هربرت سایمن در مقالهی معروفی میگوید که اگر یک موجود مریخی با تلسکوپ پیشرفتهاش به مناسبات اقتصادی انسانها نگاه کند، شگفتزده میشود که چرا آدمها به اقتصادشان “اقتصاد بازار” میگویند، در حالی که این «سازمانها» (و نه «بازارها») هستند که عمدهی فعالیتهای اقتصادیشان را هماهنگ میکند.
او میگوید که تلسکوپ این مریخی، سازمانهای اقتصادی (شرکتهای تجاری) را مناطق بزرگ سبزرنگی نمایش میدهد که توسط تعدادی خطوط قرمزرگ (که نمود مکانیسم بازارند) به یکدیگر متصل شدهاند. به همین خاطر، عنوان اقتصاد سازمانمحور بیشتر برازندهی این سیستم است تا اقتصاد بازارمحور؛ از نگاه مریخی در یک اقتصاد بازاری سازمانها صرفا یک سری نقاط اتصال سبزرنگند که توسط شبکهی گستردهای از خطوط قرمزرنگ (بازار) به یکدیگر متصل شدهاند.
به طور مشابه، نوبلیست دیگری به نام رونالد کوز نیز معتقد بود که «مکانیسم سازمان» ماهیت متفاوتی نسبت به «مکانیسم بازار» دارد. بازارها سازوکار ‘نامتمرکز’ تصمیمگیری و تخصیص منابع توسط میلیونها میلیون انسانند؛ در حالی که سازمانها بر مبنای ‘برنامهریزی وسیع مرکزی’ هدایت میشوند و منابع را تخصیص میدهند.
از آن مهمتر، کوز معتقد بود که ‘مبادلات بازاری’ هزینههای هنگفتی (نظیر هزینههای مالی و زمانی جستجوی طرف مبادله، مذاکره و چانهزنی، تضمین اجرای قرارداد و..) به طرفین مبادله تحمیل میکند که هزینهی مبادله نام دارد و این هزینهها کارآیی مکانیسم بازار را کاهش میدهد. در نتیجه، انسانها خیلی اوقات ترجیح میدهند که برای برآوردهسازی اهداف و نیازهایشان، به جای استفاده از مکانیسم پرهزینهی بازار و مبادله، دور یکدیگر جمع شوند و ‘سازمان’ (یا ‘بنگاه’) تشکیل دهند و از این طریق همکاری بلندمدت با یکدیگر داشته باشند.
در این زمینه، سرنوشت ابرشرکت خردهفروش Sears، مرز میان «بازار» و «سازمان» را برایمان روشن میکند. در سال ۲۰۰۴، مدیر نامدار کسبوکاری به نام ‘ادی لمپرت’ در راُس شرکت قرار میگیرد تا سیرز را از رکود خارج کند.
این شخص که عمیقاً به مکانیسم بازار و ‘آین رند’ (نویسنده معروف لیبرتارین) باور داشت، تمرکززدایی گستردهای در سازمان بزرگ سیرز کلید میزند، سازمان را به ۴۰ واحد مجزّا تقسیم میکند و آنان را به رقابت با یکدیگر وا میدارد. لمپرت یک مکانیسم بازار داخلی در سیرز به راه انداخت که در آن هر کدام از واحدها هیئت مدیرهی خودشان را داشتند و تنها هدفشان بیشینهسازی سود واحدشان – ولو به قیمت زیان سایر واحدها و کل شرکت – شده بود.
از آن زمان مبادلات پولی جای همکاری میان واحدها را گرفت و بدین ترتیب فلسفهی وجودی ‘سازمان’ که با همکاری معنا مییابد در سیرز متلاشی شد. رقابت عرصه را بر همکاری تنگ کرد، معضلات سیرز دوچندان شد و سرمایهگذاریاش به شدت کاهش یافت.
این تجربه نشان میدهد که مکانیسم ‘سازمان’ به مثابهی نیروی پیشران کاپیتالیسم مدرن فلسفهی متفاوتی از مکانیسم بازار دارد. بخاطر داشته باشیم که مشابه اقتصادهای متمرکز سوسیالیسیتی، یک سازمان بزرگ و متمرکز اقتصادی نیز میتواند دچار ‘معضلات اطلاعاتی’ شود.
برای مثال، اگر سازمانها از حدی بزرگتر شوند، مدیریتشان دشوار و پیچیده میشود و به دنبالش جریان رفتوبرگشت اطلاعات اقتصادی میان واحدهای مختلفشان به اختلال کشیده شود و در نهایت به عملکرد شرکت لطمه میزند (موسوم به اتلاف ناشی از مقیاس). سازمانهای بسیار بزرگ ناچارند که در قابلیتهای مدیریتی و سازمانیشان سرمایهگذاری کنند تا اختلالهای اطلاعاتی را به حداقل رسانند.
بر این اساس، «برنامهریزی کلانمقیاس مرکزی» یک خصلت انکارناپذیر و تفکیکناپذیر کاپیتالیسم مدرن به شمار میرود. اگر برنامهریزی مرکزی دولتها را هم در کنار برنامهریزی سازمانهای تولیدی در تحلیلمان لحاظ کنیم، در مییابیم که اقتصادهای بهاصطلاح ‘بازاری’ بسیار برنامهریزیشدهتر از چیزی است که تصور میکنیم.
حال، نکاتی که در اهمیت سازمان و برنامهریزی سازمانیافتهی مرکزی اشاره شد دلالتهای سیاستی نیز برای کشورهای در حال توسعه به همراه دارد. دستاندازهایی که سرعت توسعهی اقتصادی در این کشورها را کم میکند بیش از آنکه به نبود بازار و مبادلات بازاری ارتباط پیدا کند، به کمبود سازمان و سازماندهی پیشرفتهی تولیدی بر میگردد که در ادامه به آن میپردازیم…
نقش استارتاپ های بخش کشاورزی در تنظیم بازار و جلوگیری از تولید محصولات غیربهداشتی و…
مدیریت سیستمی کاربرد فراوانی پیدا کرده که تنها مربوط به شغل نیست. بلکه در برنامههای…
تبعات فیلترینگ فضای مجازی تنها منجر به خسارت دو میلیارد دلاری به کسبوکارهای ایرانی نشده،…
در این روند سهام کوچک یا بزرگ بخریم؟ این مهمترین سوال سرمایه گذاران است. در…
در کمیسیون تلفیق هیچ پیشنهادی برای افزایش قیمت حاملهای انرژی ارائه نشده، اما دولت طبق…
بازار لوازم خانگی در ۱۴۰۳ کاملا با رکود همراه بود. تولیدکننده ارز نداشت و مصرف…