به گزارش سرمایه فردا، پس از بیش از ۷۳۰ روز درگیری خونین، اعلام آتشبس میان اسرائیل و گروههای فلسطینی در غزه، بار دیگر نگاهها را به آینده سیاسی و امنیتی خاورمیانه دوخته است. اما برخلاف ظاهر آرام این توافق، تحلیلگران معتقدند آنچه رخ داده، نه پایان خشونت بلکه آغاز مرحلهای تازه از رقابتهای منطقهای است. آتشبس اخیر، در بستر فشارهای بینالمللی، بحران داخلی اسرائیل و تلفات سنگین انسانی در غزه شکل گرفته و بهجای حل ریشهای منازعه، صرفاً فرصتی برای تجدید قوا و بازآرایی سیاسی فراهم کرده است. در این میان، کارشناسانی چون هادی برهانی و محمدصالح صدقیان، با نگاهی متفاوت به پیامدهای این توافق، از بازتعریف نظم منطقهای، تضعیف موقعیت نتانیاهو، و تغییر جایگاه محور مقاومت سخن میگویند. آنچه اکنون در خاورمیانه جریان دارد، نه صلح، بلکه بازاندیشی در معادلات قدرت است.
عباس عراقچی، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران، در تازهترین اظهارنظر خود درباره علت عدم حضور ایران در اجلاس «شرمالشیخ» مصر، موجی از واکنشها و نقدهای گسترده در محافل سیاسی و رسانهای برانگیخته است که هم چنان ادامه دارد. وی بامداد دوشنبه ۲۱ مهر، در صفحه شخصی خود در شبکه اجتماعی ایکس نوشت: «ایران از دعوت رئیسجمهور السیسی برای حضور در نشست شرمالشیخ سپاسگزار است. با وجود تمایل به تعاملات دیپلماتیک، نه رئیسجمهور پزشکیان و نه من نمیتوانیم با کسانی وارد تعامل شویم که به مردم ایران حمله کردهاند و همچنان ما را تهدید و تحریم میکنند.» او در ادامه افزود که «با این حال، ایران از هر ابتکاری که به نسلکشی اسرائیل در غزه پایان دهد و به اخراج نیروهای اشغالگر منجر شود، استقبال میکند. فلسطینیان کاملاً محق هستند که حق اساسی تعیین سرنوشت خود را به دست آورند و همه کشورها وظیفه دارند از این خواسته مشروع حمایت کنند.»
این سخنان در شرایطی مطرح میشود که در یکصد و هجدهمین جلسه هیئت دولت، عراقچی گزارشی از دعوت رسمی مصر برای شرکت رئیسجمهور کشورمان در اجلاس شرمالشیخ و پاسخ منفی ایران ارائه کرده بود. هرچند سخنگوی وزارت خارجه، اسماعیل بقایی، نیز این تصمیم را «نتیجه بررسیهای کارشناسی» توصیف کرده، اما مجموعه اظهارات عراقچی و بقایی نهتنها منتقدان داخلی را قانع نکرده، بلکه بر ابعاد ابهام و تناقضهای آشکار در منطق تصمیمگیری دستگاه دیپلماسی افزوده است.
نکته کلیدی در سخنان عراقچی، تأکید او بر این بود که «نمیتوان با کشورهایی که به مردم ایران حمله کردهاند وارد گفتوگو شد». این جمله در نگاه نخست شاید نشانهای از اقتدار و پایبندی به اصول ملی به نظر آید، اما در بررسی دقیقتر، نه تنها از منطق دیپلماتیک برخوردار نیست بلکه با شواهد تاریخی و رفتار سیاسی جمهوری اسلامی ایران نیز در تضاد آشکار است.
در فضای مجازی، کاربران بسیاری با انتشار تصاویر و اسناد تاریخی ادعای عراقچی را زیر سوال برده و یادآور شدهاند که مقامات جمهوری اسلامی ایران در سالهای جنگ تحمیلی، با نمایندگان و مقامات رژیم بعث عراق دیدار داشتهاند؛ همان رژیمی که هشت سال تمام خاک ایران را زیر آتش توپخانه گرفت، از سلاح شیمیایی علیه شهروندان ایرانی استفاده کرد و هزاران نفر از فرزندان این سرزمین را به شهادت رساند. با وجود آن همه جنایات، ایران نهتنها از مسیر گفتوگو رویگردان نشد، بلکه در نهایت در چارچوب سازمان ملل و قطعنامه ۵۹۸ با همان دشمن خونین وارد مذاکره شد تا آتشبس و صلحی پایدار رقم بخورد.
افزون بر آن، تجربه تعامل فعلی جمهوری اسلامی ایران با طالبان نمونهای روشن از توانایی تهران در تفکیک میان «دشمنی در میدان» و «تعامل در دیپلماسی» است. گروه طالبان در سال ۱۳۷۷ با حمله به کنسولگری ایران در مزارشریف، تعدادی از دیپلماتهای ایرانی را به شهادت رساند و زخمی عمیق در حافظه جمعی ملت ایران برجای گذاشت. با این وجود، امروز ایران و طالبان روابط رسمی و عملیاتی برقرار کردهاند؛ روابطی که حتی در سطح تبادل هیئتها و گفتوگوهای سیاسی دنبال میشود.
حال پرسش اساسی این است که اگر منطق تعامل با دشمنِ دیروز، در زمان صدام و طالبان پذیرفته شد، چگونه است که امروز گفتوگو با طرفهای آمریکایی یا غربی در قالب یک نشست منطقهای، ناگهان خلاف مصالح مردم توصیف میشود؟ آیا منافع مردم ایران در دوران مذاکره با بعثیها یا طالبان تهدید نشد، اما در شرمالشیخ تهدید میشود؟
واقعیت این است که فاکتور عدم حضور در نشست شرمالشیخ را نمیتوان به نام مردم نوشت. مردم ایران، آنگونه که تاریخ نشان داده است، همواره هوشمندانه تفاوت میان «تسلیم» و «تعامل» را درک کردهاند. آنچه در کلام وزیر امور خارجه بهعنوان پرهیز از گفتوگو با دشمن معرفی میشود، در عمل چیزی جز فقدان ابتکار، انفعال دیپلماتیک و گریز از مسئولیت تاریخی نیست.
در وضعیت فعلی که فضای منطقه در التهاب و بحران بیسابقهای به سر میبرد، هرگونه کنش یا غیبت دیپلماتیک ایران میتواند بازتابهای قابلتوجهی بر توازن سیاسی و اقتصادی کشور داشته باشد. تحلیلگران معتقدند که غیبت ایران در شرمالشیخ، بهویژه در شرایطی که کشورهای مختلف منطقه به دنبال نقشآفرینی در تحولات غزه و مناسبات جدید خاورمیانهاند، موجب شد تا تهران از یک فرصت طلایی برای بازتعریف نقش خود محروم شود.
از سوی دیگر، بنبست دیپلماتیک کنونی نهتنها در عرصه سیاسی بلکه در حوزه اقتصاد و معیشت مردم نیز آثار مستقیم دارد. در روزگاری که سایه تحریمها و تهدیدهای نظامی همچنان بر سر کشور سنگینی میکند، هر روزنه گفتوگو میتواند گامی در جهت کاهش فشارها باشد. با این حال، دستگاه سیاست خارجی کشور، به جای ابتکار، در موضع تدافعی باقی مانده و با توجیهاتی از جنس «حمله به مردم ایران» درصدد پوشاندن خلأ تصمیمسازی است.
اگر فرض کنیم حضور در شرمالشیخ میتوانست نوعی عقبنشینی تلقی شود، همانگونه که برخی مدافعان این تصمیم میگویند، باید پرسید که عقبنشینی در برابر چه کسی و برای چه منظوری؟ ایران که در طول دهههای گذشته بارها توانسته در میدانهای دشوار، دیپلماسی را به ابزار اقتدار ملی بدل کند، چرا امروز از نشستن بر میز یک اجلاس منطقهای بیم دارد؟
نهادهای تصمیمگیر در عرصه سیاست خارجی، در سالهای اخیر از هرگونه ابتکار عمل تهی شدهاند. در حالی که رقبای منطقهای ایران با بهرهگیری از ظرفیتهای چندجانبهگرایی و حضور فعال در محافل بینالمللی، منافع خود را تثبیت میکنند، تهران با تداوم سیاستهای انفعالی، میدان را به دیگران واگذار کرده است. عدم حضور در شرمالشیخ، بیش از آنکه نشان اقتدار باشد، نشانهای از تداوم همین انفعال است.
برآیند تمامی اظهارات و تصمیمات اخیر وزارت خارجه، نشان میدهد که دستگاه دیپلماسی کشور بیش از هر زمان دیگری نیازمند بازنگری در منطق تصمیمگیری خود است. سیاست خارجی نه عرصه تعارف و شعار، بلکه میدان تصمیمات هوشمندانه و بر پایه شناخت واقعیتهای زمانه است.
عباس عراقچی در بیانیه خود از «ایران بهعنوان نیرویی برای صلح و همکاری» یاد کرده است، اما تصمیم اخیر در عمل، نه صلح را تقویت کرد و نه همکاری را. حضور در نشست شرمالشیخ میتوانست فرصتی باشد برای بیان مواضع ایران در دفاع از مردم فلسطین، نقد سیاستهای غرب، و ارائه ابتکارات صلحآفرین در منطقه. امتناع از این حضور، ایران را از امکان اثرگذاری مستقیم بر روند تحولات خاورمیانه محروم ساخت و دیگران را در جایگاه تصمیمسازی نشاند.
در نهایت، باید گفت که سیاست خارجی هر کشور، آیینه درک آن کشور از توازن میان «عزت» و «مصلحت» است. آنجا که عزت بهانهای برای ترک میدان و مصلحت فراموش میشود، نتیجه چیزی جز انزوای سیاسی و رکود اقتصادی نیست. اگر وزیر امور خارجه بخواهد تصمیم خود را توجیه کند، جای تردیدی نیست که این حق طبیعی اوست، اما نباید فاکتور این تصمیم را پای مردم ایران نوشت. مردم ایران در تمام ادوار، پشتوانه گفتوگو، صلح و پیشرفت بودهاند، نه مانع آن.
آنچه امروز بیش از هر زمان دیگری ضرورت دارد، بازگشت به عقلانیت و شجاعت دیپلماتیک است؛ شجاعتی که در روزهای سخت جنگ تحمیلی، در مذاکره با دشمنِ مسلح به سلاح شیمیایی بروز یافت و در تعامل با طالبان نیز خود را نشان داد. همان منطق اگر امروز نیز بر تصمیمات سیاست خارجی حاکم شود، بیتردید ایران نه در جایگاه ناظر، بلکه در جایگاه تصمیمساز منطقه خواهد ایستاد.
توجیهات وزیر امور خارجه درباره غیبت ایران در اجلاس شرمالشیخ، بیش از آنکه پاسخی برای افکار عمومی باشد، پردهای از سردرگمی دیپلماتیک را آشکار کرده است. سخن گفتن از حمله دشمنان، در حالی که تاریخ معاصر ایران پر از نمونههای گفتوگو با دشمنان سابق است، نه نشانه استواری، بلکه بیانگر غفلت از تجربه و زمانه است. سیاست خارجی، میدان قهر نیست، میدان خرد است؛ و خرد دیپلماتیک، هرگز از حضور در گفتوگو نمیهراسد.
اما در آن روی سکه تجربه های پیشین آتشبسهای کوتاهمدت غزه ثابت کرده است که تا زمانی که مسئلهی بنیادین اشغال و بازگشت آوارگان حل نشود، هر توافقی ماهیتی موقت و شکننده دارد. از سوی دیگر، دولت نتانیاهو در شرایطی آتشبس را پذیرفته که با بحران داخلی، فشار افکار عمومی و نارضایتی گسترده در ارتش روبهروست؛ بنابراین، عقبنشینی کنونی بیش از آنکه نتیجهی یک پیروزی دیپلماتیک باشد، نتیجهی بنبست نظامی و فشار بینالمللی است. در سوی مقابل نیز حماس با وجود تلفات سنگین انسانی و ویرانی گستردهی غزه، آتشبس را فرصتی برای تثبیت جایگاه سیاسی خود میبیند.
در مجموع، آتشبس اخیر، نه پایان جنگ است و نه آغاز صلح. آنچه اکنون در خاورمیانه شکل گرفته، مرحلهای از «بازتعریف موازنهی قدرت» است؛ جایی که اسرائیل دیگر نمیتواند با تکیه بر زور نظامی معادلات را به نفع خود تغییر دهد و بازیگران منطقهای نیز دریافتهاند که بدون توافقی جامع و واقعی، سایهی جنگ همچنان بر آسمان غزه باقی خواهد ماند؛ اما آینده این توافق و معادلات پیش روی منطقه بعد از آتش بس، پرسشی است که هفت صبح در گپ وگفتش با کارشناسان به دنبال پاسخ آن است که در ادامه می خوانید:
دو سال و سه روز پس از هفتم اکتبر، خاورمیانه بار دیگر در نقطهای ایستاده که میان امید و تردید در نوسان است. آتشبسی که پس از ۷۳۵ روز درگیری در غزه به امضا رسیده، از دید بسیاری شکننده است و ناظران بیم آن دارند که اسرائیل پس از تبادل اسرا دوباره جنگ را از سر بگیرد. اما هادی برهانی در گفت وگو با هفت صبح، این بار شرایط را متفاوت می بیند و معتقد است که «رژیم اسرائیل در تاریخ خود بارها تعهداتش را نقض کرده است؛ از پیمان اسلو گرفته تا توافقهای پیشین صلح در غزه. با این حال، ترکیب پیچیدهی شرایط بینالمللی و فشار قدرتهای منطقهای و جهانی، از جمله آمریکا، ترکیه، مصر و کشورهای اسلامی، موجب شده که تلآویو نتواند به سادگی آتشبس تازه را برهم بزند.» به گفتهی این کارشناس مسائل بینالملل و برخلاف دفعات پیشین، «وزن نیروهای درگیر در پشت صحنهی این توافق به اندازهای است که احتمال تداوم صلح را بالا میبرد، هرچند ریسک فروپاشی هنوز منتفی نیست.»
تحلیلگر ارشد مسائل اسرائیل، گمانهزنیها دربارهی احتمال حمله به ایران پس از آرامگیری در غزه را بیش از هر چیز «یک ترفند تبلیغاتی» میداند. از نگاه او، «این ادعا بیش از آنکه واقعیت میدانی داشته باشد، تلاشی است برای جبران شکستهای اسرائیل در غزه.» او توضیح میدهد که «تلآویو بدون دستیابی به اهداف اعلامشدهی خود از جمله نابودی کامل حماس و تصرف غزه، تحت فشار مستقیم واشنگتن مجبور به پذیرش آتشبس شد. در این وضعیت، دولت نتانیاهو کوشیده با دامن زدن به شایعهی توافق پنهان با آمریکا دربارهی آزادی عمل علیه ایران، این عقبنشینی تحمیلی را به نوعی معاملهی تاکتیکی جلوه دهد». اما به باور این کارشناس ارشد مسائل غرب آسیا، «هیچ زمینهی واقعی برای اقدام نظامی علیه ایران وجود ندارد و طرح چنین سناریوهایی صرفاً برای مصرف داخلی اسرائیل و ترمیم وجههی آسیبدیدهی نتانیاهو است.»
در حالی که تحلیلهای غربی از احتمال «مرگ سیاسی حماس» پس از این جنگ سخن میگویند، برهانی برعکس، معتقد است که «جایگاه سیاسی این جنبش در افکار عمومی منطقه تقویت شده است.» به گفتهی او، «هر نظرسنجیای که امروز در کشورهای اسلامی انجام شود، نشان میدهد محبوبیت حماس نسبت به پیش از هفتم اکتبر افزایش یافته است. اگر بتوان از شکست سخن گفت، آن شکست در عرصهی نظامی است نه سیاسی.» در مقابل، به باور این کارشناس مسائل بینالملل، «آتشبس تازه در عمل آغاز دردسرهای سیاسی نتانیاهوست». او یادآور میشود که «نخستوزیر اسرائیل با استفاده از فضای جنگ توانسته بود دادگاههای فساد مالی خود را مسکوت نگه دارد، اما اکنون باید پاسخگوی اتهامها و نیز شکست بزرگ هفتم اکتبر باشد؛ اتفاقی که در زمان فرماندهی مستقیم او بر ارتش رخ داد. نتانیاهو تاکنون مانع تشکیل کمیتهی تحقیق دربارهی چرایی و ابعاد این شکست شده بود، اما با پایان جنگ، هیچ بهانهای برای فرار از پاسخگویی باقی نمانده است. افزون بر این، او (نتانیاهو) مسئول تداوم یک جنگ فرسایشی است که نه تنها نتیجهی نظامی در بر نداشت، بلکه دهها نظامی اسرائیلی را به کام مرگ فرستاد و تصویر بینالمللی اسرائیل را بیش از پیش مخدوش کرد.» به باور این تحلیلگر ارشد مسائل اسرائیل، «همین آتشبس آغاز فروپاشی سیاسی نتانیاهو خواهد بود.»
اما تأثیر این آتشبس فقط محدود به اسرائیل نیست. به زعم برهانی، «نظم منطقهای خاورمیانه در پی این دو سال و سه روز، دچار دگرگونی عمیقی شده است.» او به هفت صبح میگوید: «تا زمانی که اسرائیل با اهداف توسعهطلبانهاش در منطقه فعال باشد، هیچ کشوری احساس امنیت نخواهد کرد.» از نظر این کارشناس ارشد مسائل غرب آسیا، «اسرائیل در طول جنگ اخیر نشان داد که صلح و دوستی برایش تنها پوششی دیپلماتیک است. تجربهی مصر، اردن و حتی توافقهای موسوم به پیمان ابراهیم ثابت کرد که اسرائیل در عمل جز منافع خود به چیزی پایبند نیست و برای تحقق آن از هیچ جنایتی فروگذار نمیکند. در طول این درگیریها، تلآویو نه تنها ایران و محور مقاومت، بلکه کشورهایی مانند قطر، مصر، عربستان و ترکیه را نیز تهدید کرد.» چنین رفتاری، به باور این تحلیلگر، «موجب شده که دولتهای منطقه بیش از هر زمان دیگری به این نتیجه برسند که تداوم حضور یک اسرائیل توسعهطلب به معنای فقدان امنیت برای همهی همسایگان است.»
یکی از محورهای اصلی تحلیل این کارشناس مسائل بینالملل، بازخوانی مفهوم «اسرائیل بزرگ» است؛ ایدهای که پس از حوادث هفتم اکتبر بار دیگر از سوی جریانهای مذهبی اسرائیل مطرح شد. او تأکید میکند که «این مفهوم ریشه در متون دینی یهود دارد و احزاب مذهبی در اسرائیل صریحاً به وعدهی “سرزمینی از نیل تا فرات” باور دارند.» به گفتهی او، «افزایش قدرت همین احزاب مذهبی در دولت کنونی اسرائیل خطرناکترین تحول سالهای اخیر است. این گروهها که در ائتلاف با نتانیاهو قدرت گرفتهاند، معتقدند بخشهایی از لبنان، سوریه، اردن و کرانهی باختری حق تاریخی اسرائیل است و خواهان انضمام رسمی این مناطق به نقشهی اسرائیل هستند». با چنین برداشتی، برهانی ادامه داد که «حتی در سطح رسمی نیز طرح انضمام کرانهی باختری به سرزمینهای اسرائیلی، عملاً بخشی از همان پروژهی اسرائیل بزرگ است؛ پروژهای که حالا، پس از هزینههای سنگین جنگ، بیش از هر زمان دیگری غیرواقعی به نظر میرسد.»
وقتی از برهانی دربارهی نسبت هزینه و فایدهی حوادث دو سال اخیر پرسیده میشود، پاسخ او پیچیده است. چون به گفتهی این کارشناس ارشد مسائل غرب آسیا، «محور مقاومت در این مدت هزینههای انسانی و سیاسی سنگینی پرداخت کرده است؛ از لبنان و غزه گرفته تا ایران و یمن. در سوریه نیز ساختار سیاسی نزدیک به محور مقاومت عملاً از صحنه حذف شد. با این حال، او معتقد است نمیتوان همهی این رخدادها را شکست تلقی کرد.» زیرا به باور او، «انصارالله یمن و حماس در غزه، علیرغم ضربات نظامی، توانستند در برابر فشار اسرائیل مقاومت کنند. اسرائیل با وجود ترور رهبران برجستهی فلسطینی و حملات پیدرپی، نتوانست این دو نیرو را از صحنه حذف کند.» از نظر این تحلیلگر ارشد مسائل اسرائیل، «انصارالله یمن تنها گروهی بود که تا روز آخر توانست از طریق موشکها و پهپادها اسرائیل را زیر فشار بگذارد و نقشی ایفا کند که هیچ کشور دیگری در حمایت از مردم فلسطین موفق به انجامش نشد.»
با اینحال برهانی در جمعبندی خود معترف است که «پس از دو سال جنگ، محور مقاومت دیگر به شکل سابق وجود ندارد و لازم است در تعریف و چشمانداز آن تجدیدنظر شود.» به اذعان او، «نخبگان سیاسی و نظامی منطقه باید بپذیرند که ساختار گذشتهی مقاومت، بهویژه پس از تحولات سوریه و لبنان، دچار فرسایش شده و ایران نیز ناگزیر است نقش تازهای برای خود در این معادله طراحی کند».
علیرغم این نکته، کارشناس مسائل بینالملل یادآور میشود که «شکست کامل برای محور مقاومت در کار نیست. آنچه امروز رخ داده، بیش از هر چیز نشانهی تغییر توازن قوا در منطقه است. اسرائیل، علیرغم قدرت نظامی و حمایتهای غرب، نتوانسته دشمنان خود را از میدان بیرون کند و این بهخودیخود نشانهی تحول در ساختار قدرت خاورمیانه است.»
در پایان این گفتوگو، تصویری که از تحلیل برهانی برمیآید، «تصویری است از یک منطقه در آستانهی بازتعریف». او، «آتشبس اخیر را نه پایان جنگ، بلکه آغاز مرحلهای تازه از رقابت سیاسی و بازسازی نظم منطقهای میداند؛ نظمی که در آن، اسرائیل دیگر قادر نیست همچون گذشته نقش بلامنازع ایفا کند و دولتهای منطقه نیز با درک هزینههای دو سال گذشته، به سوی بازنگری در ائتلافها و استراتژیهای خود حرکت خواهند کرد.» برهانی با ذکر این جمله به کلامش پایان می دهد که «هرچند آتشبس شکننده است، اما همین شکنندگی میتواند آغاز تلاشی تازه برای واقعگرایی در خاورمیانه باشد؛ جایی که پس از دو سال جنگ و خون، شاید نخستین نشانههای بازاندیشی سیاسی در حال ظهور است.»
دو سال و دو ماه و دو روز پس از آغاز جنگ غزه، اکنون خاورمیانه در آستانهی مرحلهای تازه ایستاده است. آتشبسی که با میانجیگری مستقیم دونالد ترامپ شکل گرفته، از دید بسیاری پایان درگیریها نیست، بلکه صرفاً فرصتی موقت برای تبادل اسرا و تجدید قواست. با این حال، محمدصالح صدقیان به عنوان دیگر کارشناس در گفتوگو با هفت صبح معتقد است که «باید این روند را در چارچوبی گستردهتر دید؛ روندی که نه تنها سرنوشت غزه، بلکه آیندهی خاورمیانه را بازتعریف میکند.»
به گفتهی این تحلیلگر ارشد مسائل جهان عرب، «مرحلهی نخست طرح ترامپ شامل سه بخش اس؛ عقبنشینی تدریجی ارتش اسرائیل از غزه، تبادل اسرا میان دو طرف و برقراری آتشبس کامل. » اما صدقیان بر خلاف نگاه خوش بینانه هادی برهانی ثدری با احتیاز موضوع را تحلیل کرده و تأکید میکند که «هیچ تضمینی برای پایداری این توافق وجود ندارد. نه ترامپ ضامن قابل اتکایی است و نه نتانیاهو.» به باور رئیس مرکز عربی مطالعات ایران، «دولت اسرائیل در بسیاری از توافقهای پیشین بدعهدی کرده و اینبار نیز میتواند از اجرای کامل تعهدات سر باز زند.»
کارشناس ارشد مسائل غرب آسیا با اشاره به وضعیت میدانی غزه توضیح میدهد که «ارتش اسرائیل هنوز در بخشهایی از باریکه حضور دارد و حتی عقبنشینی مرحلهای هم بهطور کامل آغاز نشده است. در واقع، طرح کنونی بیشتر از آنکه نتیجهی پیروزی نظامی اسرائیل باشد، حاصل شکست آشکار آن در آزادسازی اسراست.» او میگوید که «در طول دو سال جنگ، تلآویو نتوانست حتی یک اسیر اسرائیلی را آزاد کند، و این خود در برابر چشم افکار عمومی منطقه، یک شکست حیثیتی برای ارتش اسرائیل محسوب میشود.»
از نگاه این کارشناس مسائل بینالملل، «با وجود آنکه طرح ترامپ در ظاهر سه مرحله دارد اما عمق آن هنوز روشن نیست. «مرحلهی دوم دربارهی سلاح حماس و حضور نیروهای این جنبش در غزه است و مرحلهی سوم به مدیریت پس از جنگ در غزه مربوط میشود و همه چیز درباره این دو مرحله در هاله ای از ابهام قرار دارد.» صدقیان با اشاره به حضور قریبالوقوع ۲۰۰ نظامی آمریکایی در غزه متذکر می شود که «این حضور نشان میدهد واشنگتن میخواهد عملاً بر روند بازسازی و ادارهی غزه نظارت داشته باشد؛ موضوعی که میتواند در آینده منشاء اختلافات تازهای شود.»
به باور این تحلیلگر ارشد مسائل جهان عرب، «بخش نخست توافق ناظر به تبادل اسرا، امتیازی برای اسرائیل به شمار میرود، اما مرحلهی دوم و سوم “سرنوشتساز” است و تعیین میکند که چه نیرویی در غزه باقی میماند و چه کسی قدرت واقعی را در دست خواهد داشت.» او به سخنان خلیلالحیه، از رهبران حماس، اشاره میکند که از توافق اخیر به عنوان «پیروزی بزرگ» یاد کرده بود و توضیح میدهد که «واقعیت هم همین است؛ در برابر ارتشی که از لحاظ تکنولوژی و تسلیحات برتر است، حماس توانست دو سال دوام بیاورد. در این مدت بیش از ۷۰ هزار کشته و دهها هزار مجروح در غزه برجای مانده، اما مقاومت مردم، اسرائیل را از رسیدن به اهدافش بازداشت.»
با این حال، کارشناس ارشد مسائل غرب آسیا تأکید میکند که «فاجعه انسانی در غزه فراتر از آمار است. چرا که آمارهای مستقل و البته غیر رسمی از رقم ۳۰۰ هزار شهید سخن میگویند؛ رقمی تکاندهنده برای منطقهای با جمعیت حدود یکونیم میلیون نفر.» از نظر رئیس مرکز عربی مطالعات ایران، «آتشبس اخیر اگرچه شکننده است، اما برای مردم غزه نفسگیر محسوب میشود. چون به مثابه فرصتی کوتاه برای بقا، در شهری است که نه آب دارد، نه برق، نه خانه و نه هیچ امکانات اولیه برای زیست و بقا.»
اما این تحلیلگر نگاهش را تنها به غزه محدود نمیکند. او باور دارد که «آتشبس کنونی در چارچوب طرح گستردهتری به نام “خاورمیانه جدید” قابل فهم است؛ طرحی که از نگاه واشنگتن و تلآویو، باید چیدمان قدرت در منطقه را تا سه سال آینده، یعنی تا پایان دورهی احتمالی دوم ترامپ تعیین کند. به گفتهی این کارشناس مسائل بینالملل، «ترامپ درصدد است مدیریت سیاسی و امنیتی خاورمیانه را به اسرائیل بسپارد. این همان مسیری است که در دوران توافقهای ابراهیمی آغاز شد و اکنون با محوریت اسرائیل دنبال میشود.»
تحلیلگر ارشد مسائل جهان عرب در ادامه باور دارد که «اسرائیل میخواهد در این چارچوب، همزمان بر سه محور تأثیر بگذارد؛ لبنان، عراق و یمن. و در سطحی بالاتر، ایران را نیز وارد این معادله کند.» به زعم او، «تمرکز اصلی تلآویو در مرحلهی بعدی، مسلح بودن حزبالله و گروههای مقاومت در عراق است؛ مسائلی که میتوانند دستاویز درگیریهای تازهای شوند. او یادآور میشود که وزارت خزانهداری آمریکا اخیراً تحریمهای تازهای را علیه شرکتهای مرتبط با حشدالشعبی اعمال کرده و این نشانهی آغاز فشارهای جدید بر محور مقاومت است.»
از نگاه این کارشناس ارشد مسائل غرب آسیا، «سیاست فعلی آمریکا و اسرائیل در قبال مقاومت، ترکیبی از فشار اقتصادی، عملیات روانی و جنگ رسانهای است». او توضیح میدهد که «سه ضلع این سیاست شامل اسرائیل، آمریکا و تشکیلات خودگردان فلسطین است. این سه میکوشند با استفاده از ابزار رسانهای، حماس را عامل ویرانی غزه معرفی کنند و افکار عمومی فلسطینیان را علیه آن بشورانند.» به گفتهی او، «اگر این روند ادامه پیدا کند و کمکهای انسانی به غزه قطع شود، ممکن است مردم ناگزیر شوند از سر استیصال سلطهی تشکیلات رامالله یا هر نیروی مورد حمایت غرب را بپذیرند.» با این تفاسیر است که صدقیان هشدار میدهد که «چنین وضعیتی میتواند به فاجعهای انسانی و اخلاقی منجر شود؛ زیرا صدها هزار نفر در سرزمین ویرانشدهی غزه بدون آب، برق و سرپناه رها خواهند شد.»
در ادامه، رئیس مرکز عربی مطالعات ایران معتقد است که «آنچه امروز در غزه و منطقه در حال وقوع است، نه فقط پایان یک جنگ، بلکه آغاز مرحلهای از مهندسی سیاسی خاورمیانه است؛ مرحلهای که هدف آن تثبیت نقش برتر اسرائیل با پشتیبانی واشنگتن است.» با این حال، صدقیان تصریح میکند که «هیچ طرحی بدون در نظر گرفتن خواست ملتهای منطقه پایدار نخواهد ماند.» از نظر او، «آتشبس اخیر هرچند حاصل فشار سیاسی ترامپ و ناکامی نظامی اسرائیل است، اما اگر به بازسازی انسانی و سیاسی غزه نیانجامد، به سرعت فرو خواهد پاشید و منطقه دوباره درگیر چرخهای از خشونت خواهد شد.» صدقیان سخنش را با نگاهی تلخ، اما واقعگرایانه به پایان میبرد که، «امروز غزه صحنهی آزمون وجدان جهان عرب است. اگر جهان عرب از کنار این فاجعه بیتفاوت بگذرد، آتش جنگی تازه در لبنان، عراق یا یمن دور از انتظار نخواهد بود. این آتشبس نه پایان جنگ، بلکه تنها مکثی است میان دو بحران.»
مدیریت تحولگرای شرکت آهن و فولاد ارفع با تمرکز بر کیفیت، سرمایهگذاری هدفمند در انرژی…
پردههای نقرهای کمرمق شدهاند و صفهای بلیتفروشی به خاطره بدل گشتهاند، سینمای مستقل ایران راهی…
آنچه روزی محدودیت تلقی میشد، امروز به نماد قدرت، هویت و نوآوری بدل شده است.…
در دو سوی تهران، دو مرگ رقم خورد: یکی نوجوانی که بیصدا از ارتفاع سقوط…
در دل شلوغی شهر، مغازههایی پیدا میشوند که نه فقط سنگ میفروشند، بلکه امید، آرامش…
در حالی که جنگ اوکراین به مرحله فرسایش رسیده و اروپا با اضطراب به آینده…