به گزارش سرمایه فردا، در دنیای امروز، با رقابت فزاینده میان ایالات متحده و چین بر سر تثبیت قدرت در نظم جهانی، ایران چگونه میتواند موقعیت خود را به گونهای تعریف کند که از این رقابتها در جهت توسعه پایدار و تأمین منافع ملی بهرهمند شود؟
برای پاسخ به این پرسش، نخست باید درک دقیقتری از نحوه عملکرد قدرتهای جهانی و همسایگان ایران در عرصه بینالملل داشته باشیم: چه انگیزههایی آنان را به سمت رویکردهای فعلی سوق داده است و چه نقاط ضعف و قوتی در راهبردهایشان مشاهده میشود؟ سپس، جایگاه ایران در این معادله باید بررسی شود؛ با در نظر گرفتن چالشها و مزیتهای موجود، ایران چگونه میتواند نقش خود را در این بازی جهانی به نحوی تعریف کند که بیشترین بهره را از فرصتهای بینالمللی ببرد و نتایج ملموسی را برای مردم رقم بزند؟
جایگاه کارگزاریهای سرمایه در توسعه اقتصادی
اگر تجربهای—even جزئی—در بازار سرمایه داشته باشید، بهخوبی میدانید که یک کارگزاری موفق باید ویژگیهای کلیدی داشته باشد: سرعت ارائه خدمات، اعتبار قابلاعتماد، و ابزارهای مناسب معاملاتی. این عوامل همان چیزی هستند که میان سود و زیان تفاوت ایجاد میکنند.
یک کارگزاری پیشرو طراحی دقیقی برای موفقیت مشتریان دارد؛ ارائه اعتبار اولیه بدون نیاز به هزینه مالی، بهرهمندی از ابزارهای برتر برای معاملات مشتقه، کانالهای اختصاصی برای راهنمایی روزانه مشتریان، امکان خرید عرضه اولیه بدون نیاز به وجه نقد، و ارائه پلنهای ویژه برای بازاریابان و مدیریت سبدهای سرمایهگذاری شرکتها. بنابراین، اگر در پی انتخاب کارگزاری مناسب هستید، پیشنهاد میشود حتماً از لینکی که در توضیحات آمده است برای ثبتنام اقدام کنید.
گفتگو پیرامون توسعه ایران در پادکست سکه
این اپیزود نود و هشتم پادکست اقتصادی “سکه” است که در خرداد ۱۴۰۴ منتشر شده. من، مهدی ناجی، میزبان این قسمت هستم و در این بخش، میزبان دکتر امیر کرمانی هستیم، اقتصاددان و دانشجویار دانشگاه برکلی، که پیشتر نیز در اپیزود بیست و هشتم حضور داشت و درباره نقش نظام مالی در اقتصاد گفتگویی ارزشمند داشتیم.
اخیراً، امیر مقالهای خواندنی و ارزشمند تحت عنوان چالشها و فرصتهای ایران در صحنه بینالملل منتشر کرده که این اپیزود به بررسی محورهای آن اختصاص دارد. لینک مقاله در توضیحات موجود است و توصیه میکنیم حتماً مطالعه شود.
امین عزیز، همانطور که میدانی، این فصل تمرکز اصلی ما بر موضوع توسعه ایران است. تا اینجا، عمدتاً به مسائل داخلی و روایت توسعه در چند دهه گذشته پرداختهایم. اما اکنون، قصد داریم زاویه نگاه خود را گستردهتر کرده و به بررسی ارتباط مسئله توسعه ایران با اقتصاد بینالمللی بپردازیم. با توجه به مقاله اخیرت، چگونه میتوان این ارتباط را بهتر درک کرد و نقش ایران را در این مسیر ترسیم کرد؟
تحولات نظم جهانی و تأثیر آن بر ایران
ورود جهان به مرحلهای جدید و پیچیده، مجموعهای از تغییرات غیرمنتظره را رقم زده است. اگر در گذشته تصور برخی تحولات دشوار بود، امروز شاهد بازتعریف روابط بینالمللی و تغییر قواعد بازی هستیم.
بهطور خاص، نظم جهانی که ایالات متحده از دهه ۱۹۸۰ با تلاش بسیار بنا کرده بود، اکنون با تحولاتی مواجه شده که حتی خود این کشور را به بازنگری در نقشآفرینیاش واداشته است. آیا آمریکا ناگزیر از این تغییرات بوده است؟ آیا میتوان تحلیل دقیقی از روند تحولات ارائه داد که به شناخت بهتر فرصتهای ایران در این فضای نوین کمک کند؟
در بررسی تاریخ تحولات جهانی، مشاهده میشود که قدرتهای مسلط بهمرور دچار افول میشوند؛ روندی که پیشتر برای بریتانیا و دیگر امپراتوریها رخ داده و اکنون، نشانههایی از آن در آمریکا نیز به چشم میخورد.
پیش از جنگ جهانی دوم، بریتانیا بزرگترین قدرت جهانی بود و نفوذ گستردهای در مستعمرات مختلف داشت؛ اما هزینههای سنگین جنگ جهانی دوم، بدهیهای انباشته و چالشهای اقتصادی، آغازگر روند نزولی این کشور شد و موجب شد که بهتدریج مستعمرات خود را از دست بدهد. این مسیر، نمونهای از فرایند تاریخی قدرتگیری و افول امپراتوریهاست که در مقاطع مختلف، کشورهای گوناگون آن را تجربه کردهاند.
پس از جنگ جهانی دوم، نظم نوینی شکل گرفت که در آن آمریکا و شوروی بهعنوان دو قدرت اصلی به رقابت پرداختند. رشد اقتصادی شوروی تا دهه ۱۹۷۰ ادامه یافت، اما به دلیل ضعف در نوآوری و بهرهوری، روند آن متوقف شد؛ درحالیکه آمریکا همچنان در مسیر قدرتگیری قرار داشت. این برتری آمریکا، چارچوب نظم جهانی را تثبیت کرد و سایر کشورها را ناگزیر به همراهی با آن ساخت؛ چراکه بهرهمندی از بازارهای مالی و تجاری آمریکا، مزایای بیبدیلی داشت.
ظهور چین و تغییر معادلات بینالمللی
چین، با شناخت دقیق صورتمسئله توسعه، توانست از فرصتهای ناشی از نظم بینالمللی بهرهمند شود. برخلاف برخی کشورها که به تقلید از سیاستهای آمریکا میپرداختند، چین مسیر متفاوتی در پیش گرفت:
این راهبردها، چین را به رقیبی جدی برای آمریکا تبدیل کرد، بهویژه در حوزههایی همچون فناوری و نفوذ اقتصادی در کشورهای درحالتوسعه. در نتیجه، آمریکا که در دهههای گذشته بدون رقیب عمل میکرد، ناگهان با چالشی بنیادین مواجه شد.
چالشهای مالی آمریکا و پیامدهای جهانی
از نظر مالی، آمریکا طی دو دهه اخیر با مشکلات جدی روبهرو شده است. پس از بحران مالی ۲۰۰۸، سیاستهای مالیاتی و بودجهای منجر به افزایش کسری بودجه شد. در دوران ریاست جمهوری ترامپ، تخفیفهای مالیاتی ۲۰۱۶ باعث شد که مسیر رشد اقتصادی و کسری بودجه در جهتهای متناقض حرکت کند؛ بهطوریکه با افزایش رونق اقتصادی، کسری بودجه نیز افزایش یافت.
سپس، بحران کرونا ضربهای شدید به اقتصاد آمریکا وارد کرد و در ادامه، برنامههای مالی گستردهای مانند “قانون کاهش تورم” در دولت بایدن تصویب شد که حجم بدهیهای ملی را افزایش داد. اکنون، با نرخ بهره بالا و بدهیهای انباشته، هزینه مالی بدهیهای دولت آمریکا به سطح بیسابقهای رسیده است:
افزایش بدهیهای دولت و هزینههای سنگین مالی، توان اقتصادی آمریکا را تحتفشار قرار داده و نشانههایی از بحران را نمایان ساخته است—بحرانی که مشابه آن در گذشته، منجر به افول بریتانیا شده بود.
چشمانداز آینده
با توجه به این تحولات، نظم جهانی در حال تغییر است و کشورهایی همچون چین، فرصتهای تازهای برای نقشآفرینی پیدا کردهاند. در چنین شرایطی، ایران نیز باید با شناخت دقیق فضای بینالمللی، راهبردهای خود را بازتعریف کند تا بتواند از این تغییرات به سود توسعه پایدار و منافع ملی بهره ببرد.
مسئلهی کسری بودجهی فزایندهی آمریکا، یکی از چالشهای اساسی در سیاستهای مالی این کشور محسوب میشود. میزان کسری بودجه کنونی حدود ۷ درصد تولید ناخالص داخلی (GDP) است، و انباشت بدهیهای دولت به حدود ۱۳۰ درصد GDP رسیده است؛ وضعیتی که در تاریخ آمریکا تنها پس از جنگ جهانی دوم مشاهده شده بود.
در آن دوره، آمریکا توانست با ترکیب رشد اقتصادی بالا (حدود ۴ تا ۵ درصد) و سیاستهای سرکوب مالی (Financial Repression) که نرخ بهرهی واقعی را پایین نگه میداشت، بدهیهای انباشتهی خود را در طی چند دهه کاهش دهد.
امروز، کاهش کسری بودجه برای آمریکا کار سادهای نیست؛ زیرا بخش بزرگی از هزینههای دولت شامل مواردی نظیر سود بدهیهای موجود، هزینههای نظامی، برنامههای تأمین اجتماعی (Social Security)، و خدمات درمانی (Medicare) است که کنترل آنها دشوار خواهد بود. حتی اگر دولت موفق شود در این زمینه صرفهجوییهایی انجام دهد، این میزان کاهش هزینهها کافی نیست و رشد اقتصادی نیز باید افزایش یابد.
آیا رشد اقتصادی و نوآوری (مانند فناوری هوش مصنوعی) میتواند به کاهش کسری بودجه کمک کند؟
برای کاهش بدهیهای دولت، نرخ رشد اقتصادی باید بیشتر از نرخ بهرهی واقعی باشد؛ اما دستیابی به رشد اقتصادی پایدار (در حدود ۳ درصد یا بیشتر) نیازمند تحولاتی گسترده است، از جمله افزایش بهرهوری ناشی از فناوریهای نوظهور مانند هوش مصنوعی.
در کنار این، افزایش درآمدهای مالیاتی نیز اجتنابناپذیر به نظر میرسد، اما سیاستهای مالیاتی ترامپ و رویکردهای فعلی، نشان نمیدهد که آمریکا تمایل جدی به اجرای اصلاحات مالیاتی گسترده داشته باشد.
آیا آمریکا استراتژی مالی خود را تغییر خواهد داد؟
یکی از راهکارهایی که در گذشته استفاده شده است، سیاستهای سرکوب مالی بودهاند که نرخ بهره را پایین نگه میداشتند تا هزینهی استقراض دولت کاهش یابد. ترامپ نیز تلاش دارد با فشار بر جروم پاول (رئیس فدرال رزرو)، نرخ بهره را کاهش دهد تا هزینههای مالی بدهیها کاهش یابد.
اما این سیاست، اگر بیش از حد اجرا شود، میتواند از جذابیت بازار مالی آمریکا برای سرمایهگذاران بینالمللی بکاهد. در واقع، آمریکا ممکن است به تدریج نقش کمتری در رهبری نظام مالی جهانی ایفا کند.
استراتژی آمریکا برای مهار رشد چین
یکی از اهداف کلیدی آمریکا در سیاستهای بینالمللی، کنترل رشد چین و جلوگیری از تسلط این کشور بر حوزههای کلیدی همچون فناوری است. آمریکا نمیخواهد چین به رقیب بیچونوچرا در نوآوری و اقتصاد جهانی تبدیل شود؛ اما از سوی دیگر، قصد ندارد رابطهای خصمانه ایجاد کند که به تنشهای مستقیم منجر شود.
این استراتژی را میتوان به تلاش برای “خم کردن یک میله بدون شکستن آن” تشبیه کرد؛ به عبارت دیگر، هدف آمریکا کند کردن رشد چین، بدون تشدید درگیری مستقیم است.
جنگ تجاری و تعرفهها: ابزار نخست آمریکا
یکی از اولین ابزارهای آمریکا در این راستا، تعرفههای تجاری است که ابتدا در دورهی ترامپ آغاز شد. آمریکا استدلال میکند که چین طی سالیان گذشته به شدت از نظم اقتصادی جهانی بهره برده و اکنون به یکی از بازیگران برتر در بخش تولید و فناوری تبدیل شده است.
مسائلی مانند عدم توازن تجاری نیز از دلایل اجرای این سیاست است: چین سالانه حدود ۳۰۰ میلیارد دلار بیش از میزان وارداتش از آمریکا، به این کشور صادرات دارد.
چرا آمریکا سیاستهای تعرفهای را با کشورهای دیگر نیز اجرا کرده است؟
اگرچه تعرفهها در ابتدا برای مهار چین بود، اما آمریکا آنها را به کشورهای دیگری نیز تعمیم داد. دلایل این اقدام عبارتاند از:
نقش کانادا در سیاستهای تجاری آمریکا
در این میان، کانادا موقعیت ویژهای دارد. برخلاف سیاستهای تعرفهای سختگیرانه علیه چین، آمریکا در تعامل با کانادا رویکردی متفاوت اتخاذ کرده است. دلیل این تفاوت، ارتباط اقتصادی عمیق دو کشور و نقش استراتژیک کانادا در منطقهی آمریکای شمالی است.
در نهایت، سیاستهای آمریکا در حوزهی کسری بودجه، مهار رشد چین، و اصلاحات مالی با چالشهای متعددی مواجه هستند. از یک سو، بدهیهای سنگین دولت آمریکا ممکن است توان مالی آن را در آینده تحتفشار قرار دهد، و از سوی دیگر، تلاش برای کنترل رشد چین، بدون ورود به یک درگیری شدید، نیازمند یک استراتژی دقیق و متعادل است.
در چنین فضایی، ایران نیز باید با درک تغییرات جاری در نظم جهانی، نقش خود را بازتعریف کرده و از فرصتهای اقتصادی بهوجودآمده نهایت بهره را ببرد.
یکی از عوامل کلیدی در رقابت اقتصادی آینده، هوش مصنوعی (AI) است که نیازمند مصرف بالای انرژی است. طبق تخمینهای موجود، ۵۰ درصد از افزایش مصرف برق در دههی آینده به فعالیتهای مرتبط با هوش مصنوعی و مراکز داده (Data Centers) اختصاص خواهد داشت.
در برخی ایالتهای آمریکا، ۱۲ تا ۱۳ درصد از کل مصرف برق صرف مراکز داده میشود؛ و پیشبینیها نشان میدهد که این میزان طی پنج تا ده سال آینده ممکن است به ۳۰ درصد برسد.
از آنجا که بیش از ۴۰ درصد برق مصرفی مراکز داده صرف سیستمهای خنککننده میشود، کشورهایی با آبوهوای سرد و منابع انرژی گسترده، موقعیت استراتژیک فوقالعادهای در این حوزه دارند—و کانادا دقیقاً چنین کشوری است.
کانادا، با آبوهوای سرد و منابع انرژی گسترده، نهتنها از لحاظ ژئوپولیتیک به اقتصاد آمریکا کمک میکند، بلکه در اقتصاد جدید مبتنی بر هوش مصنوعی نیز نقش برجستهای خواهد داشت.
آمریکا دو گزینه پیش رو دارد:
با توجه به مزایای منحصربهفرد کانادا، به نظر میرسد آمریکا تمایل دارد سهم بیشتری از این فرصت اقتصادی را به خود اختصاص دهد.
در سالهای اخیر، چین موفق شده است انعطافپذیری اقتصادی خود را افزایش دهد و در برخی حوزهها مستقلتر شود. همین مسئله باعث شده که در جنگ تعرفهای اخیر، چین موقعیت برتری داشته باشد.
در مقابل، اقتصاد آمریکا نسبت به تعرفهها آسیبپذیرتر است؛ زیرا بسیاری از صنایع آن به تأمین قطعات و مواد اولیه از کشورهای مختلف وابستهاند. برای مثال:
حوزهی فناوری و هوش مصنوعی یکی از عرصههایی است که چین توانسته است آمریکا را غافلگیر کند. بهویژه رونمایی اخیر مدل دیپسیک (DeepSeek) توسط چین، که تأثیر شدیدی بر بازار سهام آمریکا گذاشت.
با وجود پیشرفتهای چین، سه حوزه وجود دارد که این کشور همچنان در برابر آمریکا آسیبپذیر است:
بهنظر میرسد رقابت میان آمریکا و چین در سه حوزهی کلیدی ادامه خواهد داشت:
در چنین فضایی، ایران نیز باید با شناخت دقیق این تحولات، فرصتهای جدیدی را برای توسعهی پایدار و تقویت جایگاه خود در اقتصاد جهانی شناسایی کند.
یکی از چالشهای مهم چین در عرصه تجارت، وابستگی شدید به مسیرهای دریایی خارج از کنترل مستقیم این کشور است.
روسیه یکی از مهمترین بازیگران در این رقابت است؛ زیرا میتواند نیازهای چین در دو حوزهی کلیدی، انرژی و غذا را تأمین کند.
از این رو، ایالات متحده تلاش میکند تا فاصلهی میان چین و روسیه را افزایش دهد. بخشی از مذاکرات ترامپ با پوتین را میتوان در همین راستا تفسیر کرد.
در حالی که آمریکا تلاش میکند تا رشد چین را محدود کند، چین بهوضوح مسیر صبر و انتظار را در پیش گرفته است.
چرا؟
اگر این روند ادامه یابد، چین ممکن است طی ۳ تا ۴ سال آینده وابستگی خود به دلار آمریکا را به حداقل برساند.
چین کاملاً آگاه است که در برخی حوزهها همچنان آسیبپذیر است؛ اما بهنظر میرسد که از سیاستهای آمریکا در حوزه تعرفهها، چندان نگران نیست.
بااینحال، اگر تهدیدات آمریکا به جریان کالاها، انرژی، یا مواد غذایی چین آسیب دائمی وارد کند، انتظار میرود که پکن سیاستهای جدیدی برای پاسخگویی اتخاذ کند.
ذخایر استراتژیک چین شامل:
اما اگر این آسیبپذیریها به مدت طولانی و بهصورت مداوم ایجاد شوند، چین ناچار خواهد بود امتیازات بیشتری بدهد یا سیاستهای بازدارندهای در مقابل آمریکا اتخاذ کند.
اروپا یکی از بازیگران کلیدی نظم جدید جهانی است، اما با چالشهای اساسی در حوزه انرژی مواجه است:
علاوه بر وابستگی اقتصادی، اروپا با چالشهای سیاسی داخلی نیز روبهرو است:
این کاهش انسجام در اتحادیه اروپا، قدرت تصمیمگیری اقتصادی و سیاسی آن را تحتتأثیر قرار داده است.
هند یکی از مهمترین بازیگران در نظم جهانی نوین است.
جالب است که تمام مباحث مطرحشده دربارهی هند، شباهت زیادی به موضوعاتی دارد که در دههی ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ دربارهی چین مطرح میشد.
امروز، هیچکس نگرانی جدی درباره تبدیلشدن هند به یک ابرقدرت مستقل ندارد، اما تحلیلگران سرمایهگذاری آمریکا بهطور فزایندهای تمرکز خود را روی این کشور معطوف کردهاند.
رقابت میان آمریکا، چین، اروپا، و هند در حوزههای مختلف ادامه خواهد داشت، اما روند تحولات نشان میدهد که:
در چنین فضایی، ایران نیز باید با شناخت دقیق این تغییرات، جایگاه خود را در این نظم نوین تعریف کند و فرصتهای اقتصادی جدید را بهدرستی شناسایی کند.
هند یکی از مهمترین بازیگران نوظهور در اقتصاد جهانی است که فرصتهای عظیمی برای سرمایهگذاری، نیروی کار ارزان، و مهندسان متخصص فراهم کرده است.
از نظر ارتباطات بینالمللی، آمریکا رابطهی ارگانیکتری با هند دارد، بهویژه در مقایسه با چین:
به همین دلیل، هند نقش کلیدی در رشد فناوریهای جدید، از جمله هوش مصنوعی، ایفا میکند و همین مسئله به مزیت رقابتی فوقالعادهای برای این کشور تبدیل شده است.
جالب اینجاست که روند رشد اقتصادی هند شباهت زیادی به چین در دههی ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ دارد؛ اما برخلاف چین، نگرانی خاصی در مورد تبدیل هند به یک ابرقدرت رقیب مشاهده نمیشود.
در سال گذشته، ۲۵ درصد از افزایش جهانی واردات نفت مربوط به هند بود—نشاندهندهی جایگاه رو به رشد این کشور در اقتصاد انرژی و تجارت جهانی.
کشورهای جنوب خلیج فارس، بهویژه امارات و عربستان سعودی، بهطور جدی در حال متنوعسازی اقتصاد خود هستند.
تا پیش از سال ۲۰۱۰، عربستان اقتصاد خود را کاملاً بر پایهی نفت تعریف کرده بود، و این استراتژی برای سالها به خوبی عمل میکرد. اما با تغییرات مدیریتی و روی کار آمدن محمد بن سلمان، تلاشهایی برای کاهش وابستگی به نفت آغاز شد.
در مقابل، امارات از سالها قبل مسیر تنوع اقتصادی را آغاز کرده بود، زیرا برخی شیخنشینهای این کشور منابع نفتی قابلتوجهی نداشتند و از ابتدا ناچار بودند اقتصاد خود را بر پایهی حوزههای دیگر مانند فناوری و تجارت بنا کنند.
یکی از پروژههای بلندپروازانهی عربستان سعودی، شهر نئوم است که در سواحل دریای سرخ احداث میشود.
حتی برخی تحلیلگران اقتصادی بر این باورند که پروژهی نئوم اکنون به ابزاری سیاسی تبدیل شده است:
در حالی که برخی حوزههای سرمایهگذاری عربستان (مانند صنعت معدن و گردشگری) عملکرد موفقی داشتهاند، نئوم به نظر میرسد یک شکست بزرگ در مسیر توسعهی این کشور باشد.
با حرکت این کشورها بهسمت اقتصاد متنوع و جذب فناوریهای جدید، اهمیت امنیت و ثبات منطقهای برای آنها حتی بیش از گذشته شده است.
در گذشته، امنیت منطقهای صرفاً برای تداوم صادرات نفت ضروری بود. اما اکنون، این امنیت برای جذب نیروی متخصص، سرمایهگذاری خارجی، و توسعهی فناوری نیز حیاتی است.
بهعنوان مثال، احداث مراکز داده (Data Centers) در منطقه یک فرصت بزرگ اقتصادی محسوب میشود؛ اما برای جذب سرمایهگذاران در این بخش، ثبات سیاسی و امنیتی ضروری است.
در چنین فضایی، ایران نیز باید با شناخت دقیق این تغییرات، فرصتهای جدیدی را برای توسعهی پایدار و تقویت جایگاه خود در اقتصاد جهانی شناسایی کند.
کشورهای جنوب خلیج فارس، بهویژه امارات و عربستان، نیاز شدیدی به دسترسی به تکنولوژیهای پیشرفته دارند. این نیاز باعث شده که عادیسازی روابط با اسرائیل بهعنوان یک راهکار عملی برای جذب دانش و متخصصان حوزه فناوری در نظر گرفته شود.
امارات پیش از عادیسازی رسمی روابط، میزبان متخصصان اسرائیلی بوده و از تجربیات آنان در حوزههای مختلف علمی و فناوری بهره برده است. عربستان نیز در مسیر مشابهی قرار دارد، اما اتفاقات اخیر در منطقه، از جمله جنگ غزه و تلفات بالای انسانی، باعث شده که هزینهی اجتماعی این عادیسازی افزایش یابد.
در حالی که امارات با جمعیت بیشتر مهاجر و کمتر شهروند رسمی نگرانی کمتری در این زمینه دارد، عربستان، اردن، و مصر با جمعیتهایی مواجه هستند که واکنشهای داخلی نسبت به عادیسازی روابط با اسرائیل را نمیتوان نادیده گرفت.
این موضوع میتواند مانعی در روند این روابط ایجاد کند، یا حداقل باعث شود که کشورها محتاطتر عمل کنند.
عراق را شاید بتوان یکی از معدود کشورهایی دانست که ایران و آمریکا در آن بیشترین منافع مشترک دارند.
چرا؟
ایران دارای توان فنی بالایی برای توسعهی بخشهای مختلف اقتصادی عراق است؛ اما نکتهی مهم اینجاست که تقریباً تمام درآمد نفتی عراق تحت کنترل آمریکاست.
یعنی بدون همکاری جدی با آمریکا، ایران نمیتواند نقش پررنگی در اقتصاد عراق ایفا کند.
از سوی دیگر، ترکیه سهم قابلتوجهی از بازار عراق را در سالهای اخیر تصاحب کرده است. اگر ایران فرصتهای اقتصادی خود را در عراق از دست بدهد، ممکن است ترکیه به بازیگر اصلی این بازار تبدیل شود—و این میتواند تأثیر منفی بر موقعیت اقتصادی و ژئوپولیتیک ایران بگذارد.
ترکیه در سالهای اخیر روند رشد خود را بهشدت تسریع کرده است.
اما ترکیه همچنان در دو حوزه وابستگیهای مهمی دارد که میتواند زمینهی همکاری یا رقابت با ایران باشد:
فرصت همکاری یا رقابت با ترکیه بستگی به سیاستهای هوشمندانهی ایران دارد.
با بررسی وضعیت کشورهای همسایهی ایران، چند نکتهی کلیدی به چشم میآید:
در چنین فضایی، ایران باید با هوشمندی، فرصتهای همکاری یا رقابت را شناسایی کند تا جایگاه اقتصادی و ژئوپولیتیک خود را تقویت کند.
با بررسی مناطق مختلف، مشخص شد که ایران در بسیاری از نقاط دارای مزیتهای اقتصادی است—از کشورهای خلیج فارس گرفته تا عراق، آسیای میانه، افغانستان و پاکستان.
اما چرا ایران نتوانسته این فرصتها را بهطور کامل مورد استفاده قرار دهد؟
۱. سیاستهای کلان اقتصادی ایران یکی از موانع اصلی، سیاستهای اقتصادی داخلی و نحوهی مدیریت ارزی است.
۲. وابستگی به رابطهی سیاسی با آمریکا در برخی حوزهها—بهویژه عراق و کشورهای خلیج فارس—مسائل سیاسی و روابط ایران با آمریکا یک مانع جدی برای توسعهی اقتصادی بوده است.
۳. عدم تعریف یک استراتژی بلندمدت برای توسعهی اقتصادی منطقهای
ایران باید یک مدل جدید برای توسعهی اقتصادی منطقهای تعریف کند که شامل سه محور اصلی باشد:
۱. تقویت همکاریهای اقتصادی با کشورهای منطقه، فارغ از موانع سیاسی
۲. ایجاد سیاستهای پایدار اقتصادی برای جذب سرمایهگذاری
۳. بهرهبرداری از مزیتهای جغرافیایی ایران برای تبدیلشدن به یک مرکز تجاری مهم
اگر ایران بتواند این سیاستهای هوشمندانه را دنبال کند، میتواند:
در چنین فضایی، ایران باید نگاه خود را از یک سیاست صرفاً داخلی به یک استراتژی منطقهای و بینالمللی گسترش دهد تا در آیندهی اقتصادی جهان جایگاه بهتری پیدا کند.
یکی از مهمترین چالشهای اقتصادی ایران این است که هیچوقت استراتژی اقتصاد خود را صادراتمحور تعریف نکرده است.
در نتیجه، بسیاری از فرصتهای تجاری و صادراتی که ایران میتوانست از آنها بهره ببرد، نادیده گرفته شدهاند.
برای صادرات خدمات فنی مهندسی یا اجرای پروژههای زیرساختی، وجود نهادهای مالی قوی و قابل اعتماد ضروری است.
پس حتی زمانی که ایران مزیتهای صادراتی در منطقه داشته است، نبود سیستم مالی کارآمد مانع از توسعهی این فرصتها شده است.
ایران در زمانی که منطقه در حال توسعهی اقتصادی بود، با تحریمهای سنگین مواجه شد.
ایران هنوز مزیتهای کلیدی برای توسعهی اقتصادی دارد، اما باید هوشمندانه عمل کند.
۱. منابع خدادادی ایران یک مزیت کلیدی است
۲. نیروی انسانی متخصص ایران یک فرصت است
ایران باید استراتژی اقتصادی خود را تغییر دهد و بر صادرات تمرکز کند.
اگر ایران بتواند هوشمندانه عمل کند، هنوز فرصت دارد که جایگاه اقتصادی خود را در منطقه و جهان تقویت کند.
۱. منابع طبیعی و موقعیت جغرافیایی منحصربهفرد
۲. سرمایهی انسانی قوی و قابلیتهای علمی
۳. پتانسیل بالای صادرات و ارتباطات منطقهای
۱. کاهش سرمایهگذاری در نیروی انسانی و آموزش مهندسی
۲. ضعف سیاستهای اقتصادی صادراتمحور
۳. چالشهای ژئوپولیتیک و محدودیتهای تجاری
اگر ایران بتواند سیاستهای اقتصادی هوشمندانهتری اتخاذ کند، هنوز فرصت دارد که جایگاه خود را در منطقه و جهان تقویت کند.
مسیرهای پیشنهادی:
ایران همچنان پتانسیل بالایی برای توسعه دارد—اما موفقیت آن بستگی به اجرای سیاستهای صحیح، کاهش موانع اقتصادی، و تعامل مؤثر با کشورهای منطقه دارد.
ایران دارای پتانسیل اقتصادی بالایی است، اما برای تحقق آن نیاز به سیاستهای دقیق و اصلاحات دارد.
مهمترین مسیرهای پیشنهادی:
ایران در آستانهی یک فرصت تاریخی قرار دارد. اگر سیاستهای اقتصادی اصلاح شوند و نقشآفرینی هوشمندانه در تجارت منطقهای صورت گیرد، کشور میتواند جایگاه قدرتمندی در اقتصاد جهانی پیدا کند.
اگر علی سرزعیم مدیرعامل قطر ایرلاین بود، تحسینش میکردیم و از مدیریت شایسته او سخن…
وضعیت بازدهی روانکاوها در میان مدت و ۹ ماهه حکایت از این دارد که شنفت…
توسعه صنعتی جزو برنامههای کلان هر کشوری است اما در ایران به واسطه ضعف سرمایهگذاری…
برندسازی شخصی فراتر از داشتن شهرت یا دیدهشدن است؛ این فرآیند به ایجاد اعتبار، تمایز…
جمعیت شاغلان کشور در سال ۱۴۰۳ به ۲۴ میلیون و ۷۸۸ هزار نفر رسیده که…
با وجود رکود در بازار مسکن تورم اجاراه مسکن در ایران بالاتر از تورم عمومی…