در جهان سیاست، آنچه تغییر نمیکند «نقشه» است؛ جغرافیای سیاسی نهتنها بستر تاریخ و هویت، بلکه محور اصلی مناقشهی قدرتهای جهانی با کشورهای مستقل است. از یوگوسلاوی تا سودان، لیبی و سوریه، غرب مدرن نشان داده که هدفش نه صرفاً تغییر رژیمها، بلکه شکستن واحدهای ژئوپلتیکی مقاوم است. ایران نیز در این معادله، نه بهخاطر شعارهایش، بلکه بهعنوان مانعی ژئوپلتیک در برابر هژمونی غرب، در کانون فشارها قرار دارد. حفظ نقشه، یعنی حفظ متن؛ و شعور ژئوپلتیک، امروز اولویت اساسی ایرانیان است.
به گزارش سرمایه فردا، در جهان سیاست، خیلی چیزها عوض میشود: شعارها نو میشوند، دولتها میآیند و میروند، ایدئولوژیها پررنگ و کمرنگ میشوند؛ اما «نقشه» همان نقشه است. کوه همچنان کوه است و تنگه همچنان تنگه. اگر بخواهم با یک استعاره شروع کنم باید گفت که تاریخ، روی کاغذ جغرافیا نوشته میشود. متن هرچه میخواهد باشد، وقتی «کاغذ» پاره شود، متن هم از هم میگسلد. بدون جغرافیای سیاسی، تاریخ، هویت، فرهنگ و ایدئولوژی آنچنان معنایی ندارد.
غرب مدرن هم از عصر استعمار تا امروز مشکل اصلیاش با کشورها و تمدنهای غیرغربی، نه «ایده»هایشان، که «جغرافیای سیاسی»شان بوده است. باید توجه داشت که آنجا که جغرافیا مانع میشود، ایدئولوژی فقط بهانه است. والبته نکته ظریف ماجرا این است که اگر با ایدهای هم مسئله دارند، به این دلیل است که آن ایده قابلیت «ساختن جغرافیای سیاسی» را دارا است.
برای این حکم، هم مبنای نظری هست و هم شاهد تاریخی. در نظریه، کارل اشمیت ساحت سیاست بر تمایز دوست با دشمن بنیاد میشود، نه الزاماً بر پایهی اخلاق و فرهنگ. بر این بنیاد اقتضای سیاست چیزی نیست جز بقای جمعی و سامان قدرت. به تعبیر اشمیت تمایز ویژهی سیاست، تمایزِ دوست و دشمن است. این گزاره بستر تحلیلی لازم را برای فهم نظم جهانی و رفتار قدرتهای بزرگ فراهم میکند.
در جغرافیای سیاسی، هالفورد ماکینْدر، واقعگرای پیرِ نقشهها، هشدار میدهد که کسی اروپای شرقی را فرمان براند، قلبزمین را فرمان خواهد راند و کسی قلبزمین را فرمان راند، جزیرهی جهان را فرمان خواهد راند و کسی جزیرهی جهان را فرمان راند، جهان را فرمانروایی خواهد کرد. این گزاره بیش از آنکه شعر باشد، شاقولِ سنجش سیاست جهانی است. هنوز هم کار میکند و منطق سرسخت جغرافیا را به نمایش میگزارد.
زبیگنیو برژینسکی نیز در کتاب صفحهی شطرنج بزرگ یادآور میشود که اوراسیا میدان اصلی رقابت برای برتری جهانی است و راهبرد مسلط، جلوگیری از ظهور رقیبی است که بتواند این پهنه را یکپارچه تحت نفوذ آورد.
عربیان میدانند که حتی اگر ایدئولوژی رقیب فروکش کند، «ژئوپلیتیک» ناپدید نخواهد شد. این را پوتین به بهای تجربه خوب فهمید. پوتین سیاستمداری بود که روزگاری از جمله چهره های برجسته جریان غربگرای شوروی بود و در گروه آقای یلتسین رهبر روسیه پس از فروپاشی شوروی عضویت داشت و مشق سیاست میکرد. او با دست شستن روسیه از ایدئولوژی مارکسیسم انتظار توجه غرب را داشت اما هر چه سیاست کرد نتوانست خود را به حلقه اصلی جریان غرب نزدیک کند و همواره دیگری غیر قابل اعتماد ماند او با پیشروی روزاروز ناتو به مرزهای خود کم کم فهمید که ماجرا اساسا ژئوپلتیک است نه ایدئولوژیک. مشکل غرب وجود چرخ قدرت است چرخشهای ایدئولوژیک او را از تخاصم منصرف نمیکند.
اکنون به تاریخ برگردیم، غرب مدرن در الگوهای رفتاری متاخر خود موانع ژئوپلیتیک خود را معمولاً با تغییر حکومت کنار نمیزند، بلکه ساعی است با تغییر اندازهی کشورها و شکستن واحدهای مقاوم، ظرفیت شکلگیری قدرتهای مستقل و توانمند را از اساس بشکند.
ماجرای حمله نظامی امریکا و ناتو به یوگوسلاوی یکی از نمونه های تاریخی این مدعا است. روند فروپاشی این کشور از تابستان ۱۳۷۰ش آغاز شد و به تشکیل رشتهای از کشورهای کوچک انجامید. اوج مداخلهی قهری، بمباران ناتو در بهار ۱۳۷۸ش بود. این عملیاتها، بیش از هر چیز، مانعِ قدرتمند ژئوپلیتیکیِ یکپارچگی بالکان را از میان برداشتند.
سودان نمونه دیگری است بر این مدعا که غرب در نظام محاسباتی خود کشورهایی را که مانع ژئوپلتیک قلمداد میکند را از بنیان نابود مینماید. در سودان پس از فرایند طولانی، جدایی جنوب در سال ۱۳۹۰خورشیدی رسمی شد. یک کشورِ پرمساحت آفریقایی، به دو موجودیتِ کوچکتر تقسیم شد و معادلات انرژی، آب، مرز دگرگون شد. در این ماجرا باز هم مهندسی ژئوپلیتیک، نه مباحثهی ایدئولوژیک در جریان بود.
لیبی هم نمونه دیگر همین ماجرا است. قطعنامه ۱۹۷۳ شورای امنیت در سال ۱۳۸۹ خورشیدی راه را برای منطقهپروازی ممنوع و عملیات ناتو باز کرد و نتیجهاش چیزی نبود جز نابودی یک واحد ژئوپلیتیکی مستقل. هرچند که در شعار ماجرا حمایت از غیرنظامیان شعار حمله کنندگان نظامی بود.
سوریه نمونه اخرین این ماجرا است. از اواخر اسفند ۱۳۸۹خورشیدی به بعد، سوریه به میدان رقابت بازیگران متعدد داخلی و خارجی بدل شد و امروز یک واحد سیاسی به چند پهنهی کنترل متعدد تجزیه شد ه است. سوریه آزمایشگاهی در جریان برای نابودی یک جغرافیای سیاسی است. جایی که غرب در ابتدا برای آن بسته دموکراسی پیشنهاد میداد، اما امروز چیزی جز حضور یک تروریست تکفیری به عنوان حاکم با نقشهای در حال تجزیه برای مردم به ارمغان نیاورده است.
از استعمار کلاسیک تا روزگار مداخله نظامی ان هم به نام حقوق بشر، غرب در تعریف دوست و دشمن دقیقاً بر همین مبنا حرکت کرده است. غربیان هر آنچه در مسیر تضمین منابع و منافعشان، «مانع ژئوپلتیک» ایجاد کند را دشمن فرض میکنند . هرچند این منابع و منافع در مالکیت جغرافیای سیاسی دیگری باشد. برای فهم این منطق، کافی است نقشه را روی میز بگذاریم و به گذشته نه چندان دور بنگریم. در قرن نوزدهم، رقابت انگلیس و روسیه بر سر آسیای میانه و ایران مشهور به بازی بزرگ به تقسیم مناطق نفوذ در ایران در توافق ۱۹۰۷ انجامید. توافقی که عملاً شمال ایران را به نفوذ روسیه و جنوب را به نفوذ بریتانیا سپرد و میانشان «منطقهی بیطرف» تعریف کرد. بیآنکه اصولاً از ایران نظرخواهی شود. این یعنی پروندهی «ایران بهمثابهی مانع ژئوپلتیک» قدمتی به درازای تاریخ معاصر دارد و طرح تجزیه ان هم بارها در دستور کار قرار گرفته است. جدایی هرات، و بسیاری از مناطق دیگر شاهدی است بر همین مدعا.
ایرانِ امروز هم همچون دیروز روی محور ژئوپلتیک قرار دارد. یکسویش دریای کاسپی، سوی دیگرش خلیج فارس و تنگهی هرمز که شاهراه حیاتی انرژی جهان است و عمدهی جریان نفت و گاز عبوری از آن راهی بازارهای آسیایی میشود، قرار دارد. بدیهی است که هر اختلالی در این گلوگاه، توازن قوا را در کل اقتصاد سیاسی جهان تکان میدهد.
پس اگر «غرب» با ایران مناقشه دارد، بیش و پیش از هر چیز، مسئله ژئوپلتیک است. ایدهها تا آنجا مهماند که توان سازماندهی قدرت و تثبیت جغرافیای سیاسی مستقل را داشته باشند، در غیر این صورت، کسی به شعار بینیرو کاری ندارد. ماجرای مخالفتشان با انقلاب اسلامی هم از همین رو است.
ایران کوهیست که تندبادها نمیلرزاند، رودی است که اگر مسیلش را ببندند، راهِ تازه میجوید، درختیست که فصل سرد، برگش نمیریزد چرا که سرو است. هدف دشمن در برابر ایران که مانع ژئوپلتیکی او است، زدودن جغرافیای سیاسی ایران است. نه فقط تغییر یک دولت یا عقبنشاندن یک شعار. از همینروست که در روزها و ماهها و سالهای پیشِ رو، باید به شعورِ ژئوپلتیک پناه برد چرا که نگهداری نقشه که بستر نگارش متن است امروز اولویت اساسی ایرانیان است. نقشه را نگه داریم، متن را هم نگه داشتهایم.
نویسنده: جعفر حسنخانی؛ سیاست پژوه
تمام حقوق برای پایگاه خبری سرمایه فردا محفوظ می باشد کپی برداری از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد.
سرمایه فردا