سیاست و دیپلماسی

ایران و آمریکا از شعار تا واقعیت

به گزارش سرمایه فردا، اظهارات اخیر مقامات ایرانی و ادعای ترامپ درباره رفع تحریم‌ها، بار دیگر نشان داد که دیپلماسی تهران و واشنگتن گرفتار چرخه‌ای متناقض است؛ چرخه‌ای که در آن فرصت‌های طلایی برای مذاکره و کاهش فشارها، به دلیل انفعال و سیاست‌های محافظه‌کارانه از دست می‌رود و هزینه‌های سنگین سیاسی و اقتصادی بر ایران تحمیل می‌شود.

ترامپ بامداد جمعه در کاخ سفید مدعی شد که «ایران از او خواسته آیا می‌توان تحریم‌ها را لغو کرد. ایران تحت تحریم‌های بسیار جدی ایالات متحده قرار دارد و این موضوع انجام بسیاری از اقدامات مورد نظرشان را دشوار کرده است. من مایلم به این موضوع گوش دهم. خواهیم دید چه می‌شود.»

در پاسخ به این ادعا، عباس عراقچی در گفت‌وگو با پایگاه اطلاع‌رسانی دولت، هرگونه امکان ازسرگیری مذاکرات با آمریکا را منتفی دانست. او تأکید کرد که «واقعیت این است در حال حاضر هیچ امکانی وجود ندارد، چون ما هیچ رویکرد مثبت یا سازنده‌ای از طرف آمریکا نمی‌بینیم.» به گفته سکاندار سیاست خارجی کشورمان، «هر زمان که آن‌ها برای مذاکره‌ای بر اساس پایه برابر برای یک توافق سودمند برای هر دو طرف آماده باشند، مذاکره می‌تواند ممکن شود و ایران آن را بررسی خواهد کرد. اما رویکرد فعلی آمریکایی‌ها چنین چیزی را نشان نمی‌دهد.»

واکنش اسماعیل بقایی هم مکمل همین گفته های عراقچی بود. سخنگوی دستگاه دیپلماسی در نشست خبری دیرزو دوشنبه خود درباره اظهارات ترامپ بیان کرد که «رفع تحریم‌ها لطفی نیست که به ایران کنند. تضییع حقی صورت گرفته است و تک تک مردم ایران مورد تحریم قرار گرفته‌اند.» این دیپلمات کشورمان ادامه داد که، «همیشه گفته‌ایم در قبال اعتمادسازی درباره ماهیت صلح‌آمیز برنامه هسته‌ای ایران، تحریم‌های ظالمانه علیه ایران باید رفع شود و نیازی به بیان مستقیم و از طریق کانال‌های غیررسمی نیست.» به گفته سخنگوی وزارت امور خارجه، «رفع تحریم‌ها یکی از شروط و مبانی است که ایران در هر گفت‌وگویی با طرف‌های غربی به صورت جدی دنبال خواهد کرد.»

این اظهارات، فضای متناقض و پرابهام میان تهران و واشنگتن را بیش از پیش روشن می‌کند؛ از یک سو ادعای ترامپ به عنوان فرصتی برای دیپلماسی تلقی می‌شود و از سوی دیگر پاسخ محتاطانه عراقچی و بقایی، نگرانی‌ها از عدم آمادگی و بی‌اعتمادی تهران به واشنگتن را برجسته می‌سازد.

فرصت‌سوزی و نقد عملکرد عراقچی

بررسی‌ها نشان داد که فقدان ابتکار عمل و نبود برنامه‌ریزی مدون در وزارت خارجه، شرایط را به گونه‌ای پیش می‌برد که فرصت‌ها از دست می‌روند و امکان تأثیرگذاری دیپلماتیک کاهش می‌یابد.

ولی به نظر می‌رسد ضعف‌های عباس عراقچی و وزارت خارجه دولت چهاردهم محدود به نکات پیشگفته نباشد. بلکه حتی فرصت‌های کلیدی دیپلماتیک، از جمله اظهارات ترامپ، را نیز به شکل مؤثر مورد بهره‌برداری قرار نمی‌دهند. این رفتار، موجب می‌شود فرصت‌هایی که می‌توانستند به توسعه مذاکرات و بهبود روابط با طرف‌های بین‌المللی بیانجامند، از دست بروند.

قطعاً باید توجه داشت که حوزه اختیارات وزیر امورخارجه به عنوان مجری سیاست های کلان، شرایط بحرانی بی سابقه منطقه و موقعیت بین‌المللی ایران، محدودیت‌های خاص خود را دارد. اما از هر منظری که موضوع را تحلیل کنیم، فرصت‌سوزی‌ها قابل توجیه نیست. عدم استفاده از این فرصت‌ها نه تنها توان دیپلماسی کشور را کاهش می‌دهد، بلکه پیامدهای بلندمدتی برای جایگاه ایران در معادلات بین‌المللی به دنبال خواهد داشت.

ادعای دونالد ترامپ مبنی بر اینکه ایران خواستار لغو تحریم‌ها شده، به هیچ عنوان قابل اتکا نیست و نمی‌توان آن را به عنوان یک حقیقت اثبات شده پذیرفت. سیاستمداران آمریکایی، معمولاً از چنین اظهاراتی به عنوان ابزاری برای فشار روانی و ایجاد تصویر مثبت از تعامل با طرف مقابل استفاده می‌کنند. با این حال، حتی اگر این ادعای ترامپ واقعی هم نباشد، می‌توان بر اساس آن، ایجاد وضعیت کرد و در عرصه دیپلماتیک و رسانه‌ای به شکل هوشمندانه از آن بهره برد.

اسماعیل بقایی در اظهارنظر دیروز دوشنبه تأکید کرده است که «تحریم‌های ظالمانه علیه ایران باید رفع شود و برای این کار نیازی به مذاکره یا بیان مستقیم نیست و می‌توان از مسیرهای غیررسمی اقدام کرد». اما واقعیت آن است که اگر قرار بود تحریم‌ها صرفاً با مواضع کلامی یا اظهارات دیپلماتیک برداشته شوند که داستان ما و آمریکا بیش از چهار دهه طول نمی کشید و اساساً نیازی به مذاکره و دیپلماسی نبود. بقایی چشم بسته، غیب گفت. چنین دیدگاه‌هایی بیش از آنکه نشان از تحلیل واقع‌بینانه داشته باشند، از گرفتار شدن مقامات در یک دور باطل از واژه‌ها و تکرار مفاهیم کلی و بی‌اثر حکایت می‌کنند.

بقایی همچنین گفته است که «رفع تحریم‌ها لطفی از سوی آمریکا نیست، بلکه احقاق حقی است که از مردم ایران سلب شده است»؛ بی شک این سخنی درست، اما ناقص است. اگر واقعاً تحریم‌ها تضییع حقوق ملت ایران است که بلاتردید چنین است، ولی راه مقابله با آن نه در واکنش‌های شعاری، بلکه در تدوین راهبرد و برنامه‌ای عملی برای شکستن این سازوکارهاست. دشمن ماهیت خود را پنهان نمی‌کند. دشمن دشمن است وهمه فشارها، تحریم ها و حتی جنگ ها را تحمیل می کند. پس انتظار از دشمن غیرعقلانی است. مشکل اصلی در انفعال و نداشتن ابتکار عمل داخلی است. وزارت امور خارجه باید از این بن‌بست خودساخته خارج شود و بداند که با تکرار واژه‌ها و مواضع نخ نما و پوسیده، هیچ تحریمی شکسته نمی‌شود. حضرات آنقدر برخی جملات و کلمات را تکرار کرده اند که گویی خودشان هم به آن باور دارند و در صف آش خودشان ایستاده اند. تنها راه، بازگشت به دیپلماسی فعال، طراحی سیاست‌ واقع‌گرایانه و استفاده از ابزارهای متنوع برای تغییر معادله قدرت است.

مشکل اصلی این است که ایران پیشاپیش دست خود را بسته و در برابر چنین موقعیت‌هایی تمایلی به کوچک‌ترین تحرک یا بهره‌برداری ندارد. سیاست احتیاطی و محافظه‌کارانه وزارت خارجه و شخص عراقچی باعث شده که فرصت‌های بالقوه برای مذاکره و پیشبرد دیپلماسی از دست برود و برگ‌های احتمالی برای کاهش فشارهای تحریمی عملاً سوخته شوند. این رویکرد نه تنها باعث کاهش انعطاف‌پذیری دیپلماسی ایران می‌شود، بلکه طرف مقابل را نیز به تداوم فشار و حفظ موضع سخت سوق می‌دهد. بنابراین، حتی اگر ادعای ترامپ واقعیت داشته باشد، فقدان ابتکار عمل و انتظار منفعلانه و این دست سخنان عراقچی، بقایی و دیگران، امکان استفاده از فرصت را به حداقل می‌رساند و ایران را در موقعیت ضعف نگه می‌دارد.

 

فرصت‌های از دست رفته در سایه سیاست متناقض تهران و واشنگتن

در لایه های عمیق تر تحلیلی بی شک وضعیت کنونی نشان می‌دهد تهران و واشنگتن در یک چرخه متناقض عمل می‌کنند. هرگاه تهران تلاش می‌کند با ارسال کد و سیگنال‌های مثبت، زمینه مذاکرات را فراهم کند، واکنش‌های واشنگتن عملاً این پالس‌ها را خنثی می‌کند. در مقابل، زمانی که آمریکایی‌ها حرکت یا پیشنهادی ارائه می‌دهند، تهران به دلیل سیاست‌های محافظه‌کارانه و فرصت‌سوزی‌های داخلی، آن برگ دیپلماسی را می‌سوزاند.

مواضع روز جمعه ترامپ به عنوان چراغ سبز واشنگتن که با سخنان عراقچی و بقایی که سوخت، حالا نوبت به تهران رسیده و چراغ سبز خود را روشن کرده است. علی لاریجانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی در همایش «ما و غرب در آراء و اندیشه‌های مقام معظم رهبری» تصریح کرد که، «رهبران ایران هیچگاه دشمنی با غرب نداشته‌اند و رفتار غرب همکاری‌ها را دچار بحران کرده است. در بخش کلیدی از نطق لاریجانی، وی به صراحت گفت که، «رهبری با تعاملات اقتصادی با غرب مسئله‌ای ندارند؛ ایشان معتقد هستند که غرب به بهانه مسائل اقتصادی، در برد موشک‌های ایران یا توانمندی هسته‌ای ما دخالت می‌کند.» بدون تردید این موضع یک پالس از تهران است، ولی باید دید که واشنگتن هم آن را نادیده خواهد گرفت یا خیر؟

این چرخه فرصت سوزی ها موجب می‌شود که هر دو طرف فرصت‌های طلایی برای مذاکره و بهبود روابط را از دست بدهند. البته که باید اذعان داشت بخشی از این تناقض به ساختار تصمیم‌گیری و سلسله‌مراتب دیپلماتیک ایران بازمی‌گردد، که در آن واکنش‌ها غالباً به جای بهره‌برداری از موقعیت، بیشتر جنبه کنترلی و محافظه‌کارانه دارد. در مقابل، آمریکایی‌ها نیز با مواضع گاه متناقض و سیاست‌های فشار، زمینه تعامل واقعی را محدود می‌کنند. نتیجه این چرخه، ایجاد فضای بلاتکلیفی و فرسایشی است که هم توان دیپلماسی ایران را کاهش می‌دهد و هم فرصت‌های توافق بالقوه را به تعویق می‌اندازد.

به عبارت دیگر، سیاست متناقض تهران و واشنگتن و فرصت‌سوزی‌های مداوم، نه تنها مذاکرات را با تأخیر مواجه کرده است، بلکه هزینه‌های اقتصادی، سیاسی و بین‌المللی قابل توجهی بر کشور تحمیل می‌کند. این چرخه باید با طراحی سازوکارهای شفاف و افزایش انعطاف‌پذیری در دیپلماسی، شکسته شود.

درست است که چرخه فرصت‌سوزی‌ها میان ایران و آمریکا شکل می‌گیرد و هر دو طرف در بخشی از این فرایند نقش دارند، اما تداوم این چرخه بیش از آنکه به ضرر واشنگتن باشد، برای تهران تهدیدزا است. انسداد و بن‌بست دیپلماتیک، همراه با فقدان راهکارهای عملی برای عبور از وضعیت کنونی، شرایط را برای ایران پیچیده و خطرناک کرده است. در حالی تداوم این وضع خطری برای آمریکا نیست. ولی ایران با ابربحران های سیاسی، معیشتی و اجتماعی بی سابقه ای روبه‌روست و طولانی شدن این انسداد، فشارهای داخلی را تشدید می‌کند.

هرگونه تلاش برای خروج از وضعیت کنونی، بدون برنامه‌ریزی و هماهنگی مناسب، می‌تواند تبعات غیرقابل کنترل و غیرقابل بازگشتی برای کشور به همراه داشته باشد نه آمریکایی ها. اینجاست که باید بیش از آنکه صرفاً سیست ترامپ را به بوته نقد گذاشت، عملکرد و انفعال وزارت خارجه و نهادهای مسئول در مدیریت بحران دیپلماتیک مورد بررسی دقیق قرار گیرد. نقد سازنده این نهادها می‌تواند به بازتعریف راهکارها و ارتقای ظرفیت دیپلماتیک منجر شود و ایران را از چالش‌های جاری با آمریکا و فضای فرسایشی تحریم‌ها به سمت مدیریت مؤثر و بهره‌گیری از فرصت‌های محدود سوق دهد.

لذا ادعای ترامپ و واکنش عراقچی، تنها یک رویداد خبری نیست؛ بلکه نمونه‌ای از وضعیت پیچیده و فرصت‌سوزی‌های مستمر در دیپلماسی ایران است. ضعف‌های ساختاری، انفعال، و سیاست‌های محافظه‌کارانه سبب شده‌اند تا حتی موقعیت‌های طلایی برای مذاکرات با طرف‌های بین‌المللی به فرصت‌های از دست رفته تبدیل شود. تجربه نشان می‌دهد که بدون بازنگری در استراتژی‌های دیپلماتیک و اصلاح سازوکارهای داخلی، چرخه فرصت‌سوزی ادامه خواهد داشت و ایران در مواجهه با تحریم‌ها و فشارهای بین‌المللی، از ظرفیت کامل خود بهره‌مند نخواهد شد.

 

ابوالقاسم دلفی: مشکل اساسی سیاست خارجی ایران، نگاه تک‌بعدی به شرق است

پیرو نکات فوق، ابوالقاسم دلفی طی گفت‌وگویی با «هفت صبح» در خصوص اظهارات اخیر دونالد ترامپ و ادعای او مبنی بر تمایل ایران به لغو تحریم‌ها، تحلیل خود را از روند پیچیده و پرابهام مذاکرات تهران و واشنگتن بیان می‌کند. به گفته سفیر پیشین ایران در فرانسه و آکردیته در موناکو، «ظاهر ماجرا ساده به نظر می‌رسد؛ گاه از یک سو تمایلی برای مذاکره ابراز می‌شود و از سوی دیگر، واکنش‌های متقابل و حواشی سیاسی شکل می‌گیرد». او باور دارد که «جدا از مواضع رسمی، ظواهر نشان می‌دهد که تماس‌ها و گفتگوهای پشت‌پرده میان ایران و آمریکا برقرار است، چه به‌صورت مستقیم، چه از طریق واسطه‌هایی چون عمان و قطر. این کشورها بارها از لزوم ازسرگیری گفتگوهای تهران و واشنگتن سخن گفته‌اند.»

این دیپلمات باسابقه که پیش‌تر مدیرکل غرب اروپا در وزارت خارجه بوده، تأکید می‌کند که «هرچند در سطح علنی مقامات دو کشور مواضع سخت‌گیرانه اتخاذ می‌کنند، اما تماس‌ها همچنان ادامه دارد.» به زعم دلفی، «آمریکایی‌ها پس از جنگ‌ دوازده روزه مدعی شدند که توان هسته‌ای ایران را از بین برده‌اند و از منظر خود پرونده را بسته می‌دانند، در حالی‌ که ایران هم گاه با سکوت و گاه با اظهاراتی دوپهلو، اجازه داده این برداشت شکل بگیرد. در واقع، دو طرف در ظاهر مواضعی متعارض دارند، اما در عمل هر دو به نوعی درگیر مدیریت فضای پس از بحران هستند.»

دیپلمات اسبق کشورمان که سابقه سفارت در صربستان و آکردیته در مونته‌ویدئو را نیز در کارنامه دارد، اروپا را ضلع سوم این معادله می‌داند و اعتقاد دارد که فعال شدن سازوکار «اسنپ‌بک» بهانه‌ای شد تا ایران عملاً اروپا را از روند مذاکرات کنار بگذارد. از دید او، «این تصمیم نادرست بود، زیرا اروپا بخش مهمی از معادله گفت‌وگوهای هسته‌ای است و حذف آن باعث شد روند مذاکرات از مسیر اصلی خود منحرف شود.» دلفی به‌عنوان معاون مدیرکل پیشین غرب اروپا، تأکید و تصریح کرد که «برای حل اختلافات باید موضوع هسته‌ای را نه در سطح سیاسی، بلکه در سطح فنی با آژانس انرژی اتمی در وین حل‌وفصل کرد».

این دیپلمات که مدتی نیز ریاست اداره دوم غرب اروپا را بر عهده داشته، معتقد است تا «زمانی که تکلیف همکاری‌های ایران با آژانس مشخص نشود، نه اروپا و نه آمریکا مسیر روشنی برای مذاکره با تهران نخواهند داشت». وی با اشاره توافق قاهره بیان داشت که «در در قاهره بیانیه‌ای صادر کردیم که قرار بود مبنای همکاری‌های بعدی باشد، اما اجرایی نشد و در نهایت به تسریع اجرای اسنپ‌بک انجامید.»

دلفی که در مقطعی ریاست اداره آمریکا در وزارت خارجه را برعهده دار بود به هفت صبح می‌گوید که «مشکل اساسی سیاست خارجی ایران، نگاه تک‌بعدی به شرق است». به باور و سفیر اسبق ایران در بلژیک، اتحادیه اروپا و آکردیته در لوگزامبورگ بوده، «این رویکرد مانع از اتخاذ سیاستی جامع نسبت به غرب شده و موجب سردرگمی در تصمیم‌گیری‌ها شده است.» دلفی در ادامه توضیحش خاظرنشان می کند که «هرگاه مسیر گفت‌وگو باز می‌شود، با چند اظهار نظر داخلی مسیر مسدود می‌گردد؛ نه ارتباط با مدیرکل آژانس برقرار است، نه بازرسان اجازه ورود دارند، و نه وزارت خارجه تحرک لازم را نشان می‌دهد.»

این دیپلمات باسابقه که در گذشته سفیر ایران در کلمبیا و آکردیته در پرو، اکوادور و پاناما بوده است، در پایان با اشاره به واکنش سیدعباس عراقچی به ادعای ترامپ می‌گوید که «در شرایط فعلی، دیپلماسی ایران نیازمند هماهنگی درونی و تعریف مجدد از اولویت‌های خود است. اگر قرار است از وضعیت متشنج فعلی عبور کنیم، باید روابط با آژانس انرژی اتمی سامان یابد تا مسیر گفت‌وگو با غرب هم مشخص شود. تا آن زمان، نه شکایت از ترامپ و نه واکنش‌های تند، هیچ‌یک جای دیپلماسی فعال را نخواهد گرفت.»

 

نگاه ایران نسبت به رویکرد آمریکا به ایران

تاریخ روابط بین‌الملل در دو دهه اخیر در غرب آسیا، بیش از هر چیز تحت تأثیر یک کلان‌روایت برساخته توسط ایالات متحده آمریکا بوده است: «امنیتی‌سازی پرونده هسته‌ای ایران». این راهبرد که فراتر از یک مناقشه فنی بر سر سانتریفیوژها بود، به عنوان ستون فقرات سیاست خارجی واشنگتن برای مهار، تضعیف و در نهایت فروپاشی درونی جمهوری اسلامی ایران طراحی شد. آمریکا با ابزار قدرتمند تحریم‌های ثانویه مخصوصا از سال ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱ با اعمال تحریم های مبتنی بر چارچوب سیسادا و NDAA  و شبکه پیچیده مالی جهانی، دو هدف بنیادین را دنبال می‌کرد که ماهیت وجودی ایران را نشانه رفته بود.

اما امروز، با گذشت بیش از بیست سال از آغاز این نبرد تمام‌عیار اقتصادی و سیاسی، صحنه شطرنج منطقه تغییراتی شگرف را تجربه کرده است. داده‌های اقتصادی سال ۱۴۰۳ و تحولات ژئوپلیتیک پس از ۷ اکتبر، حکایت از شکست راهبردی آمریکا و بازتعریف جایگاه ایران در نظم نوین منطقه‌ای دارد. این یادداشت به بررسی ابعاد این شکست، دلایل تاب‌آوری ایران و بایدهایی برای دولت چهاردهم برای تثبیت این پیروزی می‌پردازد.

 

آناتومی یک توطئه؛ طراحی آمریکا برای فروپاشی از درون

آمریکا در طراحی تحریم‌های فلج‌کننده علیه ایران، صرفاً به دنبال تغییر رفتار دیپلماتیک تهران نبود؛ بلکه مهندسی دقیق یک فروپاشی اجتماعی-اقتصادی را در دستور کار داشت. این استراتژی بر دو پایه اصلی استوار بود:

۱. جنگ ارزی و القای مارپیچ رکودتورم هدف نخست و عملیاتی آمریکا، ضربه زدن به شریان‌های حیاتی اقتصاد ایران، یعنی درآمدهای نفتی بود. منطق این طراحی ساده اما ویرانگر بود: کاهش شدید درآمدهای ارزی منجر به ایجاد کسری مزمن در حساب جاری و اختلال در تراز پرداخت‌های خارجی کشور می‌شود. از آنجا که در ساختار اقتصاد ایران، نرخ ارز به عنوان «لنگر انتظارات تورمی» عمل می‌کند، هرگونه شوک به جریان ورودی ارز، بلافاصله خود را در جهش‌های قیمتی دلار نشان می‌دهد. آمریکا محاسبه کرده بود که با جهش نرخ ارز، محیط اقتصاد کلان ایران به شدت ناپایدار و غیرقابل پیش‌بینی خواهد شد. در چنین محیط متلاطمی، سرمایه‌گذاری مولد توجیه اقتصادی خود را از دست می‌دهد، چرا که ریسک‌های سیستماتیک بر بازدهی احتمالی غلبه می‌کنند. همزمان، هزینه‌های تولید به دلیل وابستگی به واردات مواد اولیه و واسطه‌ای رشد تصاعدی می‌یابد. نتیجه این فرآیند، افزایش سرعت گردش پول و هجوم نقدینگی به بازارهای سفته‌بازانه است که باعث کاهش هزینه فرصت فعالیت‌های نامولد می‌شود. آمریکا امید داشت که با فعال شدن همزمان موتورهای تورم و رکود، ایران گرفتار یک «رکود تورمی» (Stagflation) بلندمدت و درمان‌ناپذیر شود. غایت این سناریو، تبدیل فشارهای معیشتی به نارضایتی‌های عمیق اجتماعی، بروز آشوب‌های خیابانی و در نهایت هل دادن ایران به داخل «تونل وحشت» جنگ داخلی و تجزیه ارضی بود تا ایرانِ قدرتمند، به سرزمینی سوخته و مستعمره بی‌اراده غرب تبدیل شود.

۲. پروژه انزوا و ایران‌هراسی هدف دوم، مکمل هدف اقتصادی بود. آمریکا با امنیتی‌سازی پرونده هسته‌ای ذیل فصل هفتم منشور ملل متحد، تلاش کرد هزینه همکاری با ایران را برای شرکای سنتی و همسایگان به شدت بالا ببرد. ایجاد یک فضای سنگین «ایران‌هراسی» در منطقه با هدف قطع پیوندهای تجاری و سیاسی تهران با محیط پیرامونی‌اش صورت گرفت تا ایران در جزیره‌ای از انزوا محصور شود و همسایگانش به جای تعامل، به سمت ائتلاف‌های عبری-عربی سوق داده شوند.

 

واقعیت‌های میدانی؛ شکست فاحش فشار حداکثری

اگرچه اقتصاد ایران در دهه ۹۰ شمسی، به دلیل رویکرد خوش‌بینانه و غیرواقع‌بینانه دولت‌های یازدهم و دوازدهم آسیب‌های جدی دید، رویکردی که اقتصاد را «شرطی» کرد و تمام تخم‌مرغ‌ها را در سبد توافق با غرب چید و از توسعه پدافند غیرعامل اقتصادی (اقتصاد مقاومتی) غافل شد ، اما امروز شواهد غیرقابل انکاری از شکست استراتژی آمریکا وجود دارد.

الف) احیای درآمدهای نفتی و شکست محاصره ارزی: آمار و ارقام رسمی خط بطلانی بر آرزوی «صفر کردن صادرات نفت ایران» کشیده است. مطابق گزارش رسمی بانک مرکزی، درآمد ایران از محل صادرات نفت، گاز و میعانات گازی در سال ۱۴۰۳، در ادامه‌ی روند صعودی که در دولت شهید رئیسی پایه‌گذاری شد، به رقم ۶۵.۸ میلیارد دلار رسیده است. این بالاترین میزان درآمد ارزی نفتی در ۱۲ سال اخیر است. این جهش درآمدی نشان می‌دهد که مکانیزم تحریم در هدف‌گذاری اول خود (ایجاد قحطی ارزی و فروپاشی تراز پرداخت‌ها) با شکست مفتضحانه‌ای روبرو شده است. ایران توانسته است با خنثی سازی هوشمندانه تحریم‌ها و یافتن بازارهای جدید، جریان خون را به رگ‌های اقتصاد خود بازگرداند.

ب) بازگشت شرکا و شکست پروژه انزوا: در جبهه دوم نیز حصار تحریم‌ها شکسته شده است. کشورهای مختلف از چین به عنوان ابرقدرت اقتصادی شرق تا ترکیه به عنوان همسایه استراتژیک غربی، مجدداً به سبد خرید کامودیتی‌های انرژی ایران بازگشته‌اند. چین عملاً به بزرگترین خریدار نفت ایران تبدیل شده و تثبیت این روند نشان‌دهنده همسویی منافع پکن با تهران است. همزمان، وزیر انرژی ترکیه رسماً از برنامه‌ریزی برای واردات گاز ایران خبر داده است که نشان‌دهنده نیاز مبرم همسایگان به منابع پایدار انرژی ایران است.

علاوه بر این، تحولات پس از عملیات «طوفان الاقصی» در ۷ اکتبر، معادلات امنیتی خلیج فارس را دگرگون کرد. کشورهای حاشیه خلیج فارس، از عربستان سعودی تا قطر و امارات متحده عربی، به این درک راهبردی رسیدند که امنیت منطقه تجزیه‌پذیر نیست. آن‌ها دریافتند که امنیت ایران مترادف با امنیت کل خلیج فارس و تضمین‌کننده امنیت منابع مالی و مسیرهای ترانزیتی خودشان است. ترافیک دیپلماتیک و رفت‌وآمد مقامات سعودی به تهران در دو سال اخیر، گواهی روشن بر این مدعاست که پروژه ایران‌هراسی کارکرد خود را از دست داده و جای خود را به واقع‌گرایی سیاسی داده است.

 

ایران؛ هاب اقتصادی و امنیتی منطقه

شکست پروژه‌های آمریکا، فضایی تنفسی و فرصتی طلایی را برای جمهوری اسلامی ایران فراهم کرده است تا از فاز «دفاع و بقا» وارد فاز «تثبیت و توسعه» شود. ایران امروز پتانسیل واقعی تبدیل شدن به هاب بزرگ انرژی و ترانزیت منطقه را دارد. این جایگاه اقتصادی، بهترین ضمانت برای امنیت ملی است؛ چرا که با گره زدن منافع اقتصادی همسایگان به زیرساخت‌های ایران، امنیت تهران مترادف با امنیت منطقه تعریف می‌شود و هرگونه تعرض به ایران، به معنای خودزنی برای کل منطقه خواهد بود.

کشورهای منطقه انگیزه‌های بسیار جدی برای این همکاری راهبردی دارند که بازی را به یک مدل «برد-برد» تبدیل می‌کند:

  1. تنوع‌بخشی به سبد واردات: کشورها دریافته‌اند که وابستگی صرف به آمریکا و هم‌پیمانانش، ریسک سیاسی بالایی دارد و همکاری با ایران تنوع و تاب‌آوری اقتصادی آن‌ها را افزایش می‌دهد.
  2. جایابی در کریدورهای جدید: جهان در حال گذار از نظم تک‌قطبی است. کریدورهای ضد آمریکایی و ضد صهیونیستی (کریدورهای شرقی-غربی و شمالی-جنوبی) در حال شکل‌گیری هستند تا با کریدور مخرب و ضد امنیتی «IMEC» (کریدور هند-خاورمیانه-اروپا که با محوریت اسرائیل طراحی شده بود) رقابت کنند. ایران در کریدورهای «یک کمربند-راه» و «شمال-جنوب« (INSTC)، نقش محوری و بی‌بدیل دارد. ایران به مثابه «گره اصلی» گراف ترانزیتی منطقه است و هیچ مسیری بدون حضور ایران، صرفه اقتصادی و امنیت پایدار نخواهد داشت. بنابراین، همکاری با ایران شرط لازم برای بقای اقتصادی همسایگان در نظم جدید است.

 

نقشه راه دولت چهاردهم؛ از فرصت تا قدرت

دولت چهاردهم در شرایطی سکان اداره کشور را در دست گرفته که برخلاف دهه ۹۰، اهرم‌های قدرت ایران احیا شده و دست برتر با تهران است. برای بهره‌برداری حداکثری از این شرایط مطلوب و جانمایی ایران به عنوان محور نظم جدید، اقدامات زیر ضروری است:

۱. هدایت اعتبار به سمت پیشران‌های اقتصاد: نظام بانکی باید از بنگاه‌داری و سفته‌بازی فاصله گرفته و با ابزار «هدایت اعتبار»، نقدینگی را به سمت توسعه صنایع بالادستی و پایین‌دستی نفت و گاز پمپاژ کند. افزایش تولید و صادرات انرژی، قدرت چانه‌زنی سیاسی ایران را مستقیماً افزایش می‌دهد.

۲. دیپلماسی اقتصادی فعال و جذب سرمایه: تمرکز بر جذب سرمایه‌گذاران خارجی قابل اعتماد، به‌ویژه از چین و روسیه که دارای منافع مشترک استراتژیک با ایران هستند، حیاتی است. تعریف پروژه‌های مشترک در قالب قراردادهای بلندمدت، پیوندهای اقتصادی را ناگسستنی می‌کند.

۳. تکمیل کریدورهای انرژی و ترانزیتی: توسعه کریدورهای نفتی استراتژیک نظیر خط لوله «نکا-جاسک» که یک بازی برد-برد راهبردی با روسیه است، باید در اولویت قرار گیرد. همچنین فعال‌سازی دیپلماسی گازی، از جمله سوآپ گاز با روسیه از مسیر ارمنستان یا بستر دریای خزر، می‌تواند تا حد قابل توجهی مساله افت فشار گاز در نیمه شمالی کشور را حل کند. تکمیل حلقه‌های مفقوده کریدور شمال-جنوب (INSTC) نیز سرعت و حجم ترانزیت کالا را جهش خواهد داد.

۴. اصلاح الگوی مصرف و رفع ناترازی انرژی: پاشنه آشیل ایران در این مسیر، مصرف بی‌رویه و اتلاف انرژی در داخل است. دولت باید با قاطعیت مانع اتلاف گاز و برق ارزان در صنایع غیربهره‌ور شود. از جمله این موارد عبارتند از:

  • توقف فلرینگ: جمع‌آوری گازهای مشعل که در ۸ سال حدود ۳۲ میلیارد دلار ثروت ملی را دود می‌کند، باید با سرمایه‌گذاری فوری و جذب تکنولوژی متوقف شود.
  • هدفمندی معافیت‌های مالیاتی: اعطای معافیت‌های مالیاتی چند ده هزار میلیارد تومانی به شرکت‌های بزرگ فولادی و پتروشیمی که سودهای کلان دارند اما انرژی‌بر هستند، توجیهی ندارد. دولت باید منابع حاصل از حذف این معافیت‌ها را در یک صندوق ملی تجمیع کرده و صرفاً جهت توسعه صنایع بالادستی و پایین دستی نفت و گاز و نیز بهینه‌سازی مصرف انرژی هزینه کند. جایگزینی میلیون‌ها بخاری گازی دودکش‌دار با راندمان پایین با سیستم‌های گرمایشی مدرن و با بهره‌وری بالا، می‌تواند بخش زیادی از ناترازی گاز در فصول سرد را برطرف کرده و گاز صرفه‌جویی شده را به چرخه صادرات یا خوراک پتروشیمی‌های با ارزش افزوده بالا بازگرداند.

آمریکا می‌خواست ایران را به عبرتی برای تاریخ تبدیل کند، اما اکنون جمهوری اسلامی ایران با عبور از سخت‌ترین گردنه‌های تحریم، در آستانه جهشی بزرگ قرار دارد. «مقاومت فعال» جواب داده است. اکنون نوبت «دیپلماسی توسعه‌گرا» و «مدیریت جهادی» در داخل است تا با تکیه بر درآمدهای احیا شده و موقعیت ژئوپلیتیک ممتاز، ایران را به لنگرگاه ثبات و پیشرفت در غرب آسیا تبدیل کند.

 

 

 

 

 

modir

Recent Posts

جدال بر سر صلاحیت شهردار

بازگشت آیین‌نامه قدیمی انتخاب شهردار، تنها یک اصلاح اداری نبود؛ جرقه‌ای بود که فضای شورای…

10 ساعت ago

قتل در دل باغ

کشف دو جسد سوخته در کنار جاده، پلیس را وارد یکی از پیچیده‌ترین پرونده‌های جنایی…

10 ساعت ago

جنگ خاموش زیر آب

در حالی که رقابت قدرت‌های بزرگ در اقیانوس آرام از سطح دریا به اعماق منتقل…

10 ساعت ago

وداع با کریس ریا

کریس ریا، خواننده و ترانه‌سرای بریتانیایی که صدای خش‌دار و ملودی‌های جاده‌ای‌اش برای چند نسل…

10 ساعت ago

سودان در آستانه فروپاشی

جنگی که از بهار ۱۴۰۲ میان ارتش سودان و نیروهای پشتیبانی سریع آغاز شد، در…

10 ساعت ago

پایان فرار ۱۲ ساله

پرونده قتلی که سال‌ها در بایگانی پلیس با عنوان «قاتل متواری» باقی مانده بود، پس…

10 ساعت ago