به گزارش سرمایه فردا، بررسی کتاب «لابی اسرائیل و سیاست خارجی آمریکا» که در سال ۲۰۰۸ منتشر شد، نویسندگان در همان ابتدای کتاب به نکتهای قابل تأمل اشاره میکنند: در آستانهی برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، با وجود اختلافات عمیق نامزدها در حوزههایی چون مسائل اجتماعی، اقتصادی و سیاست خارجی—از ازدواج همجنسگرایان تا مالیات، از روابط با چین و روسیه تا نحوه مدیریت ارتش آمریکا—همگی در یک مورد به شکل چشمگیری توافق دارند: حمایت بیقید و شرط از اسرائیل.
نویسندگان معتقدند که این اجماع گسترده، نه صرفاً حاصل ملاحظات اخلاقی یا استراتژیک، بلکه نتیجهی نفوذ ساختاریافتهی لابیهای حامی اسرائیل در فضای سیاسی ایالات متحده است. به باور آنها، در هیچ موضوعی—چه داخلی چه خارجی—اینچنین اتفاقنظر بین جناحهای سیاسی دیده نمیشود. حتی در کارزار انتخاباتی اخیر، که در آن جو بایدن و دونالد ترامپ عملاً در اغلب موضوعات با یکدیگر تضاد داشتند، در موضوع حمایت از اسرائیل همنظر بودند. ترامپ حتی در مقاطعی، بایدن را به عدم حمایت کافی از اسرائیل متهم کرد؛ این در حالی است که بایدن در میان سیاستمداران آمریکایی، یکی از حامیان سرسخت اسرائیل شناخته میشود.
در برابر ادعاهای رایج مبنی بر نفوذ گروههایی چون فراماسونها یا کابالای یهودی در ادارهی جهان، نویسندگان کتاب همچون جان میرشایمر به صراحت تأکید میکنند که چنین نظریههایی—علیرغم جذابیت داستانی و روایتمحور بودنشان—فاقد اعتبار تجربی و استدلالی هستند. آنها با یادآوری وقایعی مانند بحران سوئز در سال ۱۹۵۶، مخالفت قاطع کندی با سیاستهای هستهای اسرائیل و اعمال فشارهای آشکار آمریکا بر دولتهای اسرائیلی در دهههای گذشته، این ادعا را رد میکنند که واشنگتن همواره در پیروی مطلق از خواست تلآویو عمل کرده است.
با این حال، نویسندگان معتقدند که در گذر زمان، تأثیرگذاری لابیهای اسرائیلی بر سیاستگذاران آمریکایی به شکل تصاعدی افزایش یافته است. بهگونهای که امروز بخش عمدهای از سیاست خارجی ایالات متحده، در حوزه خاورمیانه، به نحوی طراحی میشود که با منافع امنیتی و راهبردی اسرائیل همسو باشد—even اگر این همراهی، با هزینههایی برای خود آمریکا همراه باشد.
از منظر تاریخی، ایالات متحده تا پیش از دهه ۱۹۷۰، سیاست خارجی خود را در خاورمیانه با هدف حفظ منافع استراتژیک خود در حوزه انرژی، ثبات منطقهای و مقابله با نفوذ شوروی تنظیم میکرد. اما از زمان جنگ ششروزه به بعد، تغییراتی تدریجی در اولویتبندی سیاستها رخ داد که بنا بر تحلیل نویسندگان، به نفع اسرائیل و گاه به زیان منافع مستقیم ایالات متحده تمام شدهاند. برای نمونه، در جنگ یومکیپور (۱۹۷۳)، ایالات متحده کمکهای گسترده نظامی به اسرائیل ارائه کرد که واکنش کشورهای عربی در قالب تحریم نفت را در پی داشت؛ تحریمی که تبعات اقتصادی شدیدی برای اقتصادهای غربی به همراه آورد.
در تحلیلهای ارائهشده، پرسش اصلی این است که چرا حمایت ایالات متحده از اسرائیل تا این حد بیسابقه و استثنایی است؟ کمکهای مالی بیسابقه، انتقال دانش فنی پیشرفته، دسترسی زودهنگام به تجهیزات نظامی مدرن و وتوهای مکرر قطعنامههای سازمان ملل علیه اسرائیل، همگی نمونههایی از این پشتیبانی گستردهاند. برخی امتیازات خاص، همچون دریافت کامل کمکهای مالی در ابتدای سال مالی (برخلاف دیگر کشورها که در اقساط سهگانه کمکها را دریافت میکنند) و عدم لزوم ارائه گزارش شفاف به نهادهای آمریکایی درباره نحوه هزینهکرد این کمکها، تنها برای اسرائیل مجاز شناخته شدهاند.
حتی در پروژههایی چون توسعه جنگنده «لاوی»، که نه درخواستی از سوی پنتاگون بود و نه در راستای نیازهای نظامی آمریکا تعریف شده بود، دولت ایالات متحده با سرمایهگذاری چندمیلیارد دلاری و انتقال دانش پیشرفته هوایی، حمایت گستردهای از اسرائیل بهعمل آورد. همچنین، از سال ۱۹۷۶ تاکنون، اسرائیل بزرگترین دریافتکننده کمکهای نظامی و اقتصادی مستقیم از آمریکاست. در همین راستا، آمار رسمی نشان میدهد که تا سال ۲۰۰۳، ارزش کمکهای مستقیم ایالات متحده به اسرائیل بالغ بر ۱۴۰ میلیارد دلار بوده است.
در حوزه دیپلماتیک نیز ایالات متحده، با وتو کردن دهها قطعنامه شورای امنیت که در محکومیت اقدامات اسرائیل صادر شده بود (تا ۴۹ مورد ثبتشده)، نقش فعالی در جلوگیری از اعمال فشارهای جهانی علیه این کشور ایفا کرده است. این در حالی است که برای کشورهایی چون ایران یا کره شمالی، تعداد قطعنامههای کمتری صادر شده، اما با تحریمهای شدیدتری مواجه بودهاند. این تفاوت چشمگیر به باور نویسندگان، بیش از آنکه حاصل ملاحظات حقوقی یا امنیتی باشد، بازتابی از تأثیر لابیهای قدرتمند اسرائیلی بر ساختار تصمیمگیری ایالات متحده است.
در ادامهی تحلیل، نویسندگان تأکید میکنند که در بحرانهای منطقهای نظیر تحریم نفت از سوی کشورهای عربی پس از جنگ یومکیپور، یا پس از انقلاب اسلامی ایران، ایالات متحده دیگر نمیتوانست صرفاً بر قدرت نظامی اسرائیل تکیه کند. در این موارد، واشنگتن به استقرار ناوگان نظامی در خلیج فارس متوسل شد تا امنیت منابع انرژی را حفظ کند. این وقایع نشان دادند که در تهدیدات گستردهتر فرامنطقهای، اسرائیل دیگر شریک راهبردی مطمئنی برای آمریکا محسوب نمیشود.
پس از پایان جنگ سرد نیز، نقش اسرائیل در راهبردهای ایالات متحده حتی کمرنگتر شد. در جریان هر دو جنگ خلیجفارس علیه رژیم صدام، اسرائیل نهتنها نقشی به عنوان متحد استراتژیک ایفا نکرد، بلکه بهدلیل حساسیت روابط آمریکا با متحدان عرب خود، تلآویو عملاً به یک بار سیاسی بدل شد. در چنین شرایطی، نزدیکی آمریکا به اسرائیل میتوانست اتحاد آمریکا با کشورهای عربی را تضعیف کند.
از دههی ۹۰ و بهویژه پس از حملات یازدهم سپتامبر، ایالات متحده و اسرائیل با تهدیدهای مشترکی مواجه شدند؛ از جمله گروههای شبهنظامی در خاورمیانه و کشورهای اصطلاحاً «سرکش» مانند ایران، عراق بعثی و کره شمالی. استراتژی مشترک آنها شامل سرکوب گروههای فلسطینی به دست اسرائیل و مداخله نظامی مستقیم ایالات متحده در منطقه برای مقابله با تهدیدات منطقهای بود. بر همین اساس، دکترین جورج بوش اسرائیل را بخشی از خط مقدم مبارزه با «محور شرارت» معرفی میکرد.
اما تحلیلگران کتاب معتقدند ریشهی حمایتهای بیسابقه از اسرائیل فراتر از منطق امنیتی یا اخلاقی است. آنها استدلال میکنند که با وجود تمامی فجایع ضد یهودی در اروپا، از جمله هولوکاست، فلسطینیان هیچ نقشی در این وقایع نداشتهاند و ایجاد کشور اسرائیل نباید به قیمت نادیدهگرفتن حقوق آنان تمام میشد.
بر اساس اسناد و اظهارات تاریخی، رهبران اولیه جنبش صهیونیسم، مانند دیوید بنگوریون، ایدهی تأسیس کشوری کاملاً یهودی و بدون حضور اعراب را پی میگرفتند. برخی تاریخنگاران اسرائیلی نظیر «بنی موریس» نیز تأیید کردهاند که پاکسازی قومی فلسطینیها، نه محصول درگیری، بلکه بخشی از برنامهی نانوشتهی تشکیل اسرائیل بوده است. نقلقولهایی از بنگوریون و حتی نخستوزیران بعدی مانند ایهود باراک، که در مصاحبهای اظهار داشت اگر فلسطینی بود، احتمالاً به گروههای مقاومت میپیوست، این دیدگاه را تقویت کردهاند.
نویسندگان کتاب همچنین بیان میکنند که اسرائیل نهتنها در خطر نابودی قرار ندارد، بلکه قدرت نظامی، هستهای و دیپلماتیک گستردهای دارد. بهعلاوه، روایتهایی که اسرائیل را کشوری «ضعیف» یا «قربانی» معرفی میکنند، بهویژه در مواجهه با خشونتهای گسترده ارتش در جریان انتفاضه دوم، با واکنشهایی از جمله گزارشهای انتقادی روزنامههای اسرائیلی همچون هاآرتص و محکومیتهای مکرر از سوی سازمانهای حقوق بشر بینالمللی مواجه شدهاند.
از منظر اخلاقی نیز، نویسندگان معتقدند نمیتوان مبارزات خشونتبار فلسطینیان را نکوهش کرد، در حالیکه جریانهای اولیهی صهیونیستی در دهههای پیش از تأسیس اسرائیل نیز از شیوههای مشابهی برای مقابله با بریتانیا استفاده کرده بودند؛ و آن مبارزان بعدها وارد ساختار رسمی قدرت شدند.
در نهایت، نویسندگان کتاب به این نتیجه میرسند که اگر حمایت از اسرائیل نه دلایل استراتژیک واقعی دارد، نه پشتوانه اخلاقی موجه، پس باید دلیل آن را در ساختار سیاسی داخلی آمریکا جستجو کرد. آنها معتقدند «لابی اسرائیل» مهمترین متغیر در این معادله است.
بر اساس قوانین ایالات متحده، تشکیل لابی برای منافع یک کشور خارجی قانونی و مرسوم است. اکثر کشورها نمایندگانی دارند که در کنگره آمریکا از منافعشان دفاع میکنند. اما هیچکدام از آنها به اندازهی «ایپک» (AIPAC) – کمیتهی روابط عمومی آمریکا-اسرائیل – قدرت و نفوذ ندارند. این سازمان، که هستهی اصلی آن را بخشی از یهودیان آمریکا تشکیل میدهند، با بهرهگیری از شبکهای گسترده از حامیان سیاسی و مالی، به یکی از قدرتمندترین لابیهای کشور تبدیل شده است. در نظرسنجی سال ۱۹۹۷ که توسط مجله فورچون انجام شد، ایپک پس از انجمن بازنشستگان آمریکا، بهعنوان دومین لابی قدرتمند در واشنگتن معرفی شد – حتی بالاتر از لابی صنایع نظامی یا نفت.
علاوه بر این، ایپک موفق شده حمایت گروهی از مسیحیان انجیلی و نومحافظهکار را نیز جلب کند؛ افرادی که بعضاً باور دارند بازگشت یهودیان به سرزمین موعود بخشی از پیشگویی کتاب مقدس است و حمایت از اسرائیل، وظیفهای مذهبی محسوب میشود. بههمین دلیل، حتی تنشزدایی از روابط آمریکا و اسرائیل را مخالف اراده الهی قلمداد میکنند.
در جمعبندی، نویسندگان معتقدند که نفوذ این لابی، بهویژه در دورههایی که افکار عمومی آمریکا توجه چندانی به سیاستهای خاورمیانه ندارند، به سیاستمداران اجازه میدهد با حمایت مالی، رسانهای و انتخاباتی نهادهایی نظیر ایپک، به قدرت برسند—بیآنکه نگران پیامدهای حمایت بیچون و چرا از اسرائیل در بین مردم باشند
مقایسه تاریخی رفتار طلا در بحرانهای مشابه—از شوک نفتی دهه ۷۰ و بحران مالی ۲۰۰۸…
در آستانه فرارسیدن ماه محرم، قلبها به تپش میافتد و شهر در سوگ سیدالشهدا (ع)…
پس از جنگ و بسته بودن حریم هوایی ایران، خط ریلی تهران-وان بار دیگر فعال…
در ادامه اجرای برنامههای پیشفروش سکه، بانک مرکزی از تحویل ۹۷ درصدی سکههای سررسید اردیبهشتماه…
جریانی خاص و پاجوشها با سابقه ساخت سریالهایی چون گاندو، که تلاش میکند برای جنگ…
در میانه تنشهای ژئوپلیتیکی خاورمیانه، ایران در حال گذار از نقش یک بازیگر منطقه ای…