به گزارش سرمایه فردا، در فضای پرهیاهوی علوم انسانی امروز ایران، گویی حلقهای گمشده است؛ حلقهای که بتواند نظریه و عمل، اندیشه و تجربه را به هم پیوند بزند و خرد عملی را در مرکز توجه قرار دهد. این حلقه مفقوده نهتنها چالش اصلی در مسیر رشد علمی ماست، بلکه به نوعی زخم مزمن فرهنگ دانشگاهی و اجتماعی ما بدل شده است. در این یادداشت، میکوشم به چهار نکته اساسی بپردازم که هم نشاندهنده وضعیت بغرنج علوم انسانی ماست و هم نویدبخش نقطه عزیمت تازهای، به نام اربعین.
علوم انسانی در ایران سالهاست در ورطه نظریههای انتزاعی و مباحث گسسته و محصور در متنهای فلسفی، جامعهشناسی یا علوم سیاسی غرق شده است. این غرقشدگی به گونهای است که تقریباً هیچ تناسبی میان این نظریهها و مشکلات عینی و ملموس جامعه ما برقرار نمیشود. حلقه ارتباط میان عقل نظری و عقل عملی بهطرز فاجعهباری گسسته است. اصطلاح «عقل عملی» در فلسفه کلاسیک به آن نوع خردی اشاره دارد که مستقیماً در زندگی، سیاست و جامعه جاری میشود؛ خردی که راهگشای تصمیمات انسانی، کنشهای جمعی و فهم زنده از شرایط اجتماعی است. در مقابل، عقل نظری در عالم ایدهها و کلیات سیر میکند و گاه از شرایط زیستی و عینی انسان جدا میماند.
الف) وابستگی به نظریههای وارداتی: ما به جای آنکه از دل تجربیات زیسته خود، نظریه تولید کنیم، صرفاً مصرفکننده نظریات غربی شدهایم. این نظریهها، که محصول زمینههای تاریخی و اجتماعی متفاوت هستند، اغلب در مواجهه با واقعیت جامعه ما ناکارآمد و بیثمرند. نتیجه این وابستگی، زایش نسلی از روشنفکران و دانشگاهیانی است که قادر به فهم معضلات بومی و ارائه راهحلهای عملی نیستند.
ب) بیتوجهی به امر دینی-اجتماعی: علوم انسانی ما، به دلایل مختلف، اغلب امر دینی را از حوزه مطالعات خود حذف کرده یا آن را به عنوان یک پدیده غیرعقلانی و صرفاً احساسی نگریسته است. این رویکرد، منجر به نادیده گرفتن بخش عظیمی از واقعیت اجتماعی ما شده است؛ واقعیتی که در آن، دین به عنوان یک عامل فعال در زندگی روزمره مردم حضور دارد. اربعین بزرگترین نمونه از همین امر اجتماعی ـ دینی است که در خلأ این بیتوجهی فکری به حال خود رها شده است.
ج) شکاف میان دانشگاه و جامعه: دانشگاهها به عنوان قلب تولید علم، تبدیل به جزیرههایی مستقل از جامعه شدهاند. پژوهشها، پایاننامهها و مقالات ما، اغلب در محیطی بسته و خودارجاع تولید میشوند و هرگز به عرصه عمل و زندگی مردم راه پیدا نمیکنند. این شکاف، منجر به از دست رفتن کارآمدی علوم انسانی و از بین رفتن اعتماد عمومی به آن شده است.
در نهایت باید گفت که علوم انسانی ایران به دلیل تمرکز صرف بر عقل نظری، دچار شکاف فزایندهای میان «اندیشه» و «کنش» شده است. این شکاف منجر به تئوریزدگی در خلأ و بیارتباطی با امر اجتماعی شده که نتیجهاش سردرگمی، بیعملی و حتی بیاعتباری دانش اجتماعی در ایران است. این وضعیت، به ویژه در مواجهه با پدیدههای بزرگ اجتماعی و فرهنگی که فراتر از چارچوبهای کلاسیک نظری هستند، بیشتر خود را نشان میدهد.
یکی از مهمترین مصادیق این فاصله میان نظریه و عمل، ضعف علوم انسانی در فهم و صورتبندی تجارب بینظیر اجتماعی و معنوی همچون اربعین است. اربعین صرفاً یک مناسک دینی یا سفر زیارتی جمعی نیست؛ بلکه یک #سلوک_جمعی و تجربه معنوی عمیق است که هویت، معنویت و اجتماع را به شکلی بیسابقه در هم میآمیزد.
این اجتماع جمعی، نه تنها در ابعاد فردی، بلکه به مثابه یک پدیدۀ تمدنی قابل فهم است. اربعین، جریان گستردهای است که فضاهای مذهبی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را همزمان در بر میگیرد و از دل زیست انسانی جاری میشود. این پدیده، نمونه برجستهای از «اجتماع معنوی» است؛ جایی که فرد، با زیست اجتماعی و معنوی پیوندی ناگسستنی مییابد و رفتارهای انسانی به سمت نوعدوستی، همیاری و خلوص نیت سوق داده میشود.
اما متأسفانه علوم انسانی ما هنوز نتوانسته است این تجربه چندوجهی و پیچیده را بهعنوان موضوعی اصیل، مستقل و بومی درک کند و پژوهشهای جدی و نظاممند حول آن شکل دهد. این کمکاری به معنای از دست رفتن فرصت بزرگ فهم و بازشناسی یکی از مهمترین پدیدههای اجتماعی-فرهنگی معاصر ماست.
چالشهای امروز جامعه ایران را اگر بخواهیم در یک کلمه خلاصه کنیم، میتوانیم از «فردگرایی سودمحور» و «سرمایهداری غیرمتوازن» یاد کنیم. پس از پایان جنگ تحمیلی، جامعه ما وارد پروژهای شد که در آن #توسعهخواهی مبتنی بر #بازار_آزاد به سیاست غالب تبدیل شد و در این مسیر، سوژه انقلابی عدالتخواه سرکوب و منزوی گردید.
نتیجه این تغییر رویکرد، تشتت اجتماعی، نابسامانی نهادها، و گسترش نابرابریها بود. فردگرایی افراطی بهعنوان جایگزین روح جمعی و یاریگر ظهور یافت و سرمایهداری به صورت ناسالم و ناعادلانه بر جامعه سایه انداخت. در چنین شرایطی، ظرفیتهای اجتماعی برای همدلی، مشارکت و بازسازی جامعه به شدت کاهش یافت.
در مقابل این وضعیت، اربعین نمودار نوعی جامعه «نابازار» و حتی ضد سرمایهدارانه است؛ جامعهای که در آن انسان اربعینی نه کالایی برای معامله بلکه موجودی یاریگر، متواضع و عاشق است. جریان اربعین، ساختاری موازی با مناسبات سرمایهداری ایجاد میکند؛ ساختاری که بر همیاری، مهماننوازی، کمک به دیگران و پیوندهای معنوی بنا شده اس..
اگر بخواهیم بازسازی اجتماعی و بازتعریف زیست جمعی در ایران امروز را محقق کنیم، لازم است ظرفیتهای این تجربه نابازار را بازشناسی و آن را بهعنوان یک «مدل زیستی» و «الگوی اجتماعی» جدی بگیریم. این ظرفیت میتواند نقطه عزیمت بازسازی خرد اجتماعی و بازاندیشی در سازوکارهای جامعه ما باشد.
یکی از پیچیدگیهای فهم و بازتولید اربعین این است که این پدیده ریشه در «زیست و تجربه انسان عراقی» دارد. موکبها، آیین مهماننوازی بینظیر، روح خالص و فروتن، نوعی انسانمداری و بخشش عمیق، همه و همه محصول تاریخی، فرهنگی و اجتماعی انسان عراقی است. در چنین وضعیتی، کپیبرداری صرف از این مناسبات معنوی نمیتواند راهگشا باشد. #انسان_ایرانی نه باید صرفاً به تقلید یا مشارکت منفعلانه در این جریان تن دهد و نه تصور کند که میتواند این تجربه را بهطور کامل تملک کند و به نام خود مصادره نماید.
وظیفۀ ما بهجای این دو رویکرد، #تئوریزه_کردن این تجربه است؛ به زبان علوم انسانی درآوردن آن، نظاممند کردن آن در قالب نهادسازی و دانشسازی، و تبدیل آن به مدل زیستی، بازسازی دولت و ساختن جامعه مقاوم و معنوی در ایران امروز. فهم عمیق زیست و تجربه انسان عراقی و در عین حال تبدیل این فهم به ابزارهای نظری و عملی برای ایرانیان، شرط لازم برای تبدیل اربعین به یک عنصر بنیادین در تمدن ایرانی ـ اسلامی معاصر است.
اگر بخواهیم نقطه امیدی برای آینده علوم انسانی و بازسازی خرد اجتماعی بیابیم، آنجا دقیقاً جایی است که بتواند تجربه اربعین را «تفکر» کند. این یعنی عبور از مواجهه صرفاً توصیفی و مناسکشناسانه، به فهم عمیق فلسفی، اجتماعی و معرفتی آن. اربعین یک فرصت بیبدیل است تا علوم انسانی ما از انزوا و تئوریزدگی بیرون بیاید و خود را به خدمت خرد عملی و جامعه بیاورد. در این بزنگاه، میتوان نخستین گامها را برای بازیابی خرد اجتماعی، شکلگیری فلسفه عملی بومی و بازسازی زیست جمعی برداشت.
این راه، بدون شک دشوار و پرچالش است و نیازمند جرات، نوآوری، و تعهد به ریشههای فرهنگی ماست. اما اگر به آن ورود کنیم، میتوانیم از اربعین فراتر از یک مراسم عبور کنیم و آن را به نمادی از بازآفرینی انسان ایرانی در عصر حاضر تبدیل کنیم؛ انسانی که هم معنویت دارد، هم خرد عملی؛ هم به سنت وفادار است، هم به جهان مدرن پاسخ میدهد؛ و هم فرد است و هم جامعه.
ما امروز در علوم انسانی ایران به یک بازاندیشی جدی و عملی نیاز داریم؛ بازاندیشیای که عقل عملی را در مرکز توجه قرار دهد، شکاف میان نظر و عمل را پر کند، و خرد عملی را با تجربیات عینی و زنده جامعه پیوند دهد. در این مسیر، اربعین میتواند چراغ راه و نقطه عزیمتی مهم باشد. اگر این مسیر بهدرستی پیموده شود، شاید بتوانیم امید داشته باشیم که خرد اجتماعی و فلسفه عملی بومی، همزمان با نهادسازی و دانشسازی، بنیانگذار جامعهای معنادار، مقاوم و انسانی در ایران فردا باشد.
نویسنده: رسول لطفی
با امضای توافقنامه صلح میان جمهوری آذربایجان و ارمنستان در واشنگتن و درج بند مربوط…
محمود فرشچیان رفت، اما بومهایش هنوز نفس میکشند؛ هنرمندی که نگارگری را از قابهای تزئینی…
در تحلیلی منتشرشده از سوی شورای روابط خارجی آمریکا، استیو کوک، پژوهشگر ارشد خاورمیانه، با…
در مسیر تکامل سیاسی، آنچه بیش از هر چیز به ثبات و بلوغ نظامها کمک…
در آستانه آغاز لیگ، پرسپولیس بهجای تمرکز بر آمادهسازی تاکتیکی، گرفتار معمایی پیچیده در فهرست…
در حالی که هنوز تب پرونده بیرانوند فروکش نکرده، حضور غیرمنتظره ریکاردو آلوز در سپاهان،…