به گزارش سرمایه فردا، وقتی سیاست ایران با مرگ ناگهانی رئیسجمهور، جنگ دوازدهروزه با اسرائیل، و قطعنامههای تازه شورای امنیت درگیر است، جبهه اصلاحات تصمیمی گرفت که بیش از آنکه درونحزبی باشد، رنگی از مقاومت دارد. انتخاب دوباره آذر منصوری به ریاست این جبهه، در دل بحرانیترین فصل تاریخ معاصر، یادآور آن است که اصلاحطلبی هنوز میخواهد زنده بماند هرچند زخمی، هرچند بیپناه. منصوری، چهرهای از نسل دوم اصلاحطلبان، حالا در موقعیتی ایستاده که باید نهتنها اعتماد از دسترفته را بازگرداند، بلکه گفتمانی را که در آستانه فرسایش کامل است، دوباره معنا کند. این انتخاب، در دل شکافهای نسلی، بیاعتمادی اجتماعی، و فشارهای ساختاری، تلاشی است برای بازسازی امید؛ امیدی که اگر با گفتوگو، جسارت و واقعگرایی همراه نشود، شاید برای همیشه از صحنه سیاست ایران کنار گذاشته شود.
در شرایطی که فضای سیاسی ایران در یکی از بحرانیترین و مبهمترین دورههای تاریخی خود قرار دارد، انتخاب دوباره آذر منصوری به عنوان رئیس جبهه اصلاحات ایران، نشانهای از تداوم حیات سیاسی و سازمانی این جریان با دست فرمان دو سال گذشته بعد از بهزاد نبوی، رئیس سابق جبهه اصلاحات تلقی میشود. در جلسه مجمع عمومی جبهه اصلاحات ایران که ۱۳ مهرماه برگزار شد، منصوری به همراه محسن آرمین، سیدحسن رسولی، بدرالسادات مفیدی و جواد امام به ترتیب به عنوان رئیس، نواب رئیس، دبیر و سخنگو انتخاب شدند. این انتخاب، در عین حال که ادامه مسیر قبلی جبهه اصلاحات را نشان میدهد، حامل پیامهایی چندلایه در بستر شرایط فعلی کشور است؛ از یکسو تلاش برای حفظ انسجام و هویت اصلاحطلبی در روزگاری است که جامعه نسبت به این جریان بیاعتماد شده، و از سوی دیگر، نشانهای از بازتعریف نقش زنان در ساختار سیاسی ایران به شمار میرود.
با این حال، از همان تیرماه ۱۴۰۲انتقادهایی از درون اردوگاه اصلاحطلبان مطرح شد. برخی منتقدان انتخاب منصوری را نوعی «رأی جنسیتی» توصیف کرده و آن را تصمیمی نمادین برای نمایش برابری دانستند، نه انتخابی بر پایه کارنامه سیاسی. اما در مقابل، بسیاری از اعضای جبهه اصلاحات بر این باورند که تداوم حضور منصوری به عنوان چهرهای جوانتر و اصلاحطلبِ نسل جدید، میتواند توازنی میان تجربه و نوسازی در بدنه این جریان ایجاد کند. در واقع، علیرغم تمام اختلاف نظرها، جبهه اصلاحات با این انتخابات نشان داد که همچنان توانایی حفظ ساختار درونی و نظم تشکیلاتی خود را دارد؛ موضوعی که در فضای سیاسی شکننده و بیثبات امروز کشور، خود بهتنهایی یک دستاورد است.
حساسترین برهههای سیاسی و اجتماعی جبهه اصلاحات
از زمان روی کار آمدن آذر منصوری، جبهه اصلاحات ایران در یکی از حساسترین برهههای سیاسی و اجتماعی خود قرار گرفته است. کشور درگیر مجموعهای از تحولات سنگین، از مرگ ناگهانی ابراهیم رئیسی، تا برگزاری انتخابات زودهنگام ریاست جمهوری و در عین حال، جنگ دوازدهروزه ایران و اسرائیل بوده است. حالا هم ابقای دوباره منصوری با رزوهای مصادف شده که کشور با قطعنامه های شورای امنیت دست و پنجه نرم می کند. این وقایع، فضای سیاسی ایران را بهطور بیسابقهای متلاطم کرده و تمامی احزاب و جریانها را در برابر آزمونی تازه قرار داده است.
جبهه اصلاحات در این میان تلاش کرده تا با صدور بیانیهها و مواضع نسبتاً متفاوت، خود را به عنوان جریان سیاسیِ مدافع عقلانیت و اصلاحات ساختاری معرفی کند. بیانیه ۲۶ مرداد ۱۴۰۴ این جبهه، نقطه عطفی در مواضع اخیر آن بود؛ بیانیهای که خواستار اصلاحات گسترده در ساختار سیاسی و اقتصادی کشور شد و صراحتاً از لزوم تغییر جهت در سیاستهای کلان سخن گفت.
این بیانیه، در شرایطی منتشر شد که کشور تازه از جنگ پرهزینه تحمیلی اسرائیل بیرون آمده بود؛ جنگی که تلفات انسانی و اقتصادی سنگینی بر جای گذاشت و زیرساختهای دفاعی و علمی ایران را دچار خسارت کرد. جبهه اصلاحات با انتشار این بیانیه، کوشید خود را صدای عقلانیت و هشداردهنده در برابر «فروپاشی تدریجی کشور» معرفی کند. در صدر این بیانیه، بر ضرورت «بازگشت حاکمیت به مردم»، «آزادی زندانیان سیاسی»، «اصلاح قانون اساسی»، «محدود شدن نقش سپاه در سیاست و اقتصاد»، «اصلاح سیاست خارجی»، و «توقف غنیسازی اورانیوم در ازای رفع تحریمها» تأکید شده بود؛ مواضعی که به روشنی نشان میداد جبهه اصلاحات دیگر نمیخواهد صرفاً در چارچوب گفتمان محافظهکارانه گذشته حرکت کند، بلکه به دنبال بازتعریف اصلاحطلبی به عنوان یک گفتمان نجات ملی است.
چالش اصلاحطلبان
با وجود این مواضع رادیکالتر، جبهه اصلاحات هنوز با چالشی جدی در سطح مشروعیت و مقبولیت اجتماعی روبهرو است. جامعه ایرانی در سالهای اخیر از دوگانه «اصلاحطلب ـ اصولگرا» فاصله گرفته و نسبت به هر دو جریان سیاسی بیاعتماد شده است. مشارکت پایین در انتخابات، کاهش اثرگذاری تشکلهای سیاسی، و رشد فضای اعتراضی در لایههای مختلف جامعه، نشانههایی از این فاصلهگیری است.
از سوی دیگر، درون جبهه اصلاحات نیز نوعی شکاف نسلی و فکری شکل گرفته است. نسل قدیم اصلاحطلبان همچنان به اصلاح در چارچوب نظام باور دارند، در حالی که طیف جوانتر معتقد است اصلاحات واقعی نیازمند تغییرات عمیقتری در ساختار قدرت است. انتخاب دوباره آذر منصوری را میتوان تلاشی برای پر کردن همین شکاف دانست؛ چهرهای که از نسل دوم اصلاحطلبان است و میتواند میان زبان سیاسی نسلهای مختلف پیوند ایجاد کند.
با این حال، نباید فراموش کرد که منصوری خود نیز از منظر قانونی در موقعیتی بحثبرانگیز قرار دارد. او در تیرماه ۱۴۰۲ از سوی کمیسیون ماده ۱۰ احزاب رد صلاحیت شد؛ رد صلاحیتی که به گفته مقامات جبهه اصلاحات هنوز بهصورت رسمی به او ابلاغ نشده است. با وجود این، او همچنان در مقام دبیرکلی و ریاست جبهه اصلاحات باقی مانده است. این مسئله از یک سو نشاندهنده استقلال نسبی جبهه اصلاحات در برابر فشارهای سیاسی است، اما از سوی دیگر، بهانهای در اختیار منتقدان قرار داده تا مشروعیت تشکیلاتی او را زیر سؤال ببرند. در مجموع، اصلاحطلبان با انتخاب مجدد منصوری در واقع اعلام کردند که قصد عقبنشینی از مواضع خود را ندارند و میخواهند در مسیر اصلاحات ساختاری، هرچند محدود و تدریجی، ادامه دهند. اما موفقیت این مسیر، بیش از هر چیز به توانایی آنان در بازسازی اعتماد اجتماعی وابسته است.
واقعگرایی ترسیم کننده آینده اصلاحات
واقعیت آن است که امروز اصلاحطلبی در ایران با پرسشی بنیادین مواجه است که آیا هنوز میتواند برای جامعه الهامبخش باشد؟ دهه گذشته، با تضعیف نهادهای مدنی، محدود شدن آزادیهای سیاسی و ناکامی در تحقق وعدههای اصلاحی، موجب فرسایش جدی سرمایه اجتماعی این جریان شده است. جامعهای که روزگاری به امید تغییر درونساختاری به اصلاحطلبان تکیه داشت، اکنون در وضعیت «گذار از اصلاحطلبی سنتی» قرار گرفته است.
از همین رو، انتخاب دوباره آذر منصوری نه تنها یک تصمیم تشکیلاتی بلکه فرصتی برای بازتعریف این گفتمان محسوب میشود. منصوری، اگر بخواهد در تاریخ سیاسی اصلاحطلبان جایگاهی ماندگار بیابد، باید بتواند پروژهای واقعی برای «بازسازی اعتماد عمومی» ارائه دهد؛ پروژهای که صرفاً در قالب بیانیه و شعار باقی نماند، بلکه با راهبردهای عملی برای مشارکت مدنی، شفافیت سیاسی و تعامل واقعی با نسل جدید همراه شود. هر چند که طیفی باور دارند کارنامه دو ساله منصوری به عنوان دبیرکل اصلاحات نشانی از توانایی وی برای اثرگذاری لازم ندارد.
در فضای کنونی، که ایران درگیر بحرانهای همزمان سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است، هر حرکت اصلاحی نیازمند جسارت، واقعگرایی و توان گفتوگوست. جبهه اصلاحات اگر بتواند از تقابلهای درونی عبور کند و به سمت یک گفتمان ملی حرکت کند، همچنان میتواند یکی از بازیگران مؤثر در آینده سیاسی ایران باشد. اما اگر درگیر منازعات درونی و اختلافات جناحی شود، خطر فروپاشی کامل شبکه اصلاحطلبی و ادغام آن در جریانهای پراکنده مدنی وجود دارد. اکنون، زمان تصمیم بزرگ برای اصلاحطلبان فرا رسیده است؛ «یا بازسازی خود برای حضور در آینده یا ماندن در حاشیه تاریخ.» انتخاب دوباره آذر منصوری بیش از آنکه صرفاً یک رویداد درونحزبی باشد، نشانهای از ایستادگی جبهه اصلاحات در برابر بحران مشروعیت و بیاعتمادی عمومی است. اصلاحطلبان، در حالی که جامعه از آنها عبور کرده، میکوشند در قالبی تازه به صحنه بازگردند. اما آینده این بازگشت، نه با نمادگرایی، بلکه با توان گفتوگو با واقعیتهای سخت امروز رقم خواهد خورد.
اقتصاد خلاق با تکیه بر نوآوری، فرهنگ و فناوریهای نوین، به الگویی تحولآفرین در توسعه…
تصمیمگیری در مدیریت، صرفاً انتخاب میان گزینهها نیست؛ بلکه فرآیندی چندلایه و پویا است که…
اظهارات اخیر محمود نبویان درباره نفوذ اسرائیل از طریق فناوری و کنترل دوربینهای شهری، بار…
پرونده قضایی برای زهره سادات هاشمی، مجری سابق صداوسیما، پس از انتشار مصاحبهای انتقادی، بار…
انتشار تصویر معاون سازمان ملی استاندارد در یک اجلاس بینالمللی، بار دیگر رسانههای جناحی را…
تیتر جنجالی روزنامه «چارسوق» درباره سکوت اصلاحطلبان در برابر گرانی مرغ، بار دیگر مرز باریک…