به گزارش سرمایه فردا، پرخاشگری زنان در جامعه امروز را نمیتوان تنها به «تغییر نقشها» یا «شکستن تابوها» نسبت داد؛ ریشههای آن عمیقتر و چندوجهی است. فشارهای اقتصادی، تجربههای مکرر تبعیض، تحقیرهای خانوادگی و اجتماعی، و نبود آموزش کافی برای مدیریت خشم، بستری فراهم کرده که بخشی از زنان زبان اعتراض خود را در قالب خشونت کلامی یا رفتاری نشان دهند. این واکنشها، هرچند در ظاهر بهعنوان نماد جسارت یا دفاع از خود دیده میشود، در واقع بازتابی از ناکامیهای انباشته و خلأ مهارتهای ارتباطی است. جامعهای که فرصت گفتوگو و احترام متقابل را از افراد دریغ کند، دیر یا زود شاهد تبدیل خشم فروخورده به رفتارهای تند خواهد بود؛ رفتاری که بیش از آنکه نشانه قدرت باشد، نشانه ضعف ساختارهای تربیتی و اجتماعی است.
«دنیا عوض شده، دیگه زن ها زنیت ندارند، تاحرف می زنی می خوان بخورنت! جای زن و مرد عوض شده. حالا کافیه به یه زن بگی «تو» تا با قلدری شروع کنه به داد و هوار کردن. قانون هم که پشت زن هاست. تا تقی به توقی می خوره می گن شنا مزاحم خانم شدید و باید برید زتدان». اینها جملات آشنایی هستند که حتما شما هم تاکنون بارها بخش هایی از آن را شنیده اید. اظهاراتی که همگی به یک نقطه ختم می شوند؛ «قلدری و گستاخ» شدن برخی از زنان. حالا بعد از باب شدن قمه کشی و لات بازی بعضی از دخترهایی که خشن تر از پسران دعوا می کنند، ناسزا می گویند و حتی طرف را زخمی می کنند، به نظر می رسد نوبت به باب شدن «قلدری» در بین «زنان» رسیده است! رفتارهایی که هیچ روانشناس و جامعه شناس و هیچ زن اصیلی آن را زیبنده بانوی ایرانی نمی داند! اما چرا فحاشی و قلدری و حتی تمایل به زدوخورد زنان در جامعه بیشتر به چشم میآید؟
موضوع “قلدری زنان در جامعه” را می توان از چند جنبه بررسی کرد. به نظر برخی از روانشناسان بخشی از رفتارهای قادرمابانه زنان ریشه در مسائل روانی و اجتماعی فردی دارد و بخش دیگر سوءتعبیر از قدرت و استقلال زنانه است که گاهی در فرهنگ سنتی ایران به اشتباه “قلدری” تعبیر میشود.
اما امروز آنچه در اجتماع دیده می شود، صحنه هایی بسیار ناراحت کننده است، چرا که بعضی از زنان رفتارهایی از خود نشان میدهند که در گذشته بیشتر مختص مردانی بودند که به آنها لقب “لات” را می دادند.لقبی که هنوزهم رد آن را می توانید در جامعه ببنید. استفاده از فحش های رکیک و درگیریهای فیزیکی در خیابان و درگیری های لفظی در فضای مجازی، که به اعتقاد کارشناسان نه ریشه در وقاحت که در واقع فریاد فروخفتهی اعتراض است. اما انتخاب شیوهِ «فحاشی و زدوخورد» به جای تقویت مطالبه گری، می تواند کلیشه های منفی موجود درباره زنان را بازتولید کرده و عملا به زیان حقوق خودشان تمام شود.
در خیابان منصوری در بزرگراه رسالت و نرسیده به خیابان کرمان چهاراه بی چراغی وجود دارد که برای رد شدن از آن رانندگان باید با هم کنار بیایند. راننده خودرویی سر این چهارراه برای آنکه اجازه دهد پیرمرد و پیرزنی سالخورده از چهارراه عبور کند، یکی دو دقیقه ای توقف می کند. هنوز چند متری از چهارراه عبور نکرده که پژوی ۲۰۶ سفید رنگی از کنارش رد می شود و بعد از چند بوق اعتراض آمیز به یکباره شروع می کند به فحاشی. راننده این خودرو خانم میانسالی است که انگار تمام تلاشش را به کار گرفته تا از خجالت مرد راننده در آید. همانطور از داخل ماشین فریاد می زند: مرتیکه… چقدر بی عرضه ای… توباید بری خر سواری… «گ….» می خوری اومدی تو خیابانون کالسکه سواری…
مرد که شوکه شده از این همه وقاحت زنانه به یکباره به خودش می آید و با همان تن صدای فریاد گونه مردانه جواب می دهد: مگه کوری؟ ندیدی اون پیرمرد و پیرزن را؟ باید چیکار می کردم از روشون رد می شدم؟….
زن اما حاضر نیست که کوتاه بیاید و همچنان با فریاد تهدید می کند: برو گمشو … میام پایین و «ج….ت» می دما! برو گورت رو گم کن. هر دو پیاده می شوند و در همان خیابان شروع به فحاشی می به هم می کنند. به یکباره صدایی باعث می شود تا سکوت سنگینی در فضا حاکم شود. صدایی ناشی از سیلی محکمی که زن به صورت مرد نواخته… مرد بعد از چند لحظه شوک زدگی، دست به موبایل می شود و می گوید: بذار زنگ بزنم پلیس بیاد تا بهت بگم چیکاره ای! زن اما تا اسم پلیس را می شنود کانال عوض می کند و به یکباره شروع می کند به جیغ زدن: زنگ بزن. بذار بیاد… باید بفهمی مزاحمت برای زن مردم یعنی چی؟! پدرت رو در می آرم!….
«آخه چرا؟ مگه می شه یه زن اینقدر گستاخ باشه؟» این را من می گویم و عاقله زنی که کنارم ایستاده در جوابم می گوید: در جامعهای که سالها بسیاری از زنان صداشون شنیده نشده، فحش دادن و زدوخورد تنها راهیه که برای شنیده شدن میمونه، حتی اگر شیوه غلطی باشه.
او ادامه می دهد: این رفتارهای لاتی مابانه و استفاده ازبد و بیراه های جنسی نشانهی قدرت زن نیست، «گرچه شاید در ظاهر شاید باشه»، اما واقعا این فحاشی ها بیشتر نشانهی ضعف وی است، چون یاد نگرفته ایم چطور ارتباط بگیریم و خشممان را کنترل کنیم
سوزه بعدی خانم دکتری است که در یک فروشگاه زنجیره ای با یکی از کارمندان که مردی جوان است دعوایش می شود و….! باز هم فحش و باز هم انواع توهین هاست که بین اشان رد و بدل می شود و البته این زن است که مثل همیشه حق را به جانب خودش می دهد!
وی که خودش را شبنم معرفی می کند وقتی با تعجب من در مورد شیوه برخوردش نسبت به کارمند مرد فروشگاه روبرو می شود می گوید: من از خونهای میام که همه باکلاس و مودب بودند. ولی بیمارستان اصلا جای برخوردهای محترمانه نیست! اونجا طبقه اجتماعی مهم نیست. آدم عصبی وارد میشه، آزاردهنده و گستاخ. گاهی مردها با لحن جنسی حرف میزنن. اینجاست که منم صدام عوض میشه، فحش جنسی نمیدم، فقط برای اینکه لاتی کنم؛ برای اینکه بفهمه این لحن با یک زن پزشک هم جواب نمیده. من فحش نمیدم چون خشمگینم، فحش میدم چون گاهی تنها زبانیه که متجاوز میفهمه!
آنطور که این زنان مدعی اند، اگر برخی مردان زبان نفهم!، فشار اقتصادی یا مشکلات جامعه دلیل این رفتارها باشند، پس باید همه زنان قلدر و لات و فحاش میشدند؛ درحالی که اکثریت زنان ایرانی در سختترین شرایط مؤدب، صبور و محجوب هستند. پس مشکل فقط «جامعه» نیست. رفتار “قلدر مابانه” فقط در یک اقلیت کوچک شکل میگیرد. بخشی از دلایل آنهم به ویژگی های شخصی، خانوادگی و هویتی و… برمی گردد.
بخش بزرگی از پرخاشگری زنان و البته مردان فحاش، ناشی از عواملی چون: خانه هایی پر از دعوا و جر و بحث، والدین فحاش، تحقیر دائمی، بی احترامی در دوران کودکی، بی ثباتی عاطفی و… است. زنانی که در این فضا بزرگ شده اند زبان خشونت را طبیعیتر میبیند که البته این برداشتِ غلط، در اقلیتی از بانوان شکل میگیرد، نه همه. در نتیجه، فحش جنسی از سوی زنان( حتی به زنان دیگر)، نه نشانه قدرت است و نه آزاداندیشی؛ بلکه نشانه درونی شدن تحقیر زنانه در ذهن خود زنان است. در نهایت جامعهای که در آن زنان به جای حمایت از یکدیگر، با چنین زبانهایی به هم حمله کنند، دیر یا زود کرامت زنانه و انسانی خود را از دست میدهد.
قلدری البته پدیده ای جنسیتمحور نیست، بلکه نشانه جامعهای است که خشم و بیاعتمادی در آن زیاد شده است که دلایلش معمولاً فشار اقتصادی و اجتماعی، که آدمها را عصبی و بیصبر میکند، نبود مهارت گفتوگو کردن و احترام متقابل در خانواده و فضای عمومی، است و اینکه یاد نگرفته اند که اختلاف را بدون توهین حل کنند!، الگوبرداری از رسانهها و فضای مجازی از آن نیز از دیگر عواملی است که روانشناسان از آنها به عنوان دلایلی برای قلدری های عجیب و غریب زنان امروزی یاد می کنند. تاریخ اجتماعی کشور ما نشان می دهد که تا همین یک دهه قبل ، فحش دادن از نظر فرهنگی و اجتماعی مختص بخشی از مردان بود و زنان اگر چنین میکردند، بیحیا شناخته میشدند. حالا که بسیاری از زنان میخواهند این قیدها را بشکنند بعضیها راه افراط را پیش گرفتهاند و از زبان و تندروی های زشت بهعنوان نماد جسارت استفاده میکنند. یعنی فحش را با آزادی بیان اشتباه میگیرند.
جالب اینجاست که حتی ماموران نیروی انتظامی نیز که هر روز با انواع درگیری های مختلف روبرو هستند نیز افزایش پدیده قلدری زنانه در جامعه را تایید می کنند. یکی از این ماموران که از فرماندهان نیروی انتظامی است ونمی خواهد نامی از وی برده شود، در این زمینه به خبرنگار «هفت صبح» می گوید: این پدیده در یک سال اخیر به شدت در تهران رواج پیدا کرده است. تقریبا روزی نیست که همکاران ما برای یک درگیری بین زنانی که با مردان اعزام نشوند! در همه این موارد هم معمولا زنان از مردان شکایت دارند که قصد مزاحمت برای آنها را داشته اند و مردان هم می گویند که زنان، به خاطر یک مساله کوچک به آنها فحاشی کرده اند.
لبخندی می زند و ادامه می دهد: تقریبا در اکثر موارد هم زنان برنده می شوند. چون وقتی حرف از «مزاحمت» پیش می آید، قانون بلادرنگ حق را به زن می دهد! همین مساله نیز باعث شده تا مردان، در اینگونه موارد اکثرا محل را ترک کنند یا به قول معروف از دهن به دهن گذاشتن با چنین زنانی خودداری کنند. اما به نظر می رسد در این زمینه قانون باید فکری بکند چرا که در آینده می تواند به چالشی برای جامعه بدل شود!
در این میان البته بسیاری، مادران متولد دهه ۱۳۶۰ را مسئول بینظمی تربیتی نسل امروز میدانند که باعث شُل شدن تربیت نسل جدید شده اند گرچه به اعتقاد برخی ها این قضاوت منصفانه نیست. زیرا آن نسل، در میان دو دنیای کاملاً متفاوت بزرگ شده است. دنیایی بسته و سنتی، و جهانی نو و پرآشوب. آنان آموزش علمی یا فرهنگی کافی برای مواجهه با تغییرات سریع اجتماعی را نداشتند. بسیاری از آنان، بهجای عامل بینظمی، قربانی فشارها و تناقضهای فرهنگی زمانه خود هستند. بیشتر این مادران با سختی زندگی کردند و سعی کردن متفاوت باشند، گاهی موفق، گاهی با افراط. اما به نظر کارشناسان شاید با کمی شل نگرفتن در تربیت، جامعه امروز شرایط بهتری را تجربه می کرد.
برخی از زنان در جامعه می خواهند تحقیر یا نادیدهگرفتن خود را به صورت فحاشی جبران کنند، گرچه این رویه توجیه نیست، اما توضیح روانشناختی قابل فهمی دارد؛ که دکتر ناصر قاسم زاده، روانشناس در این باره معتقد است: ما در یک جامعه مردسالار زندگی می کنیم که قوانین به نفع مردان نوشته و اجرا می شود . موضوعی که باعث شده تا زنان جامعه، یک گارد «ضدمرد» نسبت به جنس مذکر داشته باشند.
از سویی وقتی انسان ها دچار یک ناکامی می شوند در مواجهه به آن ناکامی همیشه پرخاشگری و خشم یک واکنش دم دستی و اولیه است که از خود نشان می دهند البته بسته به بستری که در آن رشد کرده اند از خانواده و مدرسه گرفته تا جامعه، از آن مکانیزمها به شکلی که یاد گرفته اند، استفاده می کنند. یعنی یکی در بحث کلامی و دیگری به خشونت فیزیکی منجر می شود. تغییرات نسل هم باید پذیرفته شود.
وی در گفت و گو با «هفت صبح» در پاسخ به این سوال که رفتارهای ناپسند زنان امروزی در جامعه که به صورت خشونت های فیزیکی و فحشهای رکیک رایج شده ، آیا نوعی اعتراض افراطی به محدودیتهای قدیمی باید به حساب آید؟ می گوید:اصولا انباشت ناکامی ها و نیازهای سرکوب شده در طول تاریخ و یا در تربیت خانوادگی و زندگی فعلی فرد می تواند دلیلی برای بروز چنین رفتارهایی باشد.
این روانشناس با ذکر اینکه تحلیل این موضوع به صورت فردی به نتیجه نمی رسد می گوید:وقتی در جامعه این موضوع به صورت گسترده دیده می شود معنایش این است که برخی از زنان احساس جاماندگی می کنند و یک اضطرابی در این زنان ایجاد می شود که باعث می شود تا با واکنش هایی بصورت کلامی یا فیزیکال ناشی از خشم به آن روبرو شوند. در واقع این یک خشم عمومی است که در نسل فعلی شاهد آن هستیم.
قاسم زاده با تاکید براینکه قلدری زنانه در جامعه یک مسئله چندوجهی است می گوید: در قدیم زنانی بودند که به آنها شیرزن می گفتند که ضمن اینکه صلابت و نجابت، حریم زنانگی خود را حفظ می کردند، نمی گذاشتند کسی به حریم آنها تجاوز کند؛ اما آنچیزی که الان در جامعه دیده می شود متفاوت است که به تربیت خانواده، نظام بازدارنده غلط مدارس و اجتماع برمی گردد. بخشی هم به اضطرابها و مشکلات شخصیتی این قشر.
وی با اشاره مجدد به نقش غیرقابل انکار خانواده در این زمینه نیز می گوید: وقتی فردی چه مرد و زن در خانواده سالم و نرمال رشد یافته باشد و بین پدرو مادر ببینند که وقتی اختلافی پیش می آید با گفتگو نه با دعوا و فحاشی مشکل را برطرف می کنند، فرد یاد می گیرد که چگونه خشونت را کنترل کند. خانواده ها باید یاد بگیرند که نباید مادری باشند که دخترانشان را ضد مرد تربیت کنند و نباشند مردانی که پسران خود را ضد زن تربیت کنند بلکه حقوق انسانی را مساوی بدانند.
قاسم زاده از نقش دولتها در این زمینه نیز به عنوان فاکتور مهم بعدی در این زمینه یاد کرده و تصریح می کند: دولتها موظف هستند فرهنگ تربیت عمومی خانواده ها را درمسیر تربیت سالم فرزندان بالا ببرند و جو حاکم بر نظام آموزشی و اجتماع در راستای این باشد که به حریم حقوقی و انسانی افراد احترام گذاشته شود. و این همان نقش حاکمیتی دولتها در برابر نسل های آینده است.
قاسم زاده می افزاید: دولتها موظف هستند امنیت اجتماعی، اقتصادی و شغلی را تامین کنند تا یک پدر بتواند ۸ ساعت کار کند ۸ ساعت در کنار خانواده باشد و ۸ ساعت بخوابد. مرد باید از ۸ ساعت کاری که می کند معیشت زن و فرزندان خود را تامین کند، اما آیا الان امر امکانپذیر است؟ اگر اینگونه نباشد قطعا نظام خانواده از هم می پاشد و تربیت از دست خانواده خارج می شود و فرزندان الگوهای نادرستی انتخاب می کنند چرا که پدرو مادر درگیر معیشت هستند و فرزندان به افرادی ضداجتماعی پرخاشگر تبدیل می شوند و یک پدیده غلط شکل می گیرد. نتیجه آنهم همین جامعه ای که می بینید در آن بخشی اززنان از قالب حیای زنانگی خارج شده اند و رفتارهایی را از آنها شاهد هستیم که اصلا در شان زنان اصیل کشورمان نیست!
حالا چرا این رفتار خطرناک است؟ زیرا فحاشی، قدرت کلام را نابود میکند، باعث بیاعتمادی و نفرت اجتماعی میشود و کودکان و نوجوانان با دیدن چنین الگوهایی، پرخاشگری را طبیعی میدانند. در واقع جامعهای که در آن ادب از بین برود، دیر یا زود احترام متقابل و انسجام فرهنگی را هم از دست میدهد.
استفاده از فحشهای رکیک و جنسی، بهویژه میان زنان نسبت به یکدیگر، واقعاً یکی از زشتترین و نگرانکنندهترین جلوههای پرخاشگری زبانی در جامعه است. این رفتار نه فقط غیراخلاقی و ضدفرهنگی است، بلکه نشانهای از بحران عمیق احترام و خودشناسی در سطح اجتماعی است. دکتر قاسم زاده در این باره می گوید: زنانی که فحشهای رکیک به دیگران می دهند -که البته زن و مرد ندارد- ، از دید روانشناسی بیمار محسوب می شوند و یقینا اختلالاتی دارند که باید درمان شوند.
البته در این موضوع بخش خاموش جامعه که اکثریت هستند باید با نگاه وکلام و با منزوی کردن این افراد به آنها بفهمانند که بین انسانهای با شخصیت جایگاهی ندارند و دولت و قانون هم باید در این زمینه مسئولیت خود را انجام دهند. اما موضوع حائز اهمیت این است که اگر ۱۰درصد جامعه رفتار غلط را به نمایش می گذارند معنایش این نیست که کل جامعه اینگونه است.
در واقع وقتی ۹۰درصد زنان نسبت به رفتار ناهنجار ۱۰ درصد بقیه منفعل برخورد می کنند، رفتارهای آن ۱۰درصد شاخص به نظر آیند. همه فرزندان این سرزمین که بد تربیت نمی شوند فرزندان سالم و نخبه هم تربیت می شوند. جامعه بنا، نقاش، نانوا، دکتر، راننده و مهندس خیلی سالم از نظر تربیت اخلاقی هم دارد. جامعه باید ۱۰درصد را کمرنگ کند و نهادها هم باید کار خود را درست انجام دهند، اینگونه است که ۱۰ درصد به حاشیه رانده می شوند.
افزایش بهرهوری در معادن امروز دیگر تنها به معنای استخراج بیشتر نیست، بلکه به معنای…
حضور سلبریتیها در دانشگاه، بیمارستان یا مراسم فرهنگی، دیگر تنها یک همراهی ساده نیست؛ این…
تعقیب و گریز مرد سابقهدار که با سلاح سرد در محلهای از غرب تهران ایجاد…
پرونده قتل حبیب، پیرمرد ۹۰ ساله ایرانی که در جریان درگیری با یک جوان عربستانی…
با نزدیک شدن به دور دوم انتخابات ریاستجمهوری شیلی، رقابت میان ژانت خارا، وزیر پیشین…
کتاب «همسفر آتش و برف» به قلم فرهاد خضری و پژوهش فرزانه مردی، روایتی صمیمی…