به گزارش سرمایه فردا، در جامعهای که اختلافات ساده میتوانند به فجایعی خونین ختم شوند، دو پرونده جنایی اخیر در تهران تصویری نگرانکننده از فروپاشی مرزهای اعتماد، قانونگریزی و فقدان مهارتهای حل تعارض را به نمایش گذاشتند. در یکی، سوءظن به سرقت یک گوشی، به شکنجه و مرگ دختری جوان انجامید؛ در دیگری، تقلب در یک بازی دوستانه، به قتل مردی افغان ختم شد. این دو روایت، نه صرفاً گزارشهایی از جنایت، بلکه آینهای از بحرانهای پنهان در روابط انسانیاند—بحرانی که اگر جدی گرفته نشود، میتواند به فاجعهای فراگیر بدل شود.
پرونده اول / قتل دلخراش دختر جوان
پرونده قتل دلخراش دختر جوانی به نام بهناز که در جریان یک مهمانی شبانه دچار شکنجه و سوختگی شدید شد، پس از ماهها تحقیق و بررسی قضایی، با صدور حکم قصاص برای متهم اصلی و حبس برای یکی از همدستانش به پایان رسید. این جنایت که ابتدا با یک سوءظن آغاز شد، به یکی از تلخترین پروندههای جنایی سال تبدیل شد.
آن شب قرار بود یک دورهمی دوستانه باشد، اما همهچیز به تراژدی ختم شد. بهناز، دختر ۲۲ سالهای که با امید و اعتماد به جمع دوستانش پا گذاشته بود، هرگز تصور نمیکرد که آخرین مهمانی عمرش را تجربه میکند. چند ساعت بعد، او با زخمهای عمیق و سوختگیهای شدید به بیمارستان منتقل شد—اما دیگر دیر شده بود.
تحقیقات پلیس نشان داد که سوءظن بیاساس به سرقت یک گوشی موبایل، زمینهساز خشونتی مرگبار شده است. گروهی از جوانان، بهجای مراجعه به قانون، تصمیم گرفتند خودشان «حقیقت» را از بهناز بیرون بکشند. شکنجه، ضربوشتم، و در نهایت مرگ؛ نتیجه تصمیمی بود که حالا برای برخی از آنها به قصاص و زندان ختم شده است.
در دادگاه، متهمان ادعا کردند که قصد قتل نداشتند و تنها میخواستند بهناز را «گوشمالی» دهند. اما شواهد، اعترافات و گزارش پزشکی قانونی، روایت دیگری را تأیید کرد. امید، متهم اصلی، به قصاص محکوم شد؛ سینا به ۱۰ سال زندان و سایر متهمان از اتهام معاونت در قتل تبرئه شدند. این پرونده، بار دیگر نشان داد که خشونت، بیاعتمادی و قضاوتهای شتابزده، میتوانند به فاجعهای جبرانناپذیر ختم شوند.
رسیدگی به یک جنایت اواسط سال گذشته با اعلام از سوی کادر درمان یکی از بیمارستان های حاشیه تهران در دستور کار جنایی قرار گرفت.در گزارش ابتدایی پزشکان ذکر شده بود که دختر ۲۲ ساله ای به نام بهناز با زخم ها و سوختگی های عمیقی به بیمارستان منتقل شد اما از همان بدو ورود به دلیل شدت اصابت های وارد شده جان خود را از دست داده بود.
به این ترتیب تیم جنایی و کارآگاهان پلیس آگاهی تحقیقات خود را کلید زدند و مشخص شد بهناز در زمان وقوع جنایت در یک مهمانی شرکت کرده بود و این حادثه در جریان همان مهمانی در خانه ای واقع در قلعه حسن خان برای او رخ داده بود.سپس تعدادی از شرکت کنندگان در مهمانی بهناز را به بیمارستان رساندند اما دیگر کار از کار گذشته بود و او جانش را از دست داد.بنابراین افراد حاضر در مهمانی هدف تحقیقات قرار گرفتند.
تحقیقات از چند جوان همراه بهناز آغاز شد و مشخص شد که آنها با نقشه قبلی اقدام به شکنجه بهناز کرده بودند.یکی از آنها به نام امید در اعترافات اولیه در مورد شکنجه مرگبار گفت:«ما یک گروه دوستی بودیم که خیلی وقت ها با همدیگر مهمانی و تفریح می رفتیم.بهناز و یکی از اقوام نزدیکش به نام نازنین نیز همیشه همراه ما بودند.تا اینکه این اواخر هر بار جایی می رفتیم وسیله ای گم می شد.بچه ها به بهناز شک کرده بودند و می گفتند او در مهمانی ها مسایل صاحبخانه یا مهمان ها را برمی دارد.اما علیه او هیچ مدرک قابل اثباتی نداشتند.تا اینکه آخرین بار همگی در خانه یکی از دوستانمان به نام سینا جمع بودیم.وقتی مهمانی تمام شد سینا با ناراحتی و اضطراب گفت که گوشی اش گم شده است.»
متهم در ادامه افزود:«بچه ها می گفتند باز هم کار بهناز است.حتی نازنین که فامیل نزدیک او بود می گفت که به او شک دارد. برای همین تصمیم گرفتیم هرطور شده از زیر زبان بهناز حرف بکشیم و بفهمیم که آیا او از ماجرای سرقت گوشی چیزی می گوید یا نه.برای همین قرار شد برنامه دورهمی در خانه سینا ترتیب دهیم و به بهناز بگوییم که باز هم برای مهمانی آنجا بیاید.روز حادثه نازنین هم با ما آمد دو نفر دیگر از دوستانم هم بودند اما خود سینا در خانه نبود و گفت نمی توانم مغازه محل کارم را رها کنم و بیایم.وقتی وارد خانه شدیم سر حرف را باز کردیم اما بهناز زیر بار نمی رفت و می گفت به او تهمت زده ایم.برای همین تصمیم گرفتیم او را گوشمالی دهیم و کتک بزنیم تا شاید حرف بزند.ما فکرش را هم نمی کردیم که حال او اینقدر بد شود و کار به اینجا بکشد و قصد کشتن او را نداشتیم.»
در حالی که دو پسر جوان دیگر اظهارات امید را تائید کردند ، برای هر سه نفر کیفرخواست مشارکت در قتل صادر شد.همچنین برای نازنین و سینا اتهام معاونت در قتل تعیین شد و پرونده با صدور کیفرخواست برای رسیدگی به شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران ارجاع شد.
در ابتدای جلسه رسیدگی اولیای دم تقاضای قصاص متهمان را کردند.اما آنها اتهام خود را نپذیرفتند و اظهار داشتند قصد قتل نداشتند.
سپس عبدالصمد خرمشاهی به عنوان وکیل سینا در جایگاه حاضر شد و گفت:«متهمان وقتی حال وخیم مقتوله را مشاهده کردند حتی اقدام به تهیه دستگاه اکسیژن کردند تا او را احیا کنند.بنابراین آنها قصد ارتکاب جنایت نداشتند و اگر از این اتهام تبرئه شوند به طبع آن عنوان اتهامی موکل بنده نیز تغییر می کند.«
قضات دادگاه بعد از شنیدن دفاعیات متهمان و وکلای آنها برای صدور رای وارد شور شدند.به این ترتیب متهم ردیف اول یعنی امید به قصاص محکوم شد.سینا نیز به ۱۰ سال حبس محکوم شد و نازنین و دوست دیگرش از اتهامات قبلی تبرئه شدند.
پرونده دوم / قتل به جرم تقلب
اواسط سال قبل جسد مرد جوان افغان در حالی که با اصابت ضربات چاقو به قتل رسیده بود در یکی ساختمان نیمه در مرکز شهر تهران کشف شد.بلافاصله تلاش برای رازگشایی از ماجرا آغاز گردید و تیم جنایی به همراه کاراگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران و همچنین تیم تشخیص هویت برای رسیدگی به موضوع در محل کشف جسد حاضر شدند.
بررسی های ابتدایی حکایت از آن داشت که حدود دوازده ساعت از وقوع جنایت می گذرد و این به معنی این بود که مقتول به نام شکور شب قبل کشته شده است.بنابراین عامل یا عاملین جنایت نمی توانستند از محل وقوع جرم زیاد دور شده باشند.
به همین جهت اقدامات ضرب الاجل پلیس برای شناسایی و دستگیری جنایتکاران آغاز شد و با دستور بازپرس جنایی پرینت آخرین تماس ها شکور گرفته شد.بررسی ها نشان می داد که شکور آخرین بار با دو نفر از دوستانش به نام های صالح و داود در تماس بوده است که آنها هم از کارگران همان ساختمان بودند اما درست بعد از وقوع جنایت به طرز مرموزی غیبشان زده بود.همین کافی بود که دوستان شکور به عنوان تنها مظنونین پرونده تحت تعقیب قرار بگیرند و سرانجام بازداشت شدند.
متهمان بعد از دستگیری در برابر ماموران جنایی به قتل اعتراف کردند.صالح در شرح جزئیات جنایت گفت:«من و شکور و داود همیشه با همدیگر شرط بندی می کردیم و بازی می کردیم.آن شب از قبل با هم قرار بازی گذاشته بودیم اما در جریان بازی متوجه جرزنی شکور شدیم.من قبلا هم به داود گفته بودم که شکور در بازی تقلب می کند و از طرفی چند بار پیش آمده بود که موقع باخت به ما می گفت بازی را قبول ندارد و بهانه می آورد تا پول را ما بپیچاند.این رفتارهایش کفر ما را بالا آورده بود و شب حادثه وقتی دوباره این کار را تکرار کرد ما واقعا عصبانی شدیم و به او گفتیم تو فقط می خواهی جیب ما را خالی کنی.وقتی دعوایمان بالا گرفت من و داود با چاقویی که همراه داشتیم هر کدام چند ضربه به شکور زدیم و متواری شدیم.»
داود نیز در ادامه اعترافاتش صحبت های دوست خود را تائید کرد و به این ترتیب با طی روند قانونی و تکمیل تحقیقات، بعد از صدور کیفرخواست پرونده برای رسیدگی به شعبه چهارم دادگاه کیفری یک استان تهران ارجاع شده و متهمان پای میز محاکمه رفتند.
در این جلسه رسیدگی متهمان اعترافات قبلی خود را به کلی منکر شدند و صالح گفت:«اعترافات قبلی ما تحت فشار بود.من و داود در شب حادثه در ساختمان نیمه کاره ای که شکور نگهبان آنجا بود حضور نداشتیم و اصلا نمی دانم آن شب او با چه کسی درگیر شده و به دست چه کسی به قتل رسیده است.»
داود نیز گفت:«من و دوستم هر دو زیر ۱۸ سال سن داریم اما در مرجع قضایی ذی صلاح به پرونده ما رسیدگی نشد.»
با این ادعای متهم قاضی دادگاه به چهت روشن شدن سن دقیق متهمان پرونده را به مرجله تحقیقات ارجاع مجدد داد و رسیدگی به این پرونده تا روشن شدن این موضوع تجدید شد.
افزایش ناگهانی و دوبرابری هزینه صدور دفترچه کارنهتیر، بدون اطلاع قبلی و مشورت با صنف،…
گردو دیگر تنها یک خوراکی ساده نیست؛ هم یادآور سنت و فرهنگ ایرانی است و…
ابزاری ساده که روزگاری در هر خانه و کوچه پیدا میشد، امروز به کالایی گران…
اخبار جعلی دیگر تنها یک معضل جهانی نیست، بلکه در ایران به دلیل محدودیتهای رسانهای…
دیگر نمیتوان بازیهای ویدیویی را تنها سرگرمی دانست؛ این رسانه تعاملی امروز به ابزاری قدرتمند…
نیما یوشیج تنها یک شاعر نبود؛ او پژوهشگری بود که با شناخت عمیق سنت و…