به گزارش سرمایه فردا، در سال‌های اخیر، جامعه ایران به صحنه‌ای پیچیده و چندلایه تبدیل شده؛ نه یک تصویر واحد، بلکه مجموعه‌ای از روایت‌های متضاد که هرکدام تلاش می‌کنند معنای آن را تصاحب کنند. برخی آن را جامعه‌ای در آستانه فروپاشی می‌دانند سرشار از بی‌نظمی، بحران هویت و گم‌گشتگی فرهنگی. برخی دیگر، آن را در حال عبور از مسیر دشوار توسعه و بازسازی می‌بینند. این دو تصویر، نه فقط در محافل فکری، بلکه در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی نیز با شدت بازتاب یافته‌اند. اما پرسش اصلی اینجاست: آیا جامعه ایرانی واقعاً یک کل منسجم است؟ یا صرفاً مجموعه‌ای از لایه‌های متناقض، در حال حرکت میان روایت‌های تحمیلی و تجربه‌های زیسته؟

اهمیت این پرسش زمانی دوچندان شد که جنگ ۱۲ روزهجامعه را در موقعیتی بی‌سابقه قرار داد. این تقابل، فراتر از یک درگیری نظامی، به لحظه‌ای نمادین در بازشناسی خود بدل شد. در آن بزنگاه، شکاف میان تصویر بیرونی ایران آنچه رسانه‌های جهانی و تحلیل‌گران خارجی ترسیم کرده بودند و واقعیت درونی آن، به‌وضوح نمایان شد. برخلاف پیش‌بینی‌ها، جامعه ایرانی نه‌تنها فرو نپاشید، بلکه با واکنشی گسترده و همبسته، از تصویر تحریف‌شده خود فاصله گرفت و هویت تاریخی‌اش را بازسازی کرد. این لحظه، نقطه‌ای از گسست در چرخه‌ای بود که می‌توان آن را «تورم روایت» نامید.

تورم روایت؛ وقتی جامعه زیر بار معنا له می‌شود

جامعه ایران امروز، بیش از آنکه با بحران‌های عینی دست‌وپنجه نرم کند، با انباشت بی‌رویه روایت‌ها مواجه است. در جوامع غربی، رابطه میان واقعیت اجتماعی و نظریه‌های توصیف‌کننده آن، رابطه‌ای پویا و متعادل است. اما در ایران، این تعادل از بین رفته. روایت‌هایی که از بیرون تحمیل شده‌اند—از نظریه‌های فلسفی گرفته تا تصاویر رسانه‌ای با تجربه‌های زیسته مردم همخوانی ندارند. نتیجه؟ جامعه‌ای که زیر بار معناهای وارداتی، مسیر طبیعی خود را گم کرده است.

در عصر رسانه‌های جهانی، دیوارهای گفت‌وگوی درونی ملت‌ها کوتاه‌تر شده‌اند. اما در ایران، این دیوارها کاملاً فرو ریخته‌اند. حوزه عمومی دیگر متعلق به خود مردم نیست؛ حیاطی بی‌حصار است که هر رسانه‌ای می‌تواند در آن قدم بگذارد و نسخه‌ای برای آن بپیچد. از بی‌بی‌سی فارسی تا تحلیل‌های دانشگاهی غربی، همه ایران را به‌مثابه یک بحران دائمی روایت می‌کنند. و این روایت‌ها، فقط توصیف نیستند؛ آن‌ها رفتار جمعی را شکل می‌دهند، هویت را بازتعریف می‌کنند و حتی مسیر حرکت جامعه را مختل می‌سازند.

 

انقلاب اسلامی؛ تجربه‌ای که دیده نشد

برای فهم بهتر این وضعیت، باید به یکی از مهم‌ترین نقاط عطف تاریخ معاصر ایران بازگردیم: انقلاب اسلامی. رویدادی که میشل فوکو آن را «اراده مطلقاً جمعی» نامید و از نظر عمق و گستره، حتی از انقلاب فرانسه فراتر رفت. این انقلاب، لحظه‌ای بود که جامعه ایرانی درباره تنش‌های هویتی خود تصمیم گرفت؛ نه به معنای حل کامل، بلکه به‌عنوان آغاز یک مسیر. جنگ هشت‌ساله، هنر انقلابی، و ظهور مناسبات نوین اجتماعی، همه نشانه‌هایی از این تحول بودند.

اما این تجربه، به‌تدریج از حافظه رسمی حذف شد. دانشگاه‌ها، رسانه‌ها و روشنفکران، آن را نادیده گرفتند یا در قالب بحران‌های تکراری بازخوانی کردند. روایت‌های تحمیلی، با سرمایه رسانه‌ای و قدرت نمادین‌شان، تصویر ایران را به یک کشور بحران‌زده تقلیل دادند. و روشنفکران داخلی، غرق در بازنمایی‌های بیرونی، زبان نقد این وضعیت را از دست دادند.

با این حال، جامعه ایرانی بارها نشان داده که می‌تواند روایت‌ها را بشکند. از انقلاب گرفته تا واکنش به جنگ ۱۲ روزه، مردم با کنش جمعی خود، تصویر تحریف‌شده را به چالش کشیده‌اند. این تحلیل‌شکنی، نه یک اتفاق تصادفی، بلکه واکنشی طبیعی به تورم روایت‌هاست؛ جامعه‌ای که زیر فشار معناهای تحمیلی، خود را بازسازی می‌کند و مسیرش را دوباره می‌یابد.

 

بحران سیاسی و اقتصادی یا اختلال در روایت

در جهان امروز، آنچه بر سر جامعه ایرانی آمده، صرفاً یک بحران سیاسی یا اقتصادی نیست؛ بلکه یک اختلال در روایت است. ایران، بیش از آنکه درگیر فروپاشی ساختارها باشد، درگیر فروپاشی تصویر خویش است. تصویری که نه از درون، بلکه از بیرون ساخته شده؛ با ابزارهای مفهومی غرب، با رسانه‌های جهانی، با نظریه‌هایی که جهان را بدون توجه به بافت‌های محلی، قالب‌بندی می‌کنند.

این تورم روایت، محصول استعمار فکری است؛ جایی که غرب نه فقط جهان را توصیف می‌کند، بلکه آن را می‌سازد. در این ساخت، ایران به‌عنوان «دیگری مطلق» مدرنیته، همواره در موقعیت استثنایی قرار گرفته: کشوری که انقلابش، نظم جهانی را به چالش کشید و از همان لحظه، به موضوع مداخله تمدنی بدل شد. اما این مداخله، نه فقط سیاسی، بلکه معرفتی است؛ از تحلیل‌های آکادمیک تا روایت‌های رسانه‌ای، همه تلاش کرده‌اند ایران را در قالب بحران دائمی بازنمایی کنند.

حتی دفاع‌های داخلی، از منبرهای انقلابی تا بیانیه‌های رسمی، اغلب سطحی مانده‌اند. آن‌ها «هجمه رسانه‌ای» را می‌بینند، اما عمق تمدنی آن را نه. و این، ما را به نقطه‌ای می‌رساند که پاتک‌های ما، خود به بخشی از تورم روایت تبدیل می‌شوند. در چنین وضعیتی، جامعه ایرانی نیازمند چیزی فراتر از واکنش است؛ نیازمند بازسازی زبان نقد، بازسازی گفت‌وگوی درونی، و تئوریزه کردن استثنای خود.

 

ایران؛ رودخانه‌ای زیر آوار معنا

برای فهم این وضعیت، باید به لایه‌های زیرین جامعه نگاه کرد؛ به آن رودخانه تپنده‌ای که زیر آوار روایت‌ها جریان دارد. اگر این رودخانه هنوز جاری‌ست، پس ریشه‌هایی دارد که از سطح عبور کرده‌اند. انقلاب ۵۷، یکی از نمادهای این ریشه‌هاست؛ لحظه‌ای که جامعه ایرانی، در اوج بحران هویت، تصمیم گرفت و مسیر خود را بازتعریف کرد. اما این مسیر، در روایت‌های رسمی و آکادمیک، اغلب نادیده گرفته شده است.

جامعه ایرانی را نمی‌توان با شاخص‌های سطحی سنجید. این جامعه، نه فقط یک واحد سیاسی یا جغرافیایی، بلکه یک تداوم تمدنی است؛ تداومی که از شاهنامه تا حافظ، از انقلاب تا جنگ، در زبان و ادبیات خود بازتاب یافته است. در جهانی که روایت‌ها با سرعتی سرسام‌آور تولید می‌شوند، بقای ایران در گرو احیای زبان روایت خویشتن است.

 

زبان فارسی؛ حافظ حافظه تمدنی

زبان فارسی، ستون فقرات این تداوم است. زبانی که نه فقط ابزار ارتباط، بلکه بستر فهم و روایت است. ادبیات فارسی، از شاهنامه تا سعدی، نه فقط زیبایی‌شناسی، بلکه نظامی معرفتی ساخته که ایرانیان از طریق آن، خود و جهان را فهم کرده‌اند. در عصر دیجیتال، که روایت‌ها از بیرون تحمیل می‌شوند، این زبان، آخرین سنگر مقاومت در برابر فروپاشی معناست.

اما امروز، این زبان در خطر است. علوم انسانی از ادبیات جدا شده، سیاست از فرزانگی ادبی تهی شده، و جامعه‌شناسی، بدون ریشه‌های روایی، به تکرار نظریه‌های وارداتی بسنده کرده است. نتیجه؟ سیاستی که نمی‌تواند با مردم سخن بگوید، دانشگاهی که نمی‌تواند جامعه را بفهمد، و رسانه‌ای که قصه خود را فراموش کرده است.

 

بازگشت به روایت خودی؛ نه نوستالژی، بلکه ضرورت

جامعه ایرانی، بارها از مسیر خارج شده، اما بازگشته؛ چون ریشه در ادبیات دارد. برای پایداری، باید به این آینه رجوع کرد؛ به روایتی که از درون برخاسته و می‌تواند تزلزل بیرونی را خنثی کند. انقلاب اسلامی، سنتزی بود که روشنفکری نپذیرفت، اما اگر ادبیات را بازخوانی کنیم نه انتزاعی، بلکه پرسش‌گرانه می‌توانیم به هستی تپنده جامعه برسیم.

در نهایت، اصالت جامعه ایرانی نه در روایت‌های متورم، بلکه در تداوم ادبی‌اش سنجیده می‌شود. چالش امروز، بازسازی گفت‌وگوی درونی است؛ پیش از آنکه تورم روایت، آخرین نفس تداوم را بگیرد. این، نه آرزو، بلکه ضرورتی تمدنی است؛ فرصتی برای ایران که جهان را به روایت خود وادارد.

 

جنگ ۱۲ روزه؛ آزمون روایت و بازگشت زبان

جنگ ۱۲ روزه رژیم صهیونیستی علیه ایران، لحظه‌ای بود که تمام لایه‌های بحران بازنمایی در برابر واقعیت اجتماعی ایران قرار گرفتند. رسانه‌های جهانی، مطابق الگوی همیشگی، کوشیدند این نبرد را با تصویر ملتی خسته و منزوی روایت کنند. اما واکنش جامعه ایرانی همبستگی مردمی، بازگشت به زبان مقاومت، و ظهور دوباره گفتمان فرهنگی بومی نشان داد که زیر آوار روایت‌ها، زبانی زنده و خودآگاه هنوز جاری است.

در این لحظه، ادبیات تاریخی ایران از شاهنامه تا حماسه‌های معاصر بار دیگر به حیات اجتماعی بازگشت و نشان داد که ملت هنوز می‌تواند در زبان خود متحد شود. این زبان، نه فقط ابزار بیان، بلکه بستر بازسازی تمدنی است. در جهانی که روایت‌ها از بیرون تحمیل می‌شوند، ایران باید قصه‌اش را با زبان خودش بگوید؛ و این، تنها راه رهایی از تورم روایت‌هاست.

نتیجه‌گیری: ایران، راوی معنا

ایران امروز را نمی‌توان صرفاً با شاخص‌های اقتصادی یا سیاسی سنجید. آنچه در بطن جامعه جریان دارد، چیزی فراتر از بحران‌های مرسوم است: اختلالی در روایت، در تصویر، در زبان. جامعه‌ای که قرن‌ها قصه خود را گفته، حالا زیر آوار معناهایی ایستاده که از بیرون تحمیل شده‌اند. رسانه‌های جهانی، نظریه‌های وارداتی، و روشنفکرانی که در بازنمایی‌های بیگانه غرق شده‌اند، تصویری از ایران ساخته‌اند که با تجربه زیسته مردم فاصله دارد. اما در لحظاتی خاص از انقلاب تا جنگ ۱۲ روزه این جامعه نشان داده که می‌تواند از زیر این فشار برخیزد، به زبان خود بازگردد، و دوباره قصه‌اش را روایت کند. این بازگشت، نه نوستالژی، بلکه ضرورتی تمدنی است؛ ضرورتی برای احیای گفت‌وگوی درونی، برای بازسازی معنا، و برای تبدیل شدن از موضوع روایت دیگران به راوی حقیقت خویش.

بنابراین جامعه ایرانی را نمی‌توان با شاخص‌های انحطاط یا توسعه سنجید. باید آن را در نسبتش با زبان و روایت خودش درک کرد. هرگاه این جامعه توانسته است از زیر فشار روایت‌های بیرونی برخیزد و به زبان خود بازگردد، دوره‌ای تازه از بازسازی تمدنی را آغاز کرده است. جنگ ۱۲ روزه، نه پایان یک منازعه، بلکه نشانه‌ای از بازگشت جامعه به روایت خویشتن بود؛ بازگشتی که می‌تواند آغاز فصلی نو در خودآگاهی تمدنی ایران باشد فصلی که در آن، ایران دیگر نه موضوع گفتار جهان، بلکه راوی معنا و حقیقت خویش خواهد بود

modir

Recent Posts

نقاش سکوت

واحد خاکدان، هنرمندی بود که در قاب‌های خلوت و اشیای خاموش، زندگی را به تماشا…

4 ساعت ago

پسر کوکر در سکوت رفت

احمد احمدپور، کودک بی‌ادعای فیلم «خانه دوست کجاست؟» در آرامش خواب، از جهان رفت. او…

5 ساعت ago

سرنوشت عجیب بانک آینده!

پس از هشدارهای قضایی درباره بانک آینده، بانک مرکزی به‌دنبال اصلاح فوری بانک‌های ناتراز است.…

6 ساعت ago

شهر کودک با نام بزرگ و معنای گمشده

در برنامه هفتم توسعه، بند «چ» ماده ۸۹ با عنوان «شهر کودک و نوجوان» وعده‌ای…

7 ساعت ago

استقلال در مسیر بازسازی

استقلال پس از عبور از بحران ابتدای فصل، با ترکیبی جوان و انگیزه‌ای تازه به…

7 ساعت ago

تبعات سقف‌گذاری شاخص بورس

محمودرضا خواجه نصیری معتقد است وقتی سیاست‌گذار به جای حمایت، به سقف‌گذاری شاخص بورس روی…

8 ساعت ago