درست به همین دلیل، بعید است که او حقیقت تاریخی «خلیج فارس» را به بهای دلجویی از برخی متحدان منطقهای تحریف کند. نه فقط به این خاطر که اسناد تاریخی انکارناپذیرند، بلکه به این دلیل ساده که احترام به حقیقت، پیششرط اعتماد است. توافق پایدار با ایران از بازگشایی سفارت آمریکا در تهران تا ادغام اقتصاد ایران در زنجیره جهانی نیازمند اعتماد است، و اعتماد بر پایه جعل و فراموشی بنا نمیشود.
ترامپ، شاید برخلاف بسیاری از پیشینیانش، بیش از آنکه اسیر بوروکراسی باشد، اسیر تصویر است. او خوب میداند تصویری از آشتی با ایران، با پرچمهایی در اهتزاز در برابر سفارت بازسازیشده آمریکا در تهران، میتواند جایزه صلح نوبل را نه فقط برای او، که برای برند سیاسیاش تضمین کند. اما این تصویر بدون احترام به نام خلیج فارس، نیمهکاره میماند؛ مثل نقشهای که در آن، شمال بدون جنوب و شرق بدون غرب باشد.
در جهانی که روزبهروز بیشتر به سمت پسا-حقیقت کشیده میشود، احترام به واقعیات تاریخی « حتی در حد یک نام » اقدامی انقلابی است. ترامپ، اگر واقعا به دنبال شکستن چرخه تنش و آغاز فصل نوینی از صلح باشد، باید از همین نقطه شروع کند: از پذیرش خلیج فارس، نه فقط بهعنوان نام یک آبراه، بلکه بهعنوان آزمونی برای بلوغ ژئوپولیتیک.