یورگوس لانتیموس در کارنامه خود همواره با خلق جهانهای خاص و فانتزیهای فرمی شناخته شده است. از «دندان نیش» تا «سوگلی» و «موجودات بیچاره»، او با طنزهای سیاه و زیباییشناسی منحصربهفرد، جهانهایی عجیب و پرزرقوبرق ساخته است. اما در «بوگونیا» مسیر متفاوتی را انتخاب میکند. این بار خبری از قصرهای مرمرین یا جزیرههای گوتیک نیست؛ دوربین او به زیرزمینی تاریک و خفهکننده میرود، جایی که حقیقت تلخ سلطه سرمایهداری در سکوت و انزوا دفن شده است. این تغییر مسیر، نه عقبگرد، بلکه جهشی به سوی رئالیسم تلخ است؛ تلاشی برای نشان دادن زخمهای واقعی عصر ما.
فیلم روایت ربوده شدن «میشل فولر» مدیرعامل شرکت دارویی «آگزولیت» توسط دو مرد محلی به نامهای تدی و دنی است. آنها تحت تأثیر نظریههای توطئه باور دارند که فولر عضوی از نژاد بیگانهای است که با داروها قصد کنترل انسانها را دارد. این روایت در ظاهر طنزآمیز و پارانوئید است، اما لانتیموس آن را به بستری برای نقد ساختارهای قدرت و سرمایه تبدیل میکند. زیرزمینی که فولر در آن زندانی میشود، استعارهای از سیاهچالههای اجتماعی است؛ فضایی که میلیونها انسان در آن گرفتار سیاستهای شرکتی و منطق سود بیپایان هستند.
انتخاب زیرزمین بهعنوان فضای اصلی فیلم، کارکردی استعاری دارد. این مکان تاریک و محدود، نماد جهان محصور انسان مدرن است؛ جهانی که در ظاهر آزاد و رهاست اما در واقع زیر سلطه جبرهای ساختاری قرار دارد. لانتیموس با حذف جلوههای بصری پرزرقوبرق و کاهش شوخطبعی، مخاطب را در معرض اضطراب و آزار روانی قرار میدهد. او میخواهد خشونت پنهان سرمایهداری را بهعنوان واقعیتی گریزناپذیر تجربه کنیم.
فیلم با معرفی دو قطب متضاد، تنشهای امروز جامعه را ترسیم میکند:
یکی از عناصر کلیدی فیلم، نقش زنبورهاست. نابودی زنبورها توسط شرکت فولر، استعارهای از نابودی نظم طبیعی و بقاست. زنبورها نماد کار جمعی و حیاتاند و کشتار آنها به معنای قتل عام زنجیره زندگی است. این بخش فیلم نقد اجتماعی را به نقدی زیستمحیطی گسترش میدهد و نشان میدهد که منطق سرمایه نهتنها طبقات اجتماعی، بلکه بستر حیات را نیز نابود میکند.
جنجالیترین بخش فیلم پایانبندی آن است. برخلاف انتظار، لانتیموس نشان میدهد که فولر واقعاً یک بیگانه است. این انتخاب، تأیید باور تدی و نقدی بر سازوکار قدرت است. نظام سلطه هر نقد ریشهای را به «توهم توطئه» تقلیل میدهد تا آن را بیاثر کند. اما لانتیموس با تأیید این توطئه، پیام میدهد که هیولای واقعی همان منطق قدرت و سود است.
«بوگونیا» اثری است درباره ناامیدی از نهادهای مدرن. اگر در آثار پیشین لانتیموس هنوز امیدی به رهایی فرد وجود داشت، اینجا امید از بین رفته است. اما همین ناامیدی، نخستین قدم برای مقاومت است. فیلم یادآور اندیشههای اگزیستانسیالیستی است؛ جایی که انسان درمییابد نهادهایی که برای حفظ سلامت ساخته شدهاند، اکنون ابزار مرگ و سود شدهاند.
شرکت دارویی «آگزولیت» نماد کالاییسازی رنج انسانهاست. این صنعت بهجای درمان، بیماریها را ابدی میکند تا سود بیپایان تولید کند. این نقد شجاعانه بر قدرت شرکتهای دارویی، نشان میدهد چگونه بزرگترین ابزارهای سلامت به تهدیدی برای حیات تبدیل شدهاند.
فیلم در نهایت به نقد عصر پساحقیقت میپردازد؛ عصری که در آن قدرت با ابزارهای ایدئولوژیک، واقعیت را تحریف میکند و هر اعتراض رادیکال را به جنون تقلیل میدهد. «بوگونیا» با تأیید باور تدی، به سلاحی سینمایی تبدیل میشود که مخاطب را از خواب آگاهی تحمیلی بیدار میکند.
«بوگونیا» نه برای سرگرمی، بلکه برای هشدار ساخته شده است. این فیلم نشان میدهد که بیگانگان واقعی همان ساختارهای قدرت و سود هستند که زندگی و طبیعت را نابود میکنند. پیام آن روشن است: برای مبارزه با این هیولا باید بر حقیقت خود پافشاری کرد و اجازه نداد که دستگاه قدرت، آگاهی را تحریف کند.
آنچه «بوگونیا» را از بسیاری آثار همردیف خود متمایز میکند، توانایی لانتیموس در پیوند دادن استعارههای تصویری با نقدهای ساختاری است. او نه صرفاً یک داستان گروگانگیری را روایت میکند و نه تنها به خلق فضایی اضطرابآور بسنده میکند؛ بلکه هر عنصر روایی و بصری را به نشانهای از بحرانهای معاصر بدل میسازد. زیرزمین تاریک، زنبورهای نابودشده، مدیرعامل بیروح و مرد حاشیهنشین زخمخورده، همگی اجزای یک معادلهاند که نهایتاً به نقدی ریشهای بر منطق سرمایهداری جهانی منجر میشود.
این مکان بسته و خفقانآور، تنها یک صحنه برای درگیری شخصیتها نیست؛ بلکه آزمایشگاهی است که در آن حقیقت برهنه میشود. در بیرون، رسانهها و تبلیغات تصویری از نظم و سلامت ارائه میدهند، اما در زیرزمین، این روایتها فرو میریزند. لانتیموس با این انتخاب، مخاطب را مجبور میکند تا از سطح نمادین عبور کرده و با واقعیت تلخ مواجه شود. این همان لحظهای است که سینما از سرگرمی فاصله میگیرد و به ابزار افشاگری بدل میشود.
شخصیت تدی، در نگاه نخست، یک فرد پارانوئید است که به نظریههای توطئه باور دارد. اما فیلم نشان میدهد که این «توهم» در واقع تنها راهی است برای درک حقیقتی که نظام سلطه آن را پنهان میکند. وقتی رسانهها و نهادهای قدرت، نابودی محیط زیست و سلامت عمومی را انکار میکنند، فردی چون تدی ناچار است برای حفظ سلامت عقل خود به روایتهای بدیل پناه ببرد. در اینجا، توطئه نه یک بیماری روانی، بلکه شکلی از مقاومت است؛ مقاومتی که حقیقت را در قالبی افراطی اما صادقانه بازنمایی میکند.
در مقابل، میشل فولر نماد قدرتی است که در لباس رسمی و با زبان عقلانیت اقتصادی ظاهر میشود. او هیولایی است که نیازی به چهره غیرانسانی ندارد؛ زیرا منطق سود بیپایان، خود به اندازه کافی غیرانسانی است. لانتیموس با تبدیل او به یک بیگانه واقعی، این پیام را منتقل میکند که سرمایهداری چنان از انسانیت فاصله گرفته است که تنها میتوان آن را به نیروهای شیطانی و غیرانسانی تشبیه کرد.
نابودی زنبورها و طبیعت در فیلم، نشان میدهد که بحران سرمایهداری تنها محدود به طبقات اجتماعی نیست؛ بلکه بستر حیات را هدف قرار داده است. این نقد، فیلم را از یک اثر صرفاً اجتماعی به یک بیانیه زیستمحیطی ارتقا میدهد. لانتیموس هشدار میدهد که منطق سود، ذاتاً با منطق بقا بیگانه است و اگر ادامه یابد، نه تنها طبقات فرودست، بلکه کل بشریت را نابود خواهد کرد.
انتخاب لانتیموس برای تأیید باور تدی و نشان دادن فولر بهعنوان یک بیگانه، نقطه اوج فیلم است. این پایانبندی، نه برای شوکه کردن مخاطب، بلکه برای تثبیت حقیقتی تلخ طراحی شده است: هر نقد ریشهای به سرمایهداری، توسط نظام سلطه بهعنوان «توهم» معرفی میشود، اما در واقعیت، این توهمها تنها راهی هستند برای دیدن حقیقت.
در نهایت، «بوگونیا» فراتر از یک فیلم سرگرمکننده است. این اثر، بیانیهای سینمایی است که با زبان استعاره و تصویر، ساختارهای سلطه را به محاکمه میکشد. لانتیموس با این فیلم، مخاطب را به مقاومت دعوت میکند؛ مقاومتی که باید بر حقیقت پافشاری کند، حتی اگر به قیمت جنون یا طرد اجتماعی تمام شود.
آنچه در «بوگونیا» بیش از هر چیز برجسته میشود، تبدیل سینما به میدان مقاومت است. لانتیموس با کنار گذاشتن بازیهای فرمی و شوخطبعیهای آشنای خود، به سراغ زبان صریح و بیپرده میرود. او میخواهد مخاطب نه در مقام تماشاگر منفعل، بلکه در جایگاه شاهدی آگاه قرار گیرد؛ شاهدی که باید با حقیقت تلخ جهان معاصر روبهرو شود. این تغییر رویکرد، فیلم را از یک اثر صرفاً هنری به یک بیانیه اجتماعی-سیاسی ارتقا میدهد.
زیرزمینی که میشل فولر در آن زندانی میشود، تنها یک مکان فیزیکی نیست؛ بلکه بازنمایی جامعهای است که در ظاهر آزاد اما در واقع تحت کنترل کامل منطق سرمایه قرار دارد. این فضا، جایی است که نور حقیقت به آن راه نمییابد و تنها پژواک ترس و پارانویا شنیده میشود. لانتیموس با این انتخاب، نشان میدهد که آزادیهای ظاهری انسان مدرن، در واقع پوششی برای جبرهای ساختاری و سلطه پنهان است.
عملکرد هشتماهه صنعت پیمانکاری صنعتی نشان میدهد مجموع درآمد این گروه با رشد ۳۴ درصدی…
عملکرد هشتماهه صنعت کانیهای غیرفلزی نشان میدهد مجموع درآمد این گروه با رشد ۴۹ درصدی…
صنعت شیشهسازی در مجموع با رشد ۲۹ درصدی عملکرد قابل قبولی داشته است، اما بررسی…
صنعت کاشی و سرامیک در مجموع با رشد ۴۰ درصدی عملکرد قابل قبولی داشته است،…
بازار رپورتاژ آگهی در ایران طی سالهای اخیر با انفجار تقاضا روبهرو شده است؛ اما…
پرونده قتل جوان افغانستانی به نام حمید در خیابان مولوی تهران، از همان ابتدا با…