بازار

اسلحه‌فروشی در ایران مجازی

به گزارش سرمایه فردا، فضای مجازی تنها محلی برای سرگرمی و ارتباط نیست؛ در لایه‌های پنهان آن، بازارهایی شکل گرفته‌اند که بیشتر شبیه صحنه‌ای از یک فیلم جنایی‌اند تا یک گفت‌وگوی ساده آنلاین. کانال‌ها و گروه‌هایی که با عکس‌های تار و مبهم اسلحه، خود را به‌عنوان فروشنده معرفی می‌کنند، در واقع شبکه‌ای از اعتمادسازی روانی و ظاهرسازی حرفه‌ای هستند. اینجا نه خبری از کالاهای واقعی است و نه ضمانتی برای معامله؛ تنها چیزی که وجود دارد، بازی ذهنی فروشندگانی است که با لحن دوستانه و وعده‌های پرزرق‌وبرق، خریدار را قدم‌به‌قدم به سمت پرداخت بیعانه سوق می‌دهند. پشت این نمایش، بازاری نهفته است که هرچه تاریک‌تر باشد، برای مخاطب جذاب‌تر جلوه داده می‌شود؛ بازاری که در نهایت چیزی جز خطر قانونی و مالی برای خریدار ندارد.

در تاریک‌ترین گوشه‌های فضای مجازی، جایی که نام‌ها پنهان و هویت‌ها پوشیده‌اند، کانال‌ها و گروه‌هایی شکل گرفته‌اند که ویترینشان عکس‌های ماتِ اسلحه هاست. تپانچه‌هایی که روی فرش‌های گل‌دار یا صندوق عقب خودرو چیده شده‌اند و کنارشان پیامی کوتاه دیده می‌شود: ارسال به سراسر کشور، تضمینی.

در سکوت نیمه‌شب، صدای نوتیفیکیشن‌ها روایتگر بازاری است که در زیر پوست شبکه‌های اجتماعی رشد کرده است. بازاری که ترس، طمع و بی‌قانونی را به‌هم گره می‌زند و پشت ظاهر ساده‌ی یک چت، زنجیره‌ای از خطر، کلاه‌برداری و جرم جریان دارد.

 

پرده نخست؛ ورود به کانال‌های سایه‌ای

برای رسیدن به یکی از این فروشندگان، ابتدا وارد یکی از کانال‌های معروف فروش اسلحه شدم. شماره‌ای گذاشته اند. تماس می گیرم؛ پاسخی نمی دهند. پیام می دهم؛ سین نمی شود. دوباره تلاش می کنم و باز هم هیچ. در ظاهر ۳۰ هزار عضو دارد اما پشت آن سکوتی سنگین حاکم است. انگار کانال فقط یک ویترین متروکه است.

بعد از این سرگردانی، مجبور می شوم دنبال کانال دیگری بگردم. در میان ده‌ها گروه بی‌نام‌ونشان، کانالی به اسم «ف.» توجهم را جلب می کند. تنها یک ادمین دارد. عکس پروفایلش تصویری است  از مردی با چهره پوشیده، عینک آفتابی تیره و با کت چرم و دو تپانچه که روی سینه‌اش به حالت ضربدری گرفته است. ژستی شبیه به پوسترهای گانگستری . انگار می‌خواست از همان ابتدا بگوید: این‌جا جای آدم‌های عادی نیست، اگر اهل خطر نیستی وارد نشو.

و باز هم پیام می دهم . برخلاف کانال اول، این‌بار اما جوابی می آید. اما نه آن‌قدر سریع که حس واقعی بودن ایجاد کند، نه آن‌قدر دیر که شک را زیاد کند. همان حد وسطی که انگار از قبل برای کنترل ذهن خریدار طراحی شده است.

ادمین شروع می کند به همان بازی آشنای اعتمادسازی. لحن صمیمی، سلام‌های کش‌دار، پرسیدن اینکه از کجا معرفی شدی؟ و ادعای اینکه اینجا همه چیز اصولیه، نگران نباشو….

می پرسم: یک رولور لوله‌بلند می‌خوام، قیمت قطعی همون ۵۵ میلیون؟

لحنش جوابش از رسمی به رفاقتی تغییر می کند:« اگه مشتری واقعی باشی، کمتر درمیاد».

در ادامه‌ی گفتگو، وقتی برای سنجیدن صحت حرف‌هایش قیمت چند مدل دیگر را هم می پرسم، همان بازی ذهنی ادامه پیدا می کند. بازی اعتماد سازی و جلب اعتماد مخاطب.

او از بیسیم UV9 Plus جفتی ۱۱ میلیون می گوید و مدعی است که مدلش کمیاب است. کمی بعد مشخصات CP1_M با قیمت ۱۷ میلیون و ۹۰۰ هزار را می فرستد و تأکید می کند: «تعداد این یکی خیلی محدوده، اگه خواستی، بیعانه بده برات نگه دارم». در میان پیام‌ها از مدل‌های بالاتر هم نام می برد؛ رکسی‌مکس ۳۷ میلیونی و PP700 با قیمت ۳۱ میلیون و ۵۰۰ هزار. همه با وعده تخفیف‌های جزئی یا فروش فوری.

از این‌جا به بعد، معامله شبیه یک بازی روانی آغاز می شود. فروشنده نه اسلحه نشان می‌داد، نه مدرکی، اما با لحن صمیمی و محترمانه‌اش مرز میان خرید و رفاقت را محو می‌کند. هر چه مکالمه طولانی‌تر می‌شود، بیشتر وارد مسیری می‌شوم که کنترلش در دست او است، نه من.

 

پرده دوم؛ مهندسی اعتماد در تاریکی

در مکالمه، همه‌چیز حول شخصِ فروشنده می‌چرخید. شخصیتی که قدم‌به‌قدم و با دقت ساخته می‌شود. لحنش همیشه دقیق در نقطه‌ای بین صمیمیت و اقتدار قرار دارد. آن‌قدر دوستانه که ترس را کم کند، و آن‌قدر محکم که تردید را بی‌جا نشان دهد. از همان ابتدا با پرسیدن‌های ظاهراً ساده مثل چند وقته دنبال مدل خاص می‌گردی؟ فضای گفتگو را به سمتی می‌برد که انگار من مشتری قدیمی‌ام و او فقط دارد روندی را یادآوری می‌کند.

تکیه او نه بر مدارک واقعی، بلکه بر روایت‌سازی بود. پشت هم از تجربه‌هایش، بازار، و مشتری‌هایی که خیالشون راحت بوده حرف می‌زد. اما نه برای اطلاع‌رسانی، بلکه برای شکل‌دهی به احساسی که در نهایت مهم‌ترین ابزار معامله بود: احساس همراه بودن با کسی که بلد است.

در همین رفت‌وبرگشت‌های ساده، رشته‌ای نامرئی ساخته می‌شد. رشته‌ای از اعتماد روانی، نه مستندات. قبل از اینکه حتی یک نمونه واقعی نشان بدهد، ذهنم درگیر همان اطمینان نادیدنی می شود که قرار است نقش ستون معامله را بازی کند.

 

پرده سوم؛ معماری ظاهرسازی، فروشگاهی که وجود ندارد

اگر فروشنده با لحن و روایت نقش بازی می‌کند، کانال «ف.» با ظاهرش. در آنجا، ساختاری دقیق و مهندسی‌شده وجود داشت. فهرست‌هایی مرتب، تاریخ‌های به‌روزرسانی، دسته‌بندی مدل‌ها، و عبارت‌هایی مثل نسخه اصلی یا درجه یک که انگار از کاتالوگ رسمی یک مرکز فروش کپی شده بود.

اما این نظم ظاهری رهگذر نیست. ابزاراست. هر ردیف از فهرست، هر شماره و عنوان، بخشی از یک ویترینی است که قراراست کانال را نه یک نقطه‌تماس فرعی، بلکه یک مرکز ثابت و معتبر نشان دهد.

این سازوکار ظاهرسازی، مخاطب را به‌جای اینکه روی صحت محتوا متمرکز کند، روی اعتماد به ساختار می‌نشاند. ساختاری که مهم‌ترین کارکردش این است که مشتری حس کند وارد جایی با سابقه و ثبات شده است.

واقعیت اما ساده‌تر و تاریک‌تر است. این فهرست‌ها نه برای فروش واقعی، که برای جلب جذب مخاطب طراحی شده بودند. یک نقشه‌ی ویترینی. نه برای انتخاب کالا، بلکه برای کشاندن مخاطب به پیام خصوصی، جایی که قواعد بازی، دیگر هیچ شباهتی به آن نظم اولیه نداشت.

 

پرده چهارم؛ وقتی بحث پول به میان می‌آید!

وقتی بحث به شیوه « پرداخت» می رسد، لحن فروشنده هم تغییر ظریفی می کند!. نه خشن  و نه عجول. اما آن‌قدر قاطع هست  که نشان دهد؛ حالا رسیده‌ایم به نقطه‌ای که برای او اهمیت واقعی دارد. بعد از چند پیام پراکنده، بالاخره وارد اصل موضوع می شود و می نویسد: «روالمون مشخصه، اول باید یه بیعانه بدی تا سفارشت فعال بشه». بعد توضیحی داد که قرار بود روشن‌کننده باشد اما بیشتر به یک جمله‌ی از پیش آماده شباهت داشت:« یک سوم مبلغ رو واریز می‌کنی، برای رزرو. بدون اون هیچ مدلی نگه داشته نمی‌شه».

اعداد را پله‌پله مطرح می‌کرد؛ نه ثابت و نه از قبل مشخص. هر بار بسته به مدلی که از آن نام می‌برد. چه همان رولور لوله‌بلند ۵۵ میلیونی، چه مدل‌های دیگری که پیش‌تر قیمتشان را گفته بود. مبلغی را به‌عنوان رزرو یا تایید سفارش مطرح می‌کند. مبلغی که نه رسید دارد و نه ضمانت، بلکه فقط یک ادعا است.

وقتی می پرسم که این وسط چه تضمینی هست؟ جوابش آماده است!: ما ضمانتمون سابقه‌مونه. مشتریای قدیمی می‌دونن.

بعد هم چند اسکرین‌شات از فاکتورها و معامله های قبلی می فرستد. تصاویری که معلوم نبود از کجا جمع شده‌اند، اما او با اعتمادبه‌نفس می گوید:« مربوط به ارسال‌های قبلی است.»

در بازه‌ی کوتاهی چندبار تأکید می کند: « اگه الان پرداخت نکنی، مدلی که در نظر گرفتی، فروش می‌ره یا بازار داغه، نمی‌تونم زیاد نگه دارم». این فشار روانی بخشی از همان روالی بود که از ابتدا در مکالمه حس می‌شد. عجله‌های ساختگی، تهدیدهای نرم و تکرار جمله‌هایی که تصمیم عجولانه را طبیعی جلوه می دهند.

هرچه بیشتر وارد جزئیات پرس‌وجو می شوم، او هم توضیحاتش را مبهم‌تر می‌کند!. حتی وقتی درباره روند کامل می پرسم، فقط می گوید: کاری نداره، اول مبلغ رزرو، بعدشم هماهنگی. همه چی طبق اصوله.

اما در واقع هیچ اصولی وجود ندارد. نه آدرس، نه هویت، نه سندی که نشان دهد در آن سوی صفحه کسی واقعاً محصولی برای تحویل‌دادن وجود دارد.

وقتی می‌نویسم: «تصمیم بگیرم، پول رو می‌ریزم»، گفتگو تمام می‌شود.

فروشنده استیکری عصبانی می‌فرستد و می‌نویسد: کسی مجبورت نکرده! ما روزی چندتا اسلحه می‌فروشیم. برای یه اسلحه نمیایم کانال رو خراب کنیم!

و این، تنها تضمین موجود در کل معامله است.

تمام آنچه از نوع پرداخت ارائه می‌شد، فقط کلماتی بود که قرار بود جدیت را القا کنند. مجموعه‌ای از ادعاهای نیمه‌شفاف که بیش از اینکه روندی را توضیح بدهند، تلاش می‌کردند تردید را از بین ببرند.

در نهایت، همه‌چیز به بیعانه ختم می‌شود. مبلغی که فروشنده آن را تضمین خرید می‌نامد. اما در عمل، اولین قدمی است که خریدار را از بازگشت بازمی‌دارد.

 

پرده پنجم؛ وعده ارسال تضمینی، مهندسی اعتماد در زیرزمین تلگرام

وقتی نوبت به صحبت از ارسال می‌رسد، نمایش تازه‌ای شروع می‌شود. فروشنده از کد رهگیری مخصوص، تحویل محرمانه، پیک‌های مطمئن خارج از شبکه و بسته‌بندی استتار شده حرف می‌زند:«بسته‌ها را به‌نام افراد غیرمرتبط ارسال می‌کنند. در مسیر برچسب‌گذاری می‌شود. در صورت بروز مشکل تعویض یا ارسال دوباره انجام می‌شود».

اما هر خریدار باتجربه‌ای می‌داند در بازار زیرزمینی هیچ سازوکاری برای ضمانت وجود ندارد. این‌ها فقط ابزارهایی هستند برای آرام کردن ذهن مخاطب، برای برداشتن آخرین مانع پیش از پرداخت پول.

 

پرده ششم؛ قیمت‌هایی که هر روز به‌روز می‌شوند

کمتر از ۲۴ ساعت بعد، کانال «ف.» فهرست جدیدی منتشر کرد. پر از قیمت‌های تازه، افزایش نرخ‌ها و ادعای موجودی‌های گسترده. از دولول ایتالیایی ۳۶ میلیونی گرفته تا ترک ۵تیر ۲۴ میلیونی، روسی ۵تیر ۴۲ میلیونی و مدل‌های بلژیکی ۶۳ میلیونی. همین‌طور تا ته یک فهرست طولانی که ادعا می‌کند انواع تیر، قناسه، کلت، کلاش و ساچمه‌زن را «مجازی یا حتی حضوری» می‌فروشد.

چنان پکیجی کامل که شاید حتی فروشگاه‌های رسمی آمریکا هم ادعایش را نکنند!.اما پشت این نمایش حرفه‌ای، واقعیتی ساده پنهان است: اغلب این کالاها وجود خارجی ندارند. بخش زیادی از این فهرست‌ها برای سرگرم‌کردن ذهن مشتری، ایجاد هیجان مصنوعی و کشاندن او به مرحله پرداخت طراحی شده‌اند.

 

پرده آخر؛ پیامدهای قانونی و خطرات واقعی

تمام این معاملات در کشوری انجام می شوند که خرید و فروش سلاح در آنها یکی از سنگین ترین جرایم کیفری محسوب می شود و می‌تواند به حبس، جریمه و مصادره کالا و حتی اعدام منجر شود. اما گویا ادمین های این کانال ها ترس و واهمه ای از قانون ندارند! چرا که خودشان هم می دانند که با چنین رویه آشکاری برای فروش اسلحه؛ به راحتی می توان ردشان را زد! به یاد حرف یکی از دوستان می افتم که می گفت: «در کشور ما خرید اسلحه نیز به سادگی امکان دارد. کافی است پول داشته باشی و دل و جگر. بقیه اش حله!»

اما به هر تقدیرآنچه پشت قیمت‌ها، تخفیف‌ها، ارسال تضمینی و لحن صمیمی پنهان شده، بازاری است که ذهن و پول خریدار را در دام می‌اندازد. بازاری که هرچقدر تاریک‌تر باشد، جذاب‌تر جلوه داده می‌شود

modir

Recent Posts

هزینه دولت بردوش مردم

تصمیم دولت برای آزادسازی واردات کالاهای اساسی با ارز آزاد، اگرچه بار مالی آن را…

1 ساعت ago

صندوق‌های بازنشستگی؛ دارایی‌های بزرگ، بحران‌های پنهان

صندوق‌های بازنشستگی ایران با وجود برخورداری از منابع عظیم، به دلیل مدیریت ناکارآمد و فشار…

1 ساعت ago

پاکستان آزمون دیپلماسی شرقی تهران

سفر علی لاریجانی به پاکستان تنها یک دیدار رسمی نیست؛ این سفر در بستر بحرانی…

1 ساعت ago

روایت خانواده سوخته جنگ

پنج ماه پس از پایان جنگ ۱۲ روزه، نام رایان قاسمیان، نوزاد دوماهه‌ای که همراه…

1 ساعت ago

تغییر ذائقه خانه سازی

آنچه روزگاری تنها وسیله‌ای برای پر کردن فضای خالی دیوار بود، امروز به بخشی از…

1 ساعت ago

موچی در ایران؛ تجربه‌ای لوکس

موچی، شیرینی نرم و کشدار ژاپنی، حالا در ایران هم جای خود را باز کرده…

1 ساعت ago