کاهش ارزش پول، عدم رشد متناسب دستمزد با بهرهوری، اعطای سوبسید از منابع عمومی به صنایع و… تاثیر دلار در اقتصاد را کاهش میدهد.
شروین شهریاری: آیا تاثیر دلار در اقتصاد کمرنگ میشود؟ اطلاعات دم دستی آمریکا مانند کسری تجاری، کسری بودجه، حجم بدهی، سرانه بدهی، میزان نابرابری، کاهش تولیدات صنعتی و … مشخص است. اما از اواسط دهه ۸۰ میلادی تاکنون، آمریکا بزرگترین کسری تجاری جهان را داشته است. به طور متوسط بیش از ۵۰ درصد مجموع رقم کسری بازرگانی در کل دنیا را به خود اختصاص داده است. (در سالهای اخیر این نسبت بزرگتر شده است). به همین نسبت سهم دلار در مبادلات جهانی و ذخایر بانکهای مرکزی در سطح به مراتب بالاتر از ۵۰ درصد حفظ شد. این در حالی است که آمریکا تنها ۲۳ درصد تولید ناخالص داخلی جهان را تشکیل میدهد. او توصیه کرد تا آثار یک اقتصاددان انگلیسی قرن بیستم به نام جان هابسون را بخوانم.
بر پایه فهم اینکه آیا تاثیر دلار در اقتصاد کمرنگ میشود؟ باید از نظریه هابسون استفاده کرد. در این نظریه آمده که کشورها برای داشتن بخش صنعتی قوی که باعث رشد تکنولوژی و استخدام تعداد افراد زیاد در مدت کوتاهی میشود، انگیزه زیادی برای توسعه این بخش دارند. از نظر هابسون، تلفیق این دیدگاه یعنی ضرورت صنعتی شدن از یک سو با انباشت ذخایر خارجی (به منظور مدیریت شوکهای اقتصادی توسط دولتها) موجب شده تا نوعی مرکانتیلیسم در اقتصاد جهانی شکل بگیرد. که هدف حداکثر سازی صادرات و کاهش واردات را دنبال میکند.
برای تحقق این هدف باید صادرات رقابتپذیر باشد و این مهم در جهانی که رشد بهرهوری در آن به کندی صورت میگیرد. از طریق روشهای جایگزین اما مخرب صورت میگیرد: کاهش دستمزدهای حقیقی از طریق کاهش ارزش پول، عدم رشد متناسب دستمزد با بهرهوری، اعطای سوبسید از منابع عمومی به صنایع و…
به بیان دیگر، نیروی کار و طبقه متوسط، سهم کوچکی از آنچه تولید می کند (و نیز منابع مشاع کشور) را دریافت میکند. کارفرمایان یا همان صاحبان سرمایه بخش بزرگتری از ارزش افزوده تولیدات را صاحب میشوند. کالای تولیدی در این مکانیزم باید به فروش برسد. طبیعتا با توجه به عدم وجود قدرت خرید کافی در داخل، به شکل صادرات و در نهایت همان مازاد تجاری در میآید. به میزانی که یک کشور مازاد تجاری دارد، «باید» دارایی خارجی تملک کند. یعنی مازاد تجاری معادل کسب درآمد به ارز خارجی است.
مقصد طبیعی این جریان سرمایه حاصل از مازاد تجاری طبیعتا باید کشورهای در حال توسعه با نیازهای سرمایه گذاری بالا باشد، اما چنین نیست. همچنین دقت کنید که تاثیر دلار در اقتصاد در نهایت نمیتواند مربوط به یک کشور با مازاد تجاری مانند چین یا کشورهای نفتی یا حتی اتحادیه اروپا باشد. چون آنها به صورت خالص صادرکننده هستند (یعنی جریان خالص سرمایه به سمت خارج از آنهاست).
هدف سرمایه حاصل از مازاد تجاری بر اساس آمارهای موجود در رتبه اول آمریکا و پس از آن کانادا، استرالیا و در نهایت بریتانیا و در رتبه آخر کشورهای در حال توسعه هستند. چرا دلار آمریکا در صدر این لیست است؟ دلایلی متعددی میتوان بر شمرد از جمله اینکه آمریکا حساب سرمایه باز دارد(کنترل سرمایه ندارد) نقل و انتقال آن آسان است. به لحاظ حاکمیت قانون امن از نظر سرمایهداران امن تلقی میشودو و در نهایت دارای یک بازار مالی عمیق و کارا جهت انباشت منابع باشد.
از همین رهگذر میتوان علت کسری تجاری بالا، رشد بدهی، فاصله طبقاتی، صنعتیزدایی و .. را در اقتصاد آمریکا توضیح داد که نه تنها موجب فروپاشی دلار نیست. بلکه خود معلول تسلط و جایگاه کلیدی دلار در اقتصاد جهانی است.
به این ترتیب نه تنها چشمانداز فروپاشی دلار در افق دیده نمیشود بلکه طنز ماجرا آنجاست. تاثیر دلار در اقتصاد، نه در خود آمریکا بلکه متاثر از مکانیزم حاکم بر اقتصاد رقبای آمریکا (بزرگترین آن چین!) و ذینفعان بزرگ آن (صاحبان صنایع بزرگ وصادرکنندگان) است.
تمام حقوق برای پایگاه خبری سرمایه فردا محفوظ می باشد کپی برداری از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد.
سرمایه فردا