جامعه

نوبل زیر ذره‌بین تمدن‌ها

به گزارش سرمایه فردا، در جهانی که مرز میان فرهنگ و سیاست روزبه‌روز کمرنگ‌تر می‌شود، نهادهای نمادین مانند جایزه نوبل، دیگر صرفاً پاداش‌دهنده فضیلت نیستند؛ بلکه به ابزارهایی برای شکل‌دهی به افکار عمومی، مشروعیت‌بخشی به قدرت‌های مسلط و بازتعریف ارزش‌ها بدل شده‌اند. نوبل، به‌ویژه در شاخه صلح، اکنون در نقطه‌ای ایستاده که انتخاب‌هایش بیش از آنکه بازتاب‌دهنده تلاش برای همزیستی باشند، حامل پیام‌های ژئوپلیتیکی‌اند.

اعطای جایزه صلح نوبل ۲۰۲۵ به ماریا کورینا ماچادو، رهبر اپوزیسیون ونزوئلا، نمونه‌ای گویاست. انتخابی که نه از دل مصالحه ملی، بلکه از دل مداخله‌گری غربی برآمده است. این انتخاب، همراه با واکنش‌های سیاسی و رسانه‌ای، نشان داد که نوبل دیگر نه صرفاً یک مدال، بلکه یک بیانیه سیاسی است—بیانیه‌ای که در لحظات حساس، می‌تواند مسیر کشورها را تغییر دهد.

در این گزارش، با نگاهی به مفهوم «هژمونی فرهنگی» و تحلیل تاریخی انتخاب‌های نوبل، تلاش شده است تا پرده از نقش پنهان این جایزه در مهندسی فرهنگی جهان برداشته شود. همچنین، پیشنهاد «جایزه بریکس» به‌عنوان بدیلی چندصدایی برای داوری جهانی مطرح شده است—پیشنهادی که می‌خواهد صدای جنوب جهانی را از حاشیه به متن بیاورد و نظم فرهنگی جدیدی را بنیان‌گذاری کند.

 

نمادهای فرهنگی و علمی به میدان رقابت ژئوپلیتیکی بدل شده‌اند

در جهانی که نمادهای فرهنگی و علمی به میدان رقابت ژئوپلیتیکی بدل شده‌اند، جایزه نوبل – به‌ویژه در شاخه صلح – دیگر نمی‌تواند ادعای بی‌طرفی و خلوص آرمان‌های انسانی را حفظ کند. این جایزه که در اواخر قرن نوزدهم با نیت ترویج صلح و پیشرفت جهانی بنیان‌گذاری شد، اکنون به یکی از ظریف‌ترین ابزارهای مشروعیت‌بخشی به نظم سیاسی و فرهنگی غرب تبدیل شده است.

کمیته نوبل، که خود را حافظ بی‌طرفی می‌نامد، در عمل نقابی بر چهره امپریالیسم نرم است؛ نقابی که چهره خشن سلطه‌گری را با لبخند مدال‌های طلایی و سخنرانی‌های پرطمطراق می‌پوشاند. انتخاب‌های اخیر این کمیته، بیش از آنکه بازتاب‌دهنده دستاوردهای واقعی صلح یا نوآوری باشند، آینه‌ای از ترجیحات ایدئولوژیک و منافع قدرت‌های غربی را نشان می‌دهند.

نمونه بارز این روند، اعطای جایزه صلح نوبل ۲۰۲۵ به ماریا کورینا ماچادو، رهبر اپوزیسیون ونزوئلا بود؛ انتخابی که نه تنها جنجال‌های سیاسی را برانگیخت، بلکه بار دیگر ماهیت ابزاری این جایزه را آشکار کرد. ماچادو، که به عنوان نماد «مبارزه برای دموکراسی» ستایش شد، در واقع بخشی از پروژه‌های مداخله‌گرانه غرب در آمریکای لاتین است—پروژه‌هایی که با تحریم‌های اقتصادی، حمایت از کودتاها و تضعیف دولت‌های چپ‌گرا همراه بوده‌اند.

واکنش کاخ سفید به این انتخاب، که آن را «بی‌عدالتی» خواند به‌خاطر ناکامی ترامپ در دریافت جایزه، نشان داد که نوبل صلح نه برای صلح پایدار، بلکه برای تقویت مخالفان رژیم‌های «نامطلوب» از منظر غرب طراحی شده است. این پرسش بنیادین را باید مطرح کرد: چرا نهادی مستقر در اسلو و استکهلم باید معیار نهایی ارزش‌گذاری در حوزه‌های صلح، علم و ادبیات باشد؟ این پرسش از دل یک بیداری تاریخی برمی‌خیزد—بیداری‌ای که صدای ملت‌های جنوب جهانی را از حاشیه به مرکز می‌کشاند.

 

مفهوم «هژمونی فرهنگی»

برای فهم بهتر این پدیده، مفهوم «هژمونی فرهنگی» آنتونیو گرامشی راهگشاست؛ سلطه‌ای که نه با زور، بلکه با نفوذ نمادین اعمال می‌شود. نوبل، در این چارچوب، نه پاداش‌دهنده استقلال، بلکه تأییدکننده هم‌سویی با گفتمان مسلط غربی است. معیارهای صلح، علم و ادبیات در نوبل، ظاهراً جهان‌شمول‌اند، اما در عمل ابزاری برای مهندسی فرهنگی هستند.

تاریخچه این جایزه پر است از نمونه‌هایی که این واقعیت را آشکار می‌کنند. از اعطای جایزه صلح به هنری کیسینجر در ۱۹۷۳، در حالی که آمریکا همزمان کامبوج را بمباران می‌کرد، تا اهدای مدال به باراک اوباما در ۲۰۰۹، تنها ۹ ماه پس از آغاز ریاست‌جمهوری‌اش، بدون هیچ دستاورد ملموس. این انتخاب‌ها، نه برای صلح، بلکه برای تثبیت سیاست‌های نئولیبرال و جنگ‌طلبانه غرب صورت گرفتند.

در ۲۰۱۰، لیو شیائوبو، فعال حقوق بشر چینی، جایزه را برای مخالفت با دولت پکن دریافت کرد—حرکتی که به‌وضوح در خدمت فشار ژئوپلیتیک غرب علیه صعود چین بود. در بحران سوریه، جایزه به سازمان منع سلاح‌های شیمیایی رسید، در حالی که روایت غربی علیه دولت اسد در اوج بود. در بلاروس، میانمار و دیگر نقاط جهان، نوبل اغلب به فعالانی تعلق گرفت که در لحظات حساس سیاسی، می‌توانستند مسیر کشورشان را به نفع غرب تغییر دهند.

در حوزه ادبیات، بیش از ۸۰ درصد جوایز به نویسندگان غربی یا کسانی که روایت‌های غربی را بازنمایی می‌کنند تعلق گرفته است. صداهای آفریقایی، آسیایی و لاتین‌تبار اغلب نادیده گرفته شده‌اند. در علم نیز، نوآوری‌های مستقل از جنوب جهانی، مگر آنکه با استانداردهای غربی هم‌خوانی داشته باشند، کمتر دیده می‌شوند.

این هژمونی فرهنگی، چون سیلی آرام و بی‌صدا، مرزهای هویتی ملت‌ها را فرسایش می‌دهد. نویسندگان و اندیشمندان جوامع پیرامونی، از داوران مستقل به تماشاگران منفعل بدل می‌شوند. آثارشان را نه بر اساس معیارهای بومی، بلکه با چشم به تأیید غربی می‌سنجند.

جایزه صلح نوبل، در این میان، نقش نمادین برجسته‌تری دارد. اغلب در لحظات حساس ژئوپلیتیک، به افرادی اهدا می‌شود که می‌توانند سیاست‌های داخلی و خارجی کشورها را به نفع غرب بازتعریف کنند. اعطای آن به ماچادو، نه برای صلح در ونزوئلا، بلکه برای مشروعیت‌بخشی به تحریم‌ها و فشارهای بین‌المللی علیه دولت مادورو بود. این مداخله نمادین، با لبخند و تندیس انجام می‌شود، اما اثری مشابه مداخله نظامی دارد—تضعیف حاکمیت ملی و تحمیل روایت غربی.

پیامدهای این هژمونی، فراتر از سیاست است. از منظر روان‌شناختی، استعمار ذهنی را ترویج می‌دهد؛ جایی که نخبگان جنوب جهانی، ارزش‌های بومی خود را کم‌ارزش می‌پندارند. این استعمار فرهنگی، فرهنگ‌های دیگر را به حاشیه می‌برد و مفهوم «جهان‌شمول» را با مفاهیم غربی هم‌راستا می‌سازد.

در حالی که اقتصاد جهانی با ظهور بریکس و ابتکاراتی مانند بانک توسعه نوین از سلطه دلار فاصله می‌گیرد، عرصه فرهنگی همچنان در چنگال نوبل اسیر است. تحلیل‌ها نشان می‌دهند که بریکس، با تمرکز بر دیپلماسی فرهنگی، می‌تواند جایگزینی برای این سلطه ارائه دهد—از تبادلات هنری تا برنامه‌های آموزشی مشترک. اما بدون نهادهای نمادین مستقل، این تلاش‌ها ناقص می‌مانند.

نوبل، دیگر فقط یک جایزه نیست؛ بلکه آینه‌ای‌ست از قدرت نرم، از سلطه‌ای که با مدال طلایی و سخنرانی‌های پرزرق‌وبرق، جهان را به شکلی خاص می‌بیند و تعریف می‌کند. و شاید زمان آن رسیده باشد که جهان، تعریف خود را بازنویسی کند.

 

سلطه نمادین نوبل

در برابر سلطه نمادین نوبل، پیشنهاد «جایزه بریکس» نه یک واکنش احساسی، بلکه پاسخی راهبردی به نیاز جهان چندصدایی است. این جایزه، اگر به مرحله اجرا برسد، می‌تواند به نقطه تلاقی تمدن‌های مستقل بدل شود؛ جایی که معیارهای داوری نه بر اساس تأیید قدرت‌های غربی، بلکه بر پایه تجربه‌های زیسته، روایت‌های بومی و دستاوردهای واقعی ملت‌ها شکل می‌گیرد.

برای تحقق چنین جایزه‌ای، باید از منطق تقلید فاصله گرفت و به سوی خلق معیارهایی نو حرکت کرد—معیارهایی که نه تنها نوبل را به چالش می‌کشند، بلکه افق‌های تازه‌ای برای ارزیابی موفقیت، نوآوری و شجاعت فرهنگی می‌گشایند. همان‌طور که در جدول مقایسه‌ای نشان داده شد، تفاوت بنیادین میان نوبل و بریکس در نوع نگاه به جهان است: نوبل، جهان را از منظر مرکز می‌بیند؛ بریکس، از منظر تنوع و پیرامون.

این تفاوت، صرفاً نظری نیست. در عمل، می‌تواند به خلق شبکه‌ای از نهادهای فرهنگی مستقل منجر شود—از دانشگاه‌ها و بنیادهای پژوهشی گرفته تا رسانه‌های چندزبانه و جشنواره‌های هنری. چنین شبکه‌ای، مشروعیت خود را نه از تأیید غرب، بلکه از درون تمدن‌ها و تجربه‌های تاریخی ملت‌ها می‌گیرد. این نهادها می‌توانند بستری برای پرورش نسل جدیدی از اندیشمندان، نویسندگان، دانشمندان و فعالان فرهنگی باشند که نه برای دیده شدن در چشم غرب، بلکه برای شنیده شدن در جهان چندصدایی تلاش می‌کنند.

در چشم‌انداز آینده، جهان ۲۰۲۵ در آستانه شکستن انحصارهای نمادین غرب قرار دارد. همان‌گونه که بریکس در اقتصاد، جایگزینی برای صندوق بین‌المللی پول و دلار ارائه داده، در فرهنگ نیز می‌تواند نوبلی چندصدایی بسازد—جایزه‌ای که شاعران پارسی‌گوی، دانشمندان آفریقایی، هنرمندان لاتین‌تبار و دیپلمات‌های آسیایی را در کنار هم بنشاند و به رسمیت بشناسد.

این گذار، از سلطه یک‌جانبه به هم‌زیستی برابر، نقطه عطفی تاریخی خواهد بود. جهانی که در آن هیچ ملتی داور مطلق نیست و هیچ فرهنگی تماشاگر خاموش باقی نمی‌ماند. در چنین جهانی، فرهنگ نه ابزار سلطه، بلکه پلی برای همدلی تمدن‌هاست. چالش پیش رو، تنها بنیان‌گذاری یک جایزه نیست؛ بلکه پرورش فرهنگی است که بتواند ارزش‌های بومی را جهانی کند، بی‌آنکه جهانی را بومی‌سازی کند.

آنچه در این گزارش دنبال شد، نقدی بنیادی بر سلطه فرهنگی غرب از طریق نهادهایی چون جایزه نوبل بود. با بهره‌گیری از تحلیل‌های گرامشی، این سلطه به‌عنوان نوعی «استعمار ذهنی» به چالش کشیده شد و در برابر آن، پیشنهاد «جایزه بریکس» به‌عنوان نمادی از استقلال فرهنگی و چندقطبی‌سازی جهانی مطرح گردید.

 

modir

Recent Posts

مرگ با متادون

راز مرگ مشکوک کودک دو ساله‌ای که در یکی از بیمارستان‌های جنوب تهران جان باخته…

3 ساعت ago

احمد الشرع و بازتعریف سیاست در خاورمیانه

احمد الشرع، چهره‌ای که زمانی در صفوف گروه‌های تکفیری وابسته به القاعده می‌جنگید، اکنون در…

3 ساعت ago

پیش‌فروش بی‌پشتوانه سایپا

در حالی که بسیاری از مشتریان خودروهای ثبت‌نامی سال‌های گذشته هنوز در انتظار تحویل هستند،…

3 ساعت ago

چابهار نقطه اتصال ترکیه به شرق آسیا

در دیدار مدیرعامل منطقه آزاد چابهار با سفیر ترکیه در ایران، ظرفیت‌های ترانزیتی و عمرانی…

4 ساعت ago

اتصال راهبردی چابهار با افغانستان؛ از واگذاری زمین تا همکاری بانکی

در دیدار مدیرعامل منطقه آزاد چابهار با سفیر افغانستان در ایران، راهکارهای توسعه روابط اقتصادی،…

4 ساعت ago

چابهار در مسیر همکاری با ژاپن؛ از آبرسانی تا واردات خودرو

در دیدار مدیرعامل منطقه آزاد چابهار با آداچی هیده‌آکی، وزیر مختار و معاون سفیر ژاپن،…

5 ساعت ago