جامعه

راز خانه خاموش

به گزارش سرمایه فردا، در دل محله‌هایی آرام، گاهی جنایت‌هایی رخ می‌دهد که نه فقط قربانی، بلکه ساختار عدالت را نیز زخمی می‌کند. پرونده قتل سهیلا و مهری، هر دو از دل روابط انسانی پیچیده و خشونت‌های پنهان برآمده‌اند؛ یکی با مظنونی که پیش‌تر نیز متهم به قتل بوده و حالا با انکار و اعتراض، مسیر عدالت را پیچیده کرده، و دیگری با متهمی که پس از روایت‌های متناقض، سرانجام لب به اعتراف گشود.

اما آنچه این دو پرونده را به هم پیوند می‌دهد، فراتر از شباهت‌های جنایی است. در هر دو، خانواده‌ها با هر جلسه دادگاه، بار دیگر به لحظه تلخ کشف جسد بازمی‌گردند؛ و جامعه، با دیدن تردیدهای قضایی و آزادی مظنونان، اعتمادش را به نهادهای عدالت از دست می‌دهد. اینجا، عدالت نه فقط به شواهد، بلکه به شهامت ساختاری نیاز دارد—تا بتواند میان حقیقت و اثبات، پلی بزند که قربانیان را فراموش نکند.

 

پرونده اول / صبحی از آذر ۱۳۹۹، تماس دختری جوان با پلیس پردیس، پرده از جنایتی تلخ برداشت. سهیلا، زنی ۴۷ ساله که پس از جدایی از همسر و ازدواج دخترانش تنها زندگی می‌کرد، بی‌جان در حمام خانه‌اش پیدا شد. دخترش که دو روز بی‌پاسخ مانده بود، با نگرانی به خانه مادر رفت و با پیکری مواجه شد که دیگر صدایی از آن برنمی‌خاست.

تحقیقات اولیه نشان داد سهیلا خفه شده است. خیلی زود، نام مردی به نام فریبرز، بنگاه‌دار ۵۵ ساله، به عنوان مظنون اصلی مطرح شد مردی که پیش‌تر نیز به قتل همسرش متهم شده بود، اما با جلب رضایت اولیای دم از مجازات گریخته بود. حالا، گذشته تاریک او بار دیگر زیر ذره‌بین قرار گرفته بود.

فریبرز رابطه با سهیلا را انکار کرد، اما شواهد چیز دیگری می‌گفتند: پیامک‌هایی که از اختلاف میان آن دو حکایت داشت، شهادت همسایه‌ای که آن‌ها را شب حادثه در پارکینگ دیده بود، و مهم‌تر از همه، تماس مشکوک فریبرز با یکی از دوستان سهیلا پیش از کشف جسد، که در آن گفته بود سهیلا در حمام کشته شده—در حالی که هنوز کسی از قتل خبر نداشت.

در دادگاه، دختر سهیلا خواستار قصاص شد. وکیل خانواده مقتول نیز با استناد به سابقه فریبرز، رابطه پنهانی، مزاحمت‌های مکرر و تهدیدهای پیشین، او را تنها مظنون جدی پرونده دانست. اما فریبرز همچنان اصرار داشت که بی‌گناه است. او گفت رابطه‌شان صرفاً کاری بوده و کلید خانه را هم پس داده است.

با وجود صدور حکم قصاص، اعتراض فریبرز باعث شد پرونده به دیوان عالی کشور برود. قضات عالی‌رتبه با استناد به نقص در شهادت‌ها، حکم را شکستند و خواستار بررسی دوباره شدند.

در جلسه دوم دادگاه، شاهدان بار دیگر از مزاحمت‌های فریبرز گفتند. یکی از دوستان سهیلا شهادت داد که روز حادثه، سهیلا در پیامکی نوشته بود: «فریبرز دست از سرم برنمی‌دارد»—و پس از آن، پیام‌ها قطع شد.

با این حال، فریبرز باز هم اتهام را نپذیرفت و گفت هیچ انگیزه‌ای برای قتل نداشته است. او مدعی شد سهیلا با مرد دیگری در ارتباط بوده و خودش تصمیم گرفته رابطه را قطع کند.

در پایان، قضات برای صدور رأی نهایی وارد شور شدند؛ اما آنچه روشن است، این است که در خانه‌ای خاموش، رازی هنوز زنده است رازی که با انکار آغاز شد و با تردید ادامه دارد.

پرونده قتل سهیلا، حالا دیگر فقط یک پرونده جنایی نیست؛ به نمادی از پیچیدگی‌های عدالت در جامعه‌ای تبدیل شده که گاه میان حقیقت و اثبات، فاصله‌ای دردناک وجود دارد. مردی با سابقه قتل، بار دیگر در مظان اتهام قرار گرفته، اما انکار مداوم او و شکست اولیه حکم قصاص در دیوان عالی کشور، نشان می‌دهد که عدالت، همیشه مسیر مستقیمی ندارد.

 

لحظه تلخ کشف جسد

در این میان، خانواده قربانی با هر جلسه دادگاه، بار دیگر به لحظه تلخ کشف جسد بازمی‌گردند. دختر سهیلا، هر بار که در جایگاه شاکی می‌ایستد، نه فقط برای قصاص، بلکه برای شنیده شدن صدای مادری که دیگر نیست، تلاش می‌کند. شهادت‌ها، پیامک‌ها، خاطرات و نشانه‌ها، همگی قطعات پازلی‌اند که هنوز کامل نشده‌اند.

اما آنچه در سایه این پرونده رخ می‌دهد، فراتر از یک قتل است. جامعه‌ای که می‌بیند قاتلی با سابقه، دوباره آزادانه در شهر رفت‌وآمد می‌کند، اعتمادش به نهادهای قضایی را از دست می‌دهد. وقتی مجوز زندگی دوباره برای متهم صادر می‌شود، اما قربانیان هیچ فرصتی برای بازگشت ندارند، پرسش‌های اخلاقی و ساختاری سربرمی‌آورند.

در این میان، تردید قضات نیز قابل درک است. عدالت، نیازمند قطعیت است و هر حکم باید بر پایه شواهدی باشد که نه‌فقط قانونی، بلکه اخلاقی و انسانی باشد. اما آیا در پرونده‌هایی که ردپای خشونت پنهان، رابطه‌های پیچیده و انکارهای مکرر وجود دارد، می‌توان به قطعیت رسید؟ یا باید پذیرفت که گاهی عدالت، تنها در دل خاطره‌ها زنده می‌ماند؟

پرونده سهیلا هنوز بسته نشده. اما حتی اگر روزی رأی نهایی صادر شود، آنچه باقی می‌ماند، زخم‌هایی است که در دل خانواده، در حافظه محله، و در ذهن جامعه باقی خواهد ماند. زخم‌هایی که نه با حکم، بلکه با بازنگری در ساختار عدالت، شاید التیام یابند.

 

راز جسدی لای تشک‌ها

پرونده دوم/ اولین روز شهریور، بوی نامعمولی از یکی از خانه‌های قدیمی محله‌ای در جنوب پایتخت به مشام همسایه‌ها رسید؛ بویی سنگین و ماندگار تعفن که باعث آزار اهالی محله شده بود. اما آن روز هیچ‌کس درِ خانه را باز نکرد. صاحبخانه، زن میانسالی بود که به تنهایی زندگی می‌کرد و معمولاً هر روز صبح برای خرید نان از خانه بیرون می‌رفت.

وقتی تا عصر خبری از او نشد و تلفنش هم پاسخ نمی‌داد، خانواده‌اش که در یکی از شهرستان‌های اطراف زندگی می‌کردند، نگران شدند. چند بار با او تماس گرفتند اما تماس‌ها بی‌پاسخ ماند. یکی از بستگانش تصمیم گرفت خودش را به تهران برساند. در را که باز کردند، اولین چیزی که توجهشان را جلب کرد، همان بوی تند و زننده بود. خانه در سکوت فرو رفته بود و پنجره‌ها بسته بودند.

چند نفر از اقوام پیرزن با ترس به اتاق خواب رفتند و در آنجا بوی تعفن شدیدتر بود. روی تخت، چند لحاف و تشک روی هم قرار داشت. وقتی گوشه یکی از لحاف‌ها را کنار زد، با صحنه‌ای هولناک روبرو شدند. جسد زن میانسال، در میان پارچه‌ها پیچیده شده بود. چهره‌اش کبود و آثار خفگی روی گردنش پیدا بود.

با تماس خانواده با پلیس، دقایقی بعد مأموران کلانتری و تیم بررسی صحنه جرم در محل حاضر شدند. خانه به‌هم‌ریخته نبود؛ هیچ نشانه‌ای از زورگیری یا درگیری شدید وجود نداشت، اما بررسی های ماموران تشخیص هویت روی جسد نشان می‌داد که از مرگ چند روزی گذشته است. همچنین در اولین گزارش تیم تشخیص هویت پلیس آگاهی گفته شد که مرگ بر اثر فشار بر گردن و انسداد راه تنفس رخ داده است.

در همان دقایق اولیه، پرسش مأموران درباره رفت‌وآمدهای اخیر مقتول آغاز شد.مقتول به نام مهری تنها زندگی می‌کرد اما گهگاه دوستان و آشنایانی به او سر می‌زدند. یکی از فرزندان مهری به مأموران گفت:

«ما از چند وقت پیش به یکی از دوستان خانوادگی‌اش، دختری به نام مهسا مشکوک بودیم. روزی که مادرم ناپدید شد، مهسا در خانه بود و وقتی ما رسیدیم، گفت که مادرم برای خرید بیرون رفته است. همان موقع حرفش برایمان عجیب بود چون مادرم هیچ‌وقت بدون خبر دادن خانه را ترک نمی‌کرد.»

 

گزارش همسایه‌ها

گزارش همسایه‌ها نیز شک را بیشتر کرد. یکی از همسایه‌ها گفت چند روز بعد از ناپدید شدن زن میانسال، همان دختر را دیده که سعی داشته خودرو مقتول را از پارکینگ بیرون ببرد اما نتوانسته ریموت در را باز کند و برگشته است.

پلیس با جمع‌آوری این اطلاعات، مهسا را برای بازجویی احضار کرد. زن جوان در ابتدا سعی داشت خود را بی‌خبر نشان دهد. در اظهارات اولیه گفت:«من در خانه بودم که دو مرد غریبه وارد شدند. یکی‌شان مقتول را خفه کرد و بعد هر دو فرار کردند. من از ترس شوکه شدم و جرات نکردم به کسی چیزی بگویم.»

اما شواهد موجود در صحنه قتل با گفته‌های او همخوانی نداشت. هیچ نشانه‌ای از ورود اجباری یا حضور افراد غریبه در خانه دیده نمی‌شد. از سوی دیگر، زمان رفت‌وآمد او با ساعت تقریبی مرگ مطابقت داشت.

بازپرس کشیک قتل و تیم کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی، بازجویی‌ها را ادامه دادند. مهسا در ابتدا هر بار داستان تازه‌ای می‌گفت، اما سرانجام صبح روز بعد، در برابر دلایل و مدارک علمی، لب به اعتراف گشود.

او آرام و بی‌صدا گفت:«آن روز به خانه‌ مهری رفتم.او با مادرم مدتی بود آشنا بود و گاهی کمکش می‌کردند. اما روز حادثه بین‌مان مشاجره پیش آمد. او به مادرم فحش داد، عصبانی شدم و در یک لحظه کنترل خودم را از دست دادم. دستم را دور گردنش انداختم. وقتی افتاد روی زمین، فکر نمی‌کردم مرده باشد. ترسیده بودم. بعد طلاهایش را برداشتم و از خانه بیرون رفتم.»

او در ادامه گفت که چند روز بعد، برای برداشتن وسایل باقی‌مانده برگشته بود اما پیش از خروج، توسط پلیس دستگیر شد. مأموران در بازرسی از خانه متهم بخشی از طلاهای سرقت‌شده را پیدا کردند.

با توجه به اعتراف متهم و کشف اموال مسروقه، احتمالا انگیزه اصلی قتل سرقت بوده است، هرچند متهم سعی دارد در اظهارات خود، مشاجره لفظی را عامل اصلی معرفی کند.

 

 

modir

Recent Posts

دیپلماسی در سایه رکود؛ سفرهای عراقچی و آزمون بازتعریف نقش وزارت خارجه

سفرهای اخیر عراقچی به عمان، لاهه و پاریس، در شرایطی انجام می‌شود که وزارت خارجه…

55 دقیقه ago

نظم جدید اقتصاد جهانی

جهان امروز دیگر با نسخه‌های قدیمی جهانی‌شدن قابل توضیح نیست؛ اقتصاد جهانی درگیر نیروهای متضاد،…

57 دقیقه ago

جزئیات اصلاح قانون مهریه

طرح اصلاح «قانون نحوه اجرای محکومیت‌های مالی» که به‌تازگی کلیات آن در مجلس تصویب شده،…

1 ساعت ago

روایت‌های سیروس همتی

با آغاز پخش «دشتستان»، نام سیروس همتی دوباره در کانون توجه قرار گرفته است؛ هنرمندی…

1 ساعت ago

پادشاه خرها؛ روایت کارآفرینی جوان

احمدرضا شهرکن، جوانی ۲۲ ساله از روستاهای اطراف تهران، با جسارت و پشتکار توانست از…

1 ساعت ago

بازگشت معافیت اوره؛ فرصتی تازه برای صنعت پتروشیمی

تصویب معافیت مالیاتی اوره و خروج آن از فهرست مواد خام و نیمه‌خام، یکی از…

10 ساعت ago