به گزارش سرمایه فردا: برخورد افراد با دیدگاه متفاوت در یک مجموعه صنفی در عملکرد صنف هم تاثیر گذار است، از این رو افرادی که در یک اتحادیه کنار یکدیگر جمع شده اند و عضو صنف هستند، نیاز به تفکر صنفی دارند. بیژن منیعی، عضو کمیسونهای نرمافزارهای پیشرفته سازمانی در یادداشتی داستانی برای تحلیل بازار این موضوع را تفسیر کرده است؛
داستان آقای جم به عنوان یک مغازه دار نمایان گر ویژه های اعضای موثر صنفی است که در ادامه می خوانید؛ آقای جم از مغازه خارج شد و به سمت مغازهی روبرو رفت. از آن لحاظ میگویم روبرو که کاملا روبرو بود، هم مغازه و هم صاحب مغازه! صاحب مغازه فقط به خاطر اختلافات عقیدتی حتی حاضر به گرفتن عکس یادگاری نوروز سال گذشته در مغازه آقای جم نشده بود، به همسایه گفته بود:”عکس آن به اصطلاح هنرمند نامربوط را یک طرف دیوار و آن مردک سیاسی خود فروخته را در دیگر سو گذاشته و من زیر آن بایستم و عکس بگیرم! ”
اما آقای جم امروز برای کار دیگری به مغازه او میرفت.
قبل از ماجرا کمی از طرز فکر دو همسایه بدانیم. هر دو کاسبهای موفقی بودند و این شاید تنها نقطهی اشتراک ایشان تا آن روز بود! در تفکر سیاسی هر کدام طرفدار دو جناح کاملا متضاد بودند، یکی عاشق لوازم سنتی و خانههای قدیمی و دیگری هر روز به فکر جدیدترین مدل ماشین، خانه و لوازم مدرن بود، یکی آسمان بالای سرش قرمز بود و دیگری خونشهم آبی میدانست، نگاه متفاوتی به دین داشتند و…. آن روزها بحث سیاسی داغ بود و چندباری آنقدر جدالشان بالا گرفته بود که همسایهها دو طرف را به آرامش دعوت کردند و البته که هر کدام زیر لب سخنانی گفته و به محل کسب خود باز میگشتند. تفاوت تا آنجا بود که اهالی بازار نام مستعاری برای همسایه روبروی آقای جم گذاشته بودند و ایشان را مج صدا میکردند. (حتی فتحهی ج را به ضمهی م تبدیل کرده بودند).
وقتی آقای جم به مغازهی مج رسید، دید که او در حال نصب قاب عکسی جدید و بزرگ از سیاستمداری باطبع مورد تنفر آقای جم به دیوار است. توجهی نکرد، برای کار دیگری آمده بود. با این جمله شروع کرد: “سلام، دیدی سلیمان چه شد؟ این اتفاق ممکن است برای همهی کسبه بیافتد. ” (سلیمان یکی از کاسبهای قدیمی بازار بود، گرچند در شرایط بحران و لزوم به حمایت همقطاران برای آقای جم قدیمی یا جدید بودن کاسب اهمیتی نداشت.) مج پک عمیقی به سیگارش زد، نصفه آن را خاموش کرد و داد زد:”پسر بیا اینجا حواست باشه عکس درست نصب بشه” بعد از آن همه چیز عوض شد! پس از آن دیر زمانی طول نکشید، لحظه بسیار قابل ستایشی بود، آقای مج با دو لیوان چای در دست به سمت آقای جم رفت، چای را روی پیشخوان گذاشت، دست همکارش را به گرمی فشرد و گفت:”باید این موضوع را با همه در میان بگذاریم”.
به همین سادگی همه چیز(البته در آن لحظه و برای آن هدف مشترک) تمام شد، چون هر دو در مورد مسائل صنفی اتفاق نظر داشتند اینگونه بود که در این مورد صاحبان مغازه روبرو، دیگر روبرو که نه بلکه در کنار هم بودند، همیشه و با تمام اختلافاتشان، در فعالیتهای صنفی فقط مسائل صنف را در نظر میگرفتند. هر کدام تفاوت دیدگاه خود را برای جای مناسب خود، مثلا روز انتخابات، بازی فوتبال و حتی بحث علمی و تاریخی محکم و محترم میداشتند، ولی زمانی که قرار بر کار صنفی بود باید تفکر صنفی جاری میبود.
روزی در یک سخنرانی، نمیدانم کدامشان نفر اول بود و کدامشان دومی. هر دو در سخنان مشابهی به این رویکرد پرداختند. بخشهای مهمی از آن را به خاطر دارم:
● در یک گروه وابسته به جناح سیاسی، امکان چانه زنی با عوض شدن دولتها عوض میشود و یکی از مهمترین کارکردهای صنف که تعامل با قدرت سیاسی است از آن گرفته میشود.
● ما باید بستری فراهم کنیم که همهی همدردانمان با هر تفکری بتوانند آزادانه به بیان مشکلات خود و پیگری تا حل آن همت کنند. در صورتی که اگر دیدگاه غیر صنفی غالب باشد، شاید عدهای نیازی را که امروز کشف کردهاند بیان نکنند و آن مسئله ممکن است نیاز فردای ما و دیگر اعضا باشد.
● هر علاقهمند به فوتبال در کشور ما به احتمال زیاد طرفدار یکی از دو تیم آبی یا قرمز است، حتی اگر شغل داوری، یا مسئولیتی در فدراسیون فوتبال داشته باشد. اما در زمین سبز و جایگاه داوری، یا پشت میز مسئولیت باید این علاقه را کنار بگذارد. ما نیز در یک تشکل صنفی، بخش مهمی از کارمان ایجاد تعامل و پیگیری درخواستهای کسبه و مردم از حکومت است و بخش دیگری کمک به حکام برای ادارهی بهتر کشور است. اگر در این مقام علاقهی شخصی را در نظر بگیریم، به صنف و جایگاه صنفی و وظایف خود درست عمل نکردهایم و نمیتوانیم داوران و مسئولان خوبی باشیم.
در پایان جلسه بود که آقای مج در بین برخی همکاران خود، سخنان بسیار جذابی عنوان کرد:
” همقطاران بیایید در اینجا همه جم شویم. تاکید میکنم “جم” شویم. جمع شدنمان خوب است ولی تنها وقتی میتوانیم به جمع کمک کنیم که تفکری چون تفکر آقای جم داشته باشیم. ما یک گـروه همسـود هستیم و باید سـاختار خود را اینگونه سـازمان دهی کنیم که به شکل جمعی از نفعی خـاص دفاع کنیم و برای بیشتر کردن ارزشها و بهبود امور و پیشرفت همهی اعضای خود فعالیت داشته باشیم. “
راستش از این واژهی “همسود” خیلی خوشم آمد و میخواهم در اینجا از گزیدهی سخنان سخنرانان خارج شده و کمی به این عبارت بپردازم. وقتی در یک نهاد صنفی به راستی به همسودی اعتقاد داشته باشیم و سود خود را در سود طرف مقابل ببینیم، حتما سایر نقاط اختلاف را کنار نهاده و به فکر سود مادی و معنوی برای کل صنف خواهیم بود.
اینجاست که یک سازمان صنفی میتواند حتی خیلی بیشتر از یک نهاد یا حزب سیاسی هم بر افکار عمومی و هم بر خط مشی حکومت تاثیر داشته باشد. برای این مهم تنها یک راه وجود دارد و اینکه تکلیف خود را با حکومت و سیاسیون روشن کنیم. در احزاب سیاسی هدف به دست آوردن قدرت سیاسی است در حالیکه در یک گروه همسود مانند یک سازمان صنفی هدف تحت تاثیر قرار دادن قدرت سیاسی است.
در طول تاریخ نیز اصناف پایدار که تبدیل به نهادهای تاثیر گذار شده اند، دو ویژگی مهم داشتند: اول آنکـه بسـیار یکپارچـه بودنـد، یعنی همــه میدانســتند کــه چــه کســی عضــو صنــف اســت و چه کســی نیســت. دوم آنکــه اصناف اغلــب روابطــی چندگانــه میــان اعضایشــان ایجــاد میکردند که یک هدف واحد داشت، به عنوان مثال روابـط بیـن اصنـاف اروپایـی به طـور مشـهودی چندگانـه ولی با منافع متحد بودنـد. یـک صنف حـول مجموعـه مشترکی از فعالیتهای اقتصادی شکل میگرفت ولی وقتی درگیـر فعالیتهای سیاسی و چانه زنی با حکومت میشد، باز هم بـر پیشبرد منافع اقتصادی اعضایـش تمرکـز داشـت. حتی فعالیتهای عموما فرهنگی، مذهبی و اجتماعی، مانند برگزاری مراسم کمک یا راهاندازی خیریه، تعاونی و… نیز با تمرکز اولویت پیشرفت اقتصادی، اجتماعی و سایر نیازهای اعضا پیوند خورده بـود.
به هر اندازه از این تفکر صحبت کنیم باز هم میتوان به نتایج جدیدی رسید، برخورد آقایان جم و مج و تمامی افرادی که با تفکر صنفی در خدمت یک نظام صنفی و مجموعههای همسود تلاش میکنند، فکرم را مشغول کرده بود تا آنجا که در یک خیابان شلوغ، زیر یک پل که از روی آن ماشینهای مردم عبور میکردند، ایستادم. به تابلو خیابان نگاه کردم و این نقطه از تهران را بهترین مثال برای تبیین سیاست، ایدئولوژی، هر علاقه و اعتقاد شخصی و تفکر صنفی دیدم. شاید معمار، مهندس، طراح یا هنرمندانی که سالها پیش این دو خیابان و بزرگراه، تقاطع بینشان و سازهی بزرگ پل روی آن را طراحی کرده بودند هرگز نمیدانستند که روزی بر روی یکی از این خیابانها نام ستارخان و دیگری نام شیخ فضل الله نوری را خواهند گذاشت. دو تفکر کاملا متفاوت که امروز به لطف هنر، تاریخ و شهرسازی نامهایشان به مسیری برای ادامهی راه و زندگی انسانها و نمونهی جالبی برای نمایش تفکر صنفی تبدیل شده است. تفکری که با تمام اختلافهای عقیدتی و سیاسی چهار راه و پلی میشوند برای ارائهی راهکار بهتر به مسئولین و مردم برای رسیدن به اهداف بزرگ توسعهی ملی و یا بهبود در گذر به سمت محل کار یا استراحتشان.
نقش استارتاپ های بخش کشاورزی در تنظیم بازار و جلوگیری از تولید محصولات غیربهداشتی و…
مدیریت سیستمی کاربرد فراوانی پیدا کرده که تنها مربوط به شغل نیست. بلکه در برنامههای…
تبعات فیلترینگ فضای مجازی تنها منجر به خسارت دو میلیارد دلاری به کسبوکارهای ایرانی نشده،…
در این روند سهام کوچک یا بزرگ بخریم؟ این مهمترین سوال سرمایه گذاران است. در…
در کمیسیون تلفیق هیچ پیشنهادی برای افزایش قیمت حاملهای انرژی ارائه نشده، اما دولت طبق…
بازار لوازم خانگی در ۱۴۰۳ کاملا با رکود همراه بود. تولیدکننده ارز نداشت و مصرف…