به گزارش سرمایه فردا، در واپسین شبهای اسفند ۱۴۰۳، صدای آژیر آمبولانس سکوت خیابان مختاری را شکست. یاسر، مردی ۴۷ ساله و صاحب عطاری، با جراحات شدید ناشی از ضربات چاقو به بیمارستان منتقل شد، اما تلاش پزشکان برای نجات جان او بینتیجه ماند. گزارش کادر درمان، پروندهای جنایی را در دستور کار پلیس آگاهی تهران قرار داد؛ پروندهای که ریشهاش به اختلافات دیرینه میان دو عطار در همان خیابان بازمیگشت.
شاگرد یاسر نخستین کسی بود که در برابر بازپرس ایستاد. او گفت یاسر قصد داشت با مجید، یکی از اقوام دور و رقیب کاریاش، صحبت کند تا شاید کدورتها پایان یابد. اما آن شب، بهجای آشتی، درگیریای شکل گرفت که به مرگ یاسر انجامید. چند نفر از دوستان مجید نیز در صحنه حاضر بودند و یکی از آنها، داریوش، بهعنوان عامل ضربه مرگبار شناسایی شد.
با تکمیل تحقیقات، شش نفر به دادگاه فراخوانده شدند. پنج نفر به اتهام مشارکت در نزاع منجر به قتل، و داریوش به اتهام مباشرت در قتل عمدی. در جلسه دادگاه، اولیای دم خواستار قصاص شدند. متهمان یکییکی به دفاع پرداختند؛ برخی نقش خود را به پرتاب موزاییک یا میوه گندیده محدود کردند، و برخی دیگر خود را صرفاً تماشاچی خواندند.
مجید، فردی که اختلافاتش با یاسر آغازگر این ماجرا بود، در دادگاه گفت که درگیری میان آنها از سه سال قبل آغاز شده بود و حتی به روستای محل تولدشان نیز کشیده شده بود. او شب حادثه را اینگونه روایت کرد: «یاسر با شمارهای ناشناس تماس گرفت و خواست همان شب صحبت کنیم. ابتدا مخالفت کردم، اما اصرار او باعث شد به محل قرار بروم. در ماشینش نشستم، اما ناگهان چاقو کشید. فریاد زدم و دوستانم برای کمک آمدند.»
داریوش، متهم اصلی، نیز در دفاع از خود گفت که در جریان درگیری، یاسر با چاقو به سرش ضربه زده و او برای رهایی از چنگ مقتول، چاقو را چند بار پرتاب کرده است. وکیل او، عبدالصمد خرمشاهی، با استناد به جراحت شدید موکلش و بخیههای سر، خواستار پذیرش دفاع مشروع شد.
اکنون، قضات دادگاه پس از شنیدن دفاعیات، برای صدور رأی وارد شور شدهاند. اما آنچه باقی مانده، پرسشی است که در سایه رقابت، کینه و خشونت شکل گرفته: آیا مرگ یاسر نتیجه یک دفاع ناگزیر بود یا پایان تلخ یک دشمنی
درگیری شب عید میان دو عطار، حالا دیگر فقط یک پرونده جنایی نیست؛ روایتی است از خشمی انباشته، رقابتی فرساینده و جامعهای که گاه در سایه اختلافات کوچک، به نقطهای بیبازگشت میرسد. یاسر و مجید، دو مرد از یک روستا، دو مغازه در یک خیابان، و دو مسیر که در نهایت به یک تقاطع خونین ختم شد.
در دادگاه، متهمان یکییکی از نقش خود در نزاع گفتند؛ از پرتاب موزاییک و میوه گندیده تا تماشاچی بودن. اما آنچه در میان خطوط شهادتها پنهان بود، چیزی فراتر از یک دعوای خیابانی بود: فقدان سازوکارهای حل اختلاف، نبود میانجیگری اجتماعی، و انباشتی از کینههایی که سالها فرصت تخلیه نیافته بودند.
داریوش، متهم اصلی، در دفاع از خود گفت که برای نجات جانش چاقو را پرتاب کرده. وکیلش از دفاع مشروع گفت. اما پرسش اصلی این است: در جامعهای که اختلافات کاری به دشمنیهای شخصی بدل میشود، چه چیزی مانع از تبدیل رقابت به خشونت است؟ آیا فقط قانون کافیست؟ یا باید به سازوکارهای فرهنگی، روانی و اجتماعی نیز اندیشید؟
در پایان جلسه، قضات برای صدور رأی وارد شور شدند. اما فارغ از نتیجه حقوقی، آنچه باقی میماند، زخمی است بر پیکره اعتماد اجتماعی. مرگ یاسر، نه فقط پایان یک زندگی، بلکه نشانهای است از آنکه چگونه در نبود گفتوگو، در سایه سوءتفاهم و در غیاب نهادهای میانجی، یک اختلاف ساده میتواند به فاجعهای انسانی بدل شود.
پرونده بسته خواهد شد، رأی صادر خواهد شد، اما پرسشها باقی میمانند: چگونه میتوان از تکرار چنین ماجراهایی جلوگیری کرد؟ و آیا میتوان جامعهای ساخت که در آن، اختلافها پیش از آنکه به خون برسند، به گفتوگو ختم شوند؟
پرونده قتل زنی تنها در پردیس، با جسدی در حمام و مظنونی با گذشتهای تاریک،…
تلویزیون ایران دوباره به سراغ خاطرهها رفته است. از بازگشت «زیر آسمان شهر» پس از…
نفت دیگر پشتوانهای مطمئن برای اقتصاد ایران نیست، بخش معدن با تکیه بر ذخایر زیرزمینی،…
در نیمه نخست سال ۱۴۰۴، مناطق آزاد کشور با رشد چشمگیر در تولید، سرمایهگذاری و…
کیفیت و ماندگاری، مهمترین معیار هنگام انتخاب رادیاتور برای منزل هستند. رادیاتور سپاهان با استفاده…
با وجود هشدارها، ممنوعیتها و برخوردهای رسمی، هالووین امسال در ایران نهتنها برگزار شد، بلکه…