داستان پرنس اندرو، داستان سقوطی است که از قصر آغاز شد و به حاشیه دادگاه و تیترهای رسوایی ختم شد. در مرکز این روایت، دختری ایستاده که در نوجوانی قربانی شد، اما در بزرگسالی به نماد مقاومت بدل گشت. ویرجینیا جوفری، با خاطراتی که پس از مرگش منتشر شد، پرده از رابطهای برداشت که سالها در سایه قدرت و انکار پنهان مانده بود. حالا، با کنار گذاشتن لقب «دوک یورک»، اندرو شاید از افتخار گذشتهاش دست کشیده باشد، اما سایه سنگین این پرونده، همچنان بر سر خاندان سلطنتی باقی خواهد ماند.
در جهانی که قدرت و ثروت اغلب سپری برای فرار از پاسخگوییاند، استعفای رسمی پرنس اندرو از افتخارات سلطنتی، نقطه عطفی در تاریخ خاندان سلطنتی بریتانیاست. این کنارهگیری، نه از سر شرافت، بلکه در سایه فشار افکار عمومی، رسانهها و خاطرات زنی است که حاضر نشد سکوت کند. ویرجینیا جوفری، قربانی شبکه تاریک اپستین، با روایت خود، نهتنها چهره واقعی یک شاهزاده را افشا کرد، بلکه نشان داد که عدالت، حتی پس از مرگ، میتواند صدایی بلندتر از تاج و تخت داشته باشد. پرنس اندرو، دومین پسر ملکه الیزابت دوم و برادر کوچکتر و ۶۵ ساله شاه چارلز، روز جمعه و در بیانیهای رسمی اعلام کرد که از عنوان «دوک یورک» و دیگر افتخارات سلطنتی خود چشم میپوشد. او در این بیانیه نوشت: «تصمیم گرفتم، همانگونه که همیشه باور داشتهام، وظیفهام نسبت به خانواده و کشور را در اولویت بگذارم.» به گفته او، این تصمیم پس از مشاوره با برادرش، شاه چارلز سوم و دیگر اعضای خانواده سلطنتی گرفته شده است. هرچند اندرو همچنان عنوان «پرنس» را حفظ میکند، اما از این پس نه او و نه همسر سابقش، سارا فرگوسن، اجازه استفاده از لقب «یورک» را ندارند. این بیانیه درست پس از انتشار بخشی از خاطرات تازه ویرجینیا جوفری منتشر شد، خاطراتی که در آن برای نخستین بار پس از توافق پرحاشیه با اندرو در حاشیه دادگاه، جزئیات تکاندهندهای از دیدارهای خصوصی میان او و این دختر نوجوان بازگو شده است که «به فرمان جفری اپستین» به وی سپرده شده بود.
ویرجینیا جوفری، زن آمریکایی-استرالیایی، در سالهای نوجوانی به دام شبکه قاچاق جنسی اپستین افتاد. او بعدها گفت که ابتدا در مارالاگو، ملک تفریحی دونالد ترامپ در فلوریدا، جایی که پدرش مشغول باغبانی بود، توسط گیلین مکسول، شریک عاطفی و همدست اپستین، اغفال شد. او در خاطراتش با عنوان «هیچکس نبودم: خاطراتی از بقا و مبارزه برای عدالت» که انتشار آن پس از مرگش در آوریل امسال برنامهریزی شده بود، روایت میکند که چگونه در لندن، نیویورک و جزیره اختصاصی اپستین مجبور به رابطه جنسی اجباری با پرنس اندرو شده بود. ویرجینیا در این کتاب از سه بار دیدار با پرنس اندرو سخن میگوید؛ از شبی در باشگاهی شبانه در لندن، سپس دیداری در خانه شخصی گیلین مکسول و در نهایت دیداری در خانه شخصی اپستین. ویرجینیا در یکی از بخشهای این کتاب نوشته که اندرو هنگام نخستین دیدار، سن دختر را حدس زده و خطاب به او گفته است: «دخترانم کمی از تو کوچکترند.» اما این انبوه حرام و گناه، پشت ابر پنهان نماند و ویرجینیا سالها بعد، با شجاعتی بیسابقه علیه امپراتوری قدرت و ثروت اپستین ایستاد، از او و پرنس اندرو شکایت کرد، به دادگاه رفت و بالاخره در سال ۲۰۲۲ با دریافت غرامتی سنگین از پرنس اندرو، با او به سازش و مصالحه میش از صدور حکم رسید. اما این پایان ماجرا نبود و او هرگز سکوت نکرد، بلکه خاطراتش را اینبار به زبان واژهها فریاد زد. چند ماه پس از ارسال نسخه نهایی کتابش به انتشارات، جسد او در مزرعهای در استرالیای غربی پیدا شد. خانواده ویرجینیا در واکنش به مرگ مشکوک او گفتند « ویرجینیا سرانجام در برابر زخمهای کهنه و قدیمیاش تسلیم شد». این اظهارات با نشانههایی از تهدید و تصادفهای مشکوک عجین شد و دوباره نظریهی توطئه علیه خاندان سلطنتی را زنده کرد. درست مانند مرگ مشکوک پرنسس دایانا و خودکشی عجیب اپستین در زندان.
داستان پرنس اندرو، داستان شاهزادهای است که روزگاری «قهرمان جنگ فالکلند» و پسر محبوب ملکه بود، اما در مسیر دوستی با مردی چون اپستین به مایه شرمساری یک امپراتوری بدل شد. نخستین نشانههای این رابطه به اوایل دهه ۲۰۰۰ بازمیگردد؛ زمانی که اپستین به محافل اشرافی بریتانیا راه یافت و در جشن تولد ملکه در کاخ ویندزور حضور یافت. او حتی در ویلای خصوصی پرنس اندرو در سندرینگهام نیز مهمان شده بود و رابطه دوستانهای بین آنها شکل گرفته بود. اندرو و اپستین دو روی یک سکه و نیمه گمشده یکدیگر بودند. در همان دوران، روزنامهها عکسهایی از اندرو در کنار زنان نیمهبرهنه در تایلند و سنتتروپه منتشر کردند و به همین دلیل، لقب «اندی شهوتران» در میان مردم بریتانیا رواج یافت. همزمان، اپستین هم در فلوریدا در حال تکمیل امپراتوری گناه خود با دختران زیر سن قانونی بود. وقتی در سال ۲۰۱۱ نام پرنس اندرو با شکایت ویرجینیا جوفری گره خورد، رسوایی اندرو-اپستین به اوج رسید. تصاویر منتشر شده از اندرو در خانه اپستین و در کنار دختری نوجوان، نماد سقوطش شد. کاخ باکینگهام اما در بیانیهای نوشت: «بهطور قاطع انکار میشود که دوک یورک هیچگونه تماس یا رابطهای با ویرجینیا رابرتز داشته است. این ادعاها کذب و بیاساساند.» با این حال، مطبوعات بریتانیا کوتاه نیامدند. مقالهها یکی پس از دیگری چاپ میشد: «دوستی با پدوفیل»، «از افتخار ملی تا مایه شرمساری کشور»، «زمان خداحافظی با این دلقک سلطنتی». این تنها بخشی کوچکی از واکنش رسانهها به رسوایی دوک یورک بود. حتی هنگامی که زمینلرزهی ژاپن در مارس ۲۰۱۱ تیتر همهی خبرها را ربوده بود، دیلیمیل نوشت: «با وجود زلزلهای به این بزرگی، زلزله رسوایی شاهزاده اندرو هنوز در صدر اخبار است.»
پرونده جفری اپستین، سرمایهدار مرموز آمریکایی، یکی از پیچیدهترین شبکههای قاچاق جنسی تاریخ را افشا کرد. او سالها دختران نوجوان را از سراسر جهان به ویلای خود در جزایر کارائیب میکشاند و برای مهمانان ثروتمندش فراهم میکرد. در میان نامهایی که پس از مرگ مشکوک او در سال ۲۰۱۹ برملا شد، چهرههایی از سیاست، علم و هنر دیده میشدند: بیل کلینتون، بیل گیتس، وودی آلن و حتی چهرههایی از خاندانهای سلطنتی اروپا. پس از مصادره املاک او، جزایرش به «جزیره پدوفیلها» شهرت یافتند؛ مکانی که حالا به قیمت ۶۰ میلیون دلار فروخته شد تا غرامت قربانیان پرداخت شود. اما خاطره مهمانیهای هولناک و سکوتهای سنگین هنوز در ذهن جهان باقی است.
در سال ۲۰۱۹، پرنس اندرو برای دفاع از خود در مصاحبهای تلویزیونی حاضر شد؛ مصاحبهای که به گفته تحلیلگران، «گور رسانهای» او بود. او با لحنی متزلزل گفت هرگز ویرجینیا را ندیده است. پس از آن گفتوگو گه حتی اعضای خانواده خودش را هم قانع نکرد، اندرو از تمامی مسئولیتهای عمومی برکنار شد. بنیادهای خیریه درهایشان را به روی او بستند، دانشگاهها نامش را از تابلوهای افتخار حذف کردند و افکار عمومی بریتانیا خواهان کنارگذاشتن کامل او از خاندان سلطنتی شدند.
اکنون، با استعفای رسمی پرنس اندرو از لقب خود و انتشار خاطرات پس از مرگ ویرجینیا جوفری، سایهای سنگینتر از همیشه بر کاخ باکینگهام افتاده است. داستان او دیگر تنها ماجرای یک شاهزاده رسوا نیست، بلکه آیینهای از عصر جدیدی است که در آن، مصونیت ثروتمندان و اشراف از پاسخگویی، فروریخته و قربانیان، حتی پس از مرگ، صدایشان خاموش نمیشود. ویرجینیا جوفری شاید دیگر در این جهان نباشد، اما کتابش، چون وصیتی نافذ، این پیام را تکرار میکند: «هرگز نمیتوان عدالت را دفن کرد.»
هوش مصنوعی آمده، اما نه برای دفن خلاقیت انسانی. آمده تا ما را به یاد…
در جنوب کرمان، جایی که هر قطره آب حکم حیات دارد، مجوزی برای بهرهبرداری از…
در دهه ۶۰، فوکهای خزری در اسکلههای شمالی ایران آفتابی میشدند. امروز، تنها نشانهای که…
با گذشت کمتر از یک سال از فاجعه مرگبار طبس، بار دیگر حادثهای مشابه در…
سه روایت، سه مرگ، یک پرسش بیپاسخ: چرا خشونت در سایه بیتوجهی نهادینه میشود؟
در «فروید»، تئاتر به میدان نبردی میان غریزه و منطق بدل میشود. این نمایش، با…