواند خاطرهای شیرین را به تجربهای تلخ بدل کند. دنبالهسازی، نه یک فرمول تضمینی، بلکه یک امکان است امکانی که اگر درست فهمیده شود، میتواند تلویزیون را دوباره به خانهها بازگرداند.
مرد هزار چهره؛ طنز در آیینه جامعه
پیش از آنکه «مرد هزار چهره» پا به قاب تلویزیون بگذارد، بیشتر سریالهای کمدی ایرانی در محدودهی اتفاقات روزمره و شوخیهای موقعیتی میچرخیدند. اما با ورود این مجموعه، ناگهان طنز وارد قلمرو تازهای شد—قلمرویی که در آن، نقد اجتماعی، شوخی با طبقات مختلف، و تأمل بر جبر و اختیار، همگی در خدمت روایت قرار گرفتند. مهران مدیری با خلق شخصیت مسعود شصتچی، نهفقط یک تیپ کمیک، بلکه آینهای از جامعه ساخت؛ آینهای که در آن، هر شغل، هر موقعیت، و هر ناهنجاری، فرصتی برای خندیدن و اندیشیدن بود.
موفقیت فصل اول، راه را برای ساخت «مرد دو هزار چهره» هموار کرد. اما همانطور که در بسیاری از دنبالهها دیدهایم، تکرار فرمول موفق همیشه تضمینکننده کیفیت نیست. در فصل دوم، با وجود صحنههایی درخشان—مثل اپیزودهای هواپیما و فوتبال—طنز موقعیت به تدریج رنگ باخت. بسیاری از شغلهایی که ظرفیت خلق موقعیتهای کمیک داشتند، در فصل اول مصرف شده بودند و فصل دوم، با دست خالیتری به میدان آمد.
پایتخت؛ قصهای که از قاب بیرون زد
در تلویزیون ایران، کم پیش میآید که یک سریال در فصلهای بعدی، نهتنها افت نکند، بلکه بهتر شود. «پایتخت» از معدود استثناهاست. فصل اول با مهاجرت یک خانواده مازندرانی به تهران، تضادهای فرهنگی و شهری را با زبانی طنز روایت کرد و خیلی زود در دل مردم جا گرفت. اما از فصل دوم به بعد، دیگر خبری از تهران نبود. با این حال، نام «پایتخت» آنقدر در ذهن مخاطب جا افتاده بود که دیگر نیازی به تغییر عنوان نبود.
موفقیت این سریال، بیش از هر چیز مدیون شخصیتهای سمپاتیک، شناخت دقیق از ذائقه فرهنگی، و قلم توانای خشایار الوند بود. پس از درگذشت او، روایت سریال دچار افت شد و مخاطب، آن پیوستگی و طراوت فصول اولیه را کمتر احساس کرد. با این حال، «پایتخت» همچنان پرچمدار دنبالهسازی موفق در تلویزیون ایران باقی مانده است.
لیسانسهها؛ طنز با طعم واقعیت
سروش صحت، با آثار قبلیاش مثل «ساختمان پزشکان» و «پژمان»، نشان داده بود که طنز را خوب میشناسد. اما در «لیسانسهها»، این شناخت به بلوغ رسید. سریالی که زندگی جوانان تحصیلکرده اما سردرگم را در قاب طنز ریخت و با نگاهی انتقادی، دغدغههای نسل جدید را به تصویر کشید. دو فصل اول، با حفظ کیفیت و روایت منسجم، مخاطب را با خود همراه کرد.
اما در فصل سوم، یعنی «فوق لیسانسهها»، ورود فضای سورئال و ابزورد، باعث شد که طنز اثر از مسیر عامهپسند فاصله بگیرد. روایت، دیگر آن انسجام قبلی را نداشت و مخاطب، با دنیایی مواجه شد که بیش از آنکه بخنداند، گیج میکرد. صحت، همچنان کارگردانی خلاق است، اما این سریال نشان داد که مرز میان نوآوری و از دست رفتن ارتباط با مخاطب، بسیار باریک است.
نون خ؛ طنز در جغرافیای بومی
موفقیت «پایتخت» در روایت زندگی شهرستانی، راه را برای سریالهایی چون «نون خ» باز کرد. سعید آقاخانی، با تجربهای طولانی در طنز، این بار به کرمانشاه رفت و قصهای محلی را با زبانی ملی روایت کرد. فصل اول، با پیرنگ مشخص و شخصیتهای ملموس، توانست مخاطب را جذب کند. اما در فصلهای بعد، تمرکز سریال به سمت موضوعات روز مانند زلزله و کرونا رفت.
هرچند پرداختن به مسائل روز میتواند سریال را بهروز نگه دارد، اما استفاده بیرویه از آنها، خطر منقضی شدن اثر را در پی دارد. همچنین، افزایش تعداد شخصیتهای فرعی، اگرچه در ابتدا تنوع میآورد، اما در ادامه میتواند فضای سریال را شلوغ و خستهکننده کند. «نون خ» هنوز محبوب است، اما برای حفظ این محبوبیت، باید میان طراوت موضوع و انسجام روایت، تعادل برقرار کند.
از دودکش تا زیرخاکی
در میان آثار دنبالهدار تلویزیون، مجموعههایی چون «دودکش»، «در حاشیه» و «زیرخاکی» نیز جایگاه قابل توجهی دارند آثاری که هرکدام با فصلهای متعدد، تلاش کردند مخاطب را در مسیر خود نگه دارند، اما با فراز و فرودهایی همراه شدند.
«دودکش» و دنبالهاش «پادری»، به کارگردانی محمدحسین لطیفی، با روایت زندگی خانوادهای درگیر با فقر و روزمرگی، توانستند با لحنی طنزآمیز دل مخاطب را بهدست آورند. اما در فصل سوم، با تغییر کارگردان و ورود برزو نیکنژاد به جای لطیفی، قطار روایت از ریل اصلی خارج شد. نیکنژاد که پیشتر در «دردسرهای عظیم» توانسته بود با شناخت دقیق از فضای کمدی، مخاطب را جذب کند، اینبار در مقام کارگردان «دودکش» نتوانست همان انسجام و جذابیت را بازآفرینی کند. هرچند او در فصول قبلی بهعنوان نویسنده حضور داشت، اما کارگردانی، میدان دیگری بود که در آن، رد پای لطیفی بهوضوح غایب بود.
مهران مدیری نیز پس از تجربه موفق «مرد هزار چهره»، در «در حاشیه» بار دیگر به سراغ نقد مشاغل رفت—اینبار با تمرکز ویژه بر جامعه پزشکی. فصل اول سریال با ریتمی کند و شوخیهایی محدود آغاز شد، اما با ورود به فضای بیمارستان و گسترش شخصیتها، روایت جان گرفت و طنز موقعیت به قوام رسید. «در حاشیه» و «نون خ» هر دو از سریالهایی هستند که با تعدد کاراکترها پیش میروند، اما تفاوت در نحوه استفاده از این شخصیتهاست. در «در حاشیه»، نویسندگان بهخوبی میدانند که هر شخصیت را در کدام موقعیت قرار دهند تا خنده بگیرد و مخاطب را درگیر کند. فصل دوم این سریال که در فضای زندان روایت شد، اگرچه از نظر فضاسازی به واقعیت نزدیک نبود و بیشتر حالوهوای ویترینی آثار مدیری را داشت، اما در خلق موقعیتهای کمیک، چیزی از فصل اول کم نداشت.
«زیرخاکی» و «دیوار به دیوار» نیز تلاشهایی بودند برای ساخت سریالهای چندفصلی با محوریت طنز و روایت اجتماعی. فصل اول این آثار با موفقیت نسبی همراه بود و همین استقبال اولیه، زمینهساز ساخت فصلهای بعدی شد. اما مشکل از جایی آغاز شد که این سریالها نتوانستند در دل مخاطب جای محکمی باز کنند. روایتها در ادامه مسیر دچار افت شدند و آن انسجام و جذابیتی که در قسمتهای آغازین دیده میشد، به تدریج رنگ باخت.