آیا میتوان فلسفه ی اشراق را در عصر حاضر ادامه داد؟
آیا میتوان فلسفه ی اشراق را در عصر حاضر ادامه داد؟

به گزارش سرمایه فردا، گاهی اوقات برای شماهم پیش امده است که بر لزوم عقلگرایی و رسیدن به مواهب مادی اصرار داشته باشید با وجود اینکه چیری که از تعالیم دینی خود دریافته ایم بیشتر به قناعت و صبر و احساسات مذهبی و کشف و شهود و رویگردانی از مال دنیا اصرار ورزیده است

سوالی که پیش می آید این است که آیا در دین اسلام جایگاهی برای عقلانیت مادیات و ثروت اندوزی و برخورداری از مواهب زمینی وجود ندارد چرا در دین بیشتر به قناعت و ساده زیستی اشاره شده و آیا این مسئله نمی تواند در دین گریزی جوانان که طبعا جویای مواهب مادی و استطاعت بیشتر و لذت جویی و کامرانی هستند تاثیر داشته باشد؟ما تا چقدر توانسته ایم در معارف دیتی خود غور کنیم و تا چه اندازه توانسته ایم به اصل و فلسفه ی دین و بررسی آیات دینی توجه داشته باشیم؟

شاید جواب این سوالات را باید در فرهنگ و تاریخ خود پیدا کنیم و بدانیم حکمت و عقلا و شاعران و فرزانگانمان تا چه حد توانسته اند در اثار خود جلوه ای از آیات و روایات اسلامی را منعکس کنند و آیینه ای از کشف و شهود و عرفان و فلسفه ی اسلام باشند

فلسفه ی اسلامی فلسفه اسلامی علمی که با روش های عقلی و برهانی به مسائل کلی هستی، معرفت، نفس، خدا و دین می‌پردازد. 

فلسفه، در جهان اسلام با مخالفت‌هایی روبه‌رو بوده است. برخی از مخالفان، فلسفه اسلامی را شامل مطالب کفرآمیز می‌دانند و برخی نیز بر تفکیک معرفت دینی از فلسفه تاکید می‌کنند؛ اما با این حال، بسیاری از فقیهان و عالمان مسلمان، اهل فلسفه بوده و با آن مخالفتی نداشتند.

فلسفه مبتنی بر کشف و شهود

 یا حکمت اشراق، فلسفه مبتنی بر کشف و شهود است که شهاب‌الدین سهروردی آن را تأسیس نمود. سهروردی، خاستگاه فلسفه اشراق را حکیمان کُهن فارسی، یونانی، مصری، هندی و بابلی می‌دانست که بعد از ارسطو، به سبب دنیا دوستی طرفداران فلسفه مشاء و بسنده کردن به مباحث استدلالی، مورد غفلت واقع شدند.

به باور سهروردی، حکیمان کهن، دارای قدرت جداسازی روح از بدن بودند و از این طریق، گوهر حکمت الهی را شهود می‌نمودند؛ اما چون مجاز گویی می‌کردند، به شکل‌های مختلف از این حکمت خبر داده‌اند؛ به همین دلیل سهروردی، رسالت خویش را بازگشت به این حکمت کُهن و رمزگشایی و توضیح عقلانی آن می‌دانست.

در فلسفه اشراق، هستی به نور و ظلمت تقسیم می‌شود و موجودات دارای مراتب مختلف بوده است

از روش های تحصیل حقیقت، کشف و شهود قلبی است که تنها راه مطمئن کشف حقیقت از دیدگاه عرفاست و دیگر ابزار شناخت از جمله استدلال و برهان عقلی نزد آنان معتبر نمی باشد و مقام استدلالیون نزد آنان بسیار پایین می باشد به طوری که بر این باورند که:

پای استدلالتان چوبین بود

پای چوبین سخت بی تمکین بود

البته این بدین معنی نیست که هیچگونه رابطه ای میان برهان و عرفان نبوده و نیست بلکه همواره میان آنها تاثیر و تاثراتی بوده است حتی برخی موضوعات فلسفی را عرفا وارد فلسفه کرده اند به عنوان مثال استاد مطهری می گوید: «بحث وحدت وجود قبلا سابقه ای در فلسفه نداشته است بلکه این عرفا بوده اند که آن را وارد بحث های فلسفی کردند.» (شرح مبسوط منظومه جلد اول: ۲۰۹)

در این میان، در فلسفه سهروردی نوع خاصی از رابطه میان کشف و شهود و استدلال عقلی ترسیم شده است به طوری که آن دو در یک نظام فلسفی کنار هم واقع شده اند. بنابراین بررسی کشف و شهود در فلسفه سهروردی دارای اهمیت زیادی است زیرا فلسفه اسلامی قبل از سهروردی با انتقادات شدید بزرگانی چون غزالی و فخر رازی رو به افول گذاشته بود که با طرح مساله کشف و شهود در فلسفه توسط سهروردی، فلسفه اسلامی جانی تازه گرفت و کشف و شهودی که با برهان عقلی نزد برخی ها، در تقابل و تضاد بود در یک نظام فلسفی با هم تلفیق شدو باعث نوعی نوآوری در فلسفه اسلامی گردید که رشد و تکامل آن را در پی داشت.

درباره مسأله کشف و شهود و جایگاه آن در فلسفه ی سهروردی نظراتی اظهار شده است. برخی معتقدند سهروردی حکمت ذوقی را که مبتنی بر کشف و شهود است برتر و بالاتر از حکمت بحثی می داند. (شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی: ۴۷و ۴۸)

برخی دیگر معتقدند که پس از طرح حکمت اشراق در مرحله اعلای روحانیت اسلام، فلسفه و عرفان را نمی توان از یکدیگر جدا دانست. (سهروردی شهید فرهنگ ملی ایران: ۱۱۴)

مشرب فکری برای رسیدن به حقیقت

۱٫حکمت مشایی: در این مشرب فکری برای رسیدن به حقیقت باید از عقل و استدلال استفاده کرد و تکیه اصلی بر برهان عقلی است که ارسطو به عنوان بنیان گذار این مکتب فکری می باشد که در جهان اسلام توسط فیلسوفان بزرگی چون فارابی و ابن سینا و ابن رشد دنبال گردید و بسط و گسترش یافت.

۲٫کلام: در این روش فکری همانند حکمت مشاء از روش استدلال استفاده می شود ولی با این تفاوت که متکلمین اصول و مبادی عقلی که بکار می برند با اصول و مبادی فلاسفه تفاوت زیادی دارد متکلمین غالبا استدلال خود را براساس حسن و قبح عقلی بنا می کنند از متکلمین بزرگ جهان اسلام می توان شیخ طوسی و شیخ مفید و خواجه نصیرالدین طوسی را نام برد.

۳٫ عرفان: مفهوم این کلمه به معنی امر مرموز، پنهانی و مخفی است و اصطلاحا به جنبه دینی خاصی اطلاق می گردد که در آن امکان ارتباط مستقیم و شخصی و فردی انسان با خداوند جهان و اتصال با او وجود دارد به عبارت دیگر عرفان طریقه ای است که از جهت نظری عبارت است از اعتقاد به امکان ادراک حقیقت از راه علم حضوری و اتحاد عاقل و معقول و در جهت عمل عبارت است از عبادت و مجاهدت و تمسک به زهد و ریاضت و گرایش به عالم درون. (سیر عرفان در اسلام: ۶۶)

اینک پس از معرفی اجمالی مشرب های فکری عمده زمان شیخ اشراق می توان گفت که روش حکمت اشراق هر چند در نوع خود یک نبوغ و ابداع روش فکری مستقل است ولی مشابهت هایی با برخی روش های فکری قبل از خود خصوصا با عرفان که گرایش به عالم درون و کشف و شهود قلبی مبنای معرفت می باشد، دارد. البته این نزدیکی به عرفان در عین تفاوت آن با روش عرفانی با توضیحاتی که در ادامه آورده می شود روشن تر می گردد.

البته این طریقه یعنی گرایش به عالم درون نزد برخی از حکمای جدید اروپا نیز مورد توجه واقع شده است و مبانی حکمت های تازه گشته است. (ارزش میراث صوفیه: ۹)

موسس فلسفه اشراق شیخ شهاب الدین سهروردی در مقدمه ی مهمترین کتاب فلسفی خود یعنی حکمت الاشراق مطالبی را بیان میکند که برای بیان منابع فلسفه ی اشراق مفید می باشد و همچنین جایگاه کشف و شهود در آن قابل مشاهده می باشد.

سهروردی در مقدمه حکمت الاشراق اظهار می دارد که رو ش اشراقی از ذوق حکمای اهل باستان- از تعالیم هرمس حکیم پدر فرزانگان و کسانی که همچون فیثاغورث و انباذقلس گرفته تا اندیشه های افلاطون- سرچشمه می گیرد و سپس می گوید که سخن آن بزرگان مرموز بوده و ایراد و اعتراضی اگر باشد به ظاهر اظهارات ایشان است وگرنه مقاصد اصلی آنان ایراد پذیر نیست و اصولا رمز قابل ایراد و اشکال نیست و اصل «نور و ظلمت» شرق نیز که طریقه و رو ش حکمای ایرانی مانند جاماس و فرشاوسترو و بزرگمهر و حکمای پیش از ایشان است بر همین طریقت استوار است و باید توجه داشت که این اصول به عقاید کفار مجوس و ملحدان مانوی هیچگونه ارتباطی ندارد. (مجموعه مصنفات شیخ اشراق: ۱۰و ۱۱)

با بررسی منابع فلسفه اشراق که به اظهار خود سهروردی مطرح شده است متوجه می شویم که فلسفه اشراق از منابعی تغذیه شده است که توجه به دریافت های دل و کشف و شهود از مبانی آنها می باشد به عنوان مثال در میان حکمای الهی یونان خصوصاً افلاطون که برای دریافت حقیقت عالم که عالم مثل می نامد ما را به سیر و سلوک معنوی فرا می خواند، سهروردی روش ایشان را برمی گزیند و مقام او را بالاتر از ارسطو می داند و همین طور حکمای ایران باستان و اصل نور و ظلمت مشرق زمین که رنگ و بوی عرفانی و توجه به مقام کشف و شهود دارد در فلسفه اشراق جایگاه ویژه ای دارد.

البته این مطلب را هم باید متذکر شویم که حکمت اشراقی تنها منحصر به حکمای باستان مذکور نمی باشد بلکه چنانکه از گزارش مورخان و فیلسوفان اسلامی درباره حکمت اشراق بر می آید اینست که حکمت اشراقی مربوط به دوره پیش از ارسطو است یعنی زمانیکه فلسفه هنوز جنبه صرفاً استدلالی پیدا نکرده و کشف و شهود ذهنی هنوز عالیترین راه برای دست یافتن به معرفت بوده است. (سه حکیم مسلمان: ۳۷و ۷۴)

مقام کشف و شهود در روش فلسفی حکمت اشراق

شیخ اشراق درباره روش فلسفی خود می گوید «این روش را در مرحله اول به تلاش و کوشش فکری بدست نیاوردم بلکه از ناحیه چیزهای دیگر- یعنی از ناحیه ذوق و کشف حاصل از ریاضت ها و مجاهدات- و به دنبال حصول آن بود که به مقام یافتن حجت و استدلال برآمدم به گونه ای که حتی اگر از حجت هم قطع نظر کنم هیچ عاملی مرا در آن دریافت ها به تردید وا نمی دارد.(مجموعه مصنفات شیخ اشراق: ۱۰ ,۱۱)

سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد

و آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد

گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است

طلب از گمشدگان لب دریا می کرد‌(دیوان حافظ: ۱۰۱)

روش اشراقی کشف و شهود

بنا بر آنچه بیان شد، در روش اشراقی کشف و شهود مقامی بالاتر از استدلال و برهان دارد زیرا به اذعان خود سهروردی، حکمت اشراق وی حاصل کشف و شهود است که از ریاضتها و مجاهدات بدست آمده است بنابراین آنچه در وهله اول در این فلسفه اهمیت دارد همان کشف و شهود است حتی اگر حجت و برهان بر مشاهدات قلبی اضافه نگردد بر دریافت‌های قلبی آسیبی نمی رسد. در واقع در حکمت اشراق حکیم شدن همدل با سیر و سلوک درونی است. همانگونه که در بحث تعریف کشف و شهود اشاره شد، ابزار کشف و شهود در مشاهده حق دل است که بی واسطه با علم حضوری برای عارف حاصل می شود و از سنخ مفاهیمی نیست که به عقل و استدلال و یا به تجربه و آزمایش و یا توسط منقولات برای انسان حاصل شود و به همین خاطر سهروردی به صراحت می گوید: اگر از حجت و دلیل هم قطع نظر کنم درباره آن دریافت ها دچار تردید نمی شوم.

اصولاً نزد منطقیین علم به دو قسم حصولی و حضوری تقسیم می شود. در علم حصولی ما به اشیاء توسط صورت آنها و با واسطه، علم پیدا می کنیم ولی در علم حضوری اینگونه نیست بلکه علم و آگاهی بدون واسطه و مستقیماً برای شخص حاصل می شود. در علم حصولی چون به صورت مستقیم با متعلق شناسایی رو به رو نیستیم بنابراین امکان خطا وجود دارد ولی در علم حضوری خود شیء به صورت مستقیم و بدون واسطه نزد ذهن حاضر است بنابراین امکان خطا وجود ندارد به همین خاطر سهروردی درباره دریافت های قلبی و شهودی که برایش رخ داده است اظهار تردید نمی کند. مولوی در این باره می گوید:

آنکه او چشم دل شد دیدبان

دید خواهد چشم او عین العیان

با تواتر نیست قانع جان او

بل ز چشم دل رسد ایقان او‌(مثنوی معنوی: ۱۰۲۹)

البته با همه اهمیت و اعتبار کشف و شهود در فلسفه سهروردی باید گفت که عقل در نظر سهروردی حجت و دلیل قاطع بوده و آنچه مردود است موهوم را به جای معقول گذاشتن و سوءاستفاده از استدلال می باشد به این ترتیب حکمت اشراقی رشته ای از معرفت است که هرگز نباید آن را با عرفان متعارف یکی دانست، در این رشته از معرفت دین موید کشف به شمار می آید در حالی که در عرفان متعارف به گونه ای دیگر است. (شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی: ۴۹)

عقل و استدلال در حکمت سهروردی

در حکمت سهروردی عقل و استدلال از لوازم حکمت بوده و در طبقه بندی از علوم که ایشان بجای می آورند حکیم متأله را کسی می داند که در حکمت ذوقی و بحثی در هر دو متبحر باشد و یافته های حاصل از کشف و شهود را در قالب استدلال و برهان بریزد. به هر حال حکمت اشراق بعد از تحمل ریاضتها و سیر و سلوک عرفانی بدست می آید. طریق کشف و شهود به قدری مهم و حساس است که سهروردی افراد خاصی را مستعد و قابل دریافتن این حکمت می داند پس معلوم می گردد که اصلی ترین مبنای فلسفه سهروردی همان دریافت ها و مشاهدات قلبی است و اهمیت آن به اندازه ای است که نمی توان بدون در نظر گرفتن آن فلسفه سهروردی را تصور کرد یعنی به اصطلاح منطقین از ذاتیات این مکتب فکری به شمار می رود و با توجه به اهمیت کشف و شهود در فلسفه سهروردی است که گفته می شود که کلید فهم این حکمت، خودشناسی است و معرفت نفس و این همان حکمت الاهیه ای است که سهروردی در کتاب مطارحات از آن به فقه الانوار تعبیر می کند و مشائیان را که تنها بر استدلال و برهان تکیه می کنند از دریافت حقایق محروم می داند و می نویسد: «در میان مشائیان کسی که گامی استوار در حکمت الهی یعنی فقه الانوار، بر داشته باشد نمی شناسیم.» (سرچشمه های حکمت اشراق: ۱۴-۱۵)

البته این شیوه روشی است که حتی در میان اروپاییان نیز طرفدارانی دارد مثلاً برگسون نیز درون بینی را یکی از راههای مهم حقیقت می شمارد.

محمد علی فروغی د راین باره می گوید: «برگسون ادراک حقیقت را میسر می داند و آن را فلسفه می خواند و راه وصولش را استدلال و احتجاج و اقامه برهان نمی پندارد بلکه درون بینی را وسیله آن می انگارد.(سیر حکمت در اروپا، جلد سوم: ۲۷۰)

برخی صاحب نظران عنوان میکنند که عرفا و فلاسفه مطلب یکسانی را می خواهند ارائه دهند و هدف و غایت واحدی دارند ولی زبان و شیوه بیانشان مختلف است، امام خمینی (ره) در این باره می فرماید «یک مطلب در زبان های مختلف یک مطلب، اما زبان ها در آن مختلف است. از برای فلسفه، یک زبان خاص به خودشان دارند، اصطلاحات خاص به خودشان دارند: عرفا هم یک زبانی خاص خودشان است و اصطلاحاتی خاص خودشان» (تفسیر سوره حمد: ۱۰۷)

کشف و شهود برای وصول به حقیقت

بنا به آنچه بیان گردید معلوم می گردد که توجه به کشف و شهود برای وصول به حقیقت سابقه ای دیرینه دارد قبل از ارسطو نیز به آن بسیار ارزش قائل بوده اند. سهروردی نیز ارزش آن را درک نموده و توجه به آن را از شروط اصلی تحصیل معرفت و حکمت به شمار آورده است.

اینکه سهروردی در تقسیم بندی حکما صرفاً حکیمی را خلیفه خداوندی و پیشوای معنوی مردم می داند که هم در حکمت ذوقی و هم در حکمت بحثی متبحر باشد، نشان از توجه ویژه به سیر و سلوک قلبی و کشف و شهود در مکتب اوست. اهمیت کشف و شهود در فلسفه سهروردی زمانی بیشتر مشخص می شود که سهروردی مقام خلافت الهی را در صورت نبودن حکیم دارای حکمت ذوقی و بحثی از آن حکیمی می داند که در تأله سرآمد باشد هر چند که از حکمت بحثی بهره ای نداشته باشد همین مطلب گویای اهمیت کشف و شهود در حکمت اشراق است.

سهروردی با وارد کردن راه کشف و شهود به وادی حکمت در سیر تکامل فلسفه اسلامی تاثیر بسزایی گذاشته است و راه را برای بروز و شکوفایی فلسفه صدرایی هموار نموده است.

البته توجه به سیر و سلوک عرفانی و مشاهده قلبی در حکمت اشراق برای دریافت حقیقت منافاتی با حکمت بحثی و استدلال و برهان ندارد بلکه حکمت اشراق نیز در عین حال که به مقام والای کشف و شهود را ارج می نهد استدلالیان را نیز محترم می شمارد و به آن توجه دارد و تا جایی که جز مبانی حکمت اشراقی محسوب می گردد.

اندیشه سکولاریسم، علل و عوامل ظهور آن

پژوهشگران غربی و اندیشمندان اسلامی، در تحلیل و بررسی اندیشه سکولاریسم، علل و عوامل ظهور آن، به دلایل مختلفی اشاره نموده‏اند. از جمله خاطر نشان نموده‏اند که زمینه‏های همچون عملکرد ناصحیح متولیان دستگاه کلیسا، برخی محتویات ضعیف موجود در متون اناجیل متعدد، رشد ناگهانی علم و صنعت، ورود مباحث علمی، معرفتی و نظری جدید از سوی برخی از فیلسوفان درباره انسان، جهان هستی و… هر یک به نوبه خود موجب تشدید تفکرات دنیا مآبانه و بشر‏گرایانه در انسان مغرب زمین گردیده و پیامد آن، منجر به حذف دین از متن جامعه و اجتماع شده و در قبال آن علوم بشری قالب های جدید از اندیشه را جایگزین اندیشه دینی نموده است.

از آنجای که بخش قابل توجه اندیشه مغرب زمین از طریق ترجمه وارد فضای فکری و اندیشه نسل جدید جوامع اسلامی می گردد، طبیعتاً بخشی اعظم از نیروی فکری جهان اسلام بدون توجه به زمینه های فکری شکل گیری اندیشه های نوین تحت تأثیر این ایده ها واقع می گردند و در برخی موارد منجر به دین گریزی در نسل جوان می شوند. در برخی از کشورهای اسلامی بویژه افغانستان رویکرد منفی اهل تفکر و اندیشه به اصول اساسی دین، باعث ایجاد مسئله و به وجود آمدن چالش های اجتماعی در جامعه می شوند. بنابراین ضرورت وجود مسئله اقتضا دارد که به نقش عقلانیت در به وجود آمدن تفکر سکولاریسم در اندیشه متفکران اسلامی و غربی پرداخته شود.

پرسش این است که عقل گرایی(در غرب)و عقلانیت(در اسلام) چه رابطه ای با سکولاریسم دارد؟ دستیابی به پاسخ صحیح در این رابطه مستلزم تعریف روشن از عقل، عقل گرایی، عقلانیت و سکولاریسم می باشد. بنابراین برای دستیابی به پاسخ سوال مورد نظر، ابتدا چند سوال به جهت تقدم منطقی آنها بر سوال اصلی، نیاز به پاسخ گویی دارد: عقل، عقل گرایی و عقلانیت چیست؟ اقسام آن کدام است؟ سکولاریسم چیست؟ زمینه های شکل گیری سکولاریسم چه است؟

«عقل» در لغت به معناى «بازداشتن»(ابن منظور، ۱۴۱۴/ ‏۱۱: ۴۵۸) امساک، پیوند دادن و نگه داشتن می باشد. عقل به قوایی گفته می‌شود که آماده پذیرش علم و دانش است و گاهی به دانشی که به وسیله همین قوه به‌ دست آمده نیز عقل گفته شده است.(راغب اصفهانى،۱۴۱۲: ۵۷۷)

تعریف و جزئیات مفهوم عقل

اصطلاح عقل به طور کلی به نیروی هوش در تنظیم مفاهیم و برقراری مناسبات منطقی به شیوه ای که بتوان نتیجه درست از مقدمه مفروض استخراج کرد یا حکم عینی معتبری درباره پدیده های تجربی دلالت دارد. این مفهوم با بسطی که یافته به معنی تبین منطقی و معتبر یا توجیهی برای یک رویداد یا رابطه نیز آمده است. افلاطون عقل را همچون «آلتی تصور می کند که بدان وسیله انسان به معرفت حقیقی، یعنی دریافت صور لایتغیر یا ماهیات دسترسی می یابد و در نقطه مقابل عقاید صرفی قرار دارد که بر ادراک حسی از عالم متغیر اجسام مادی استوارند». (جولیوس گولد،۱۳۸۴ :۵۸۶) مفهوم عقل در این معنا باتوجه به نگرش معرفت حقیقی که در آن وجود دارد نمی تواند مبانی سکولاریسم را تشکیل بدهد. برای مفهوم عقل در فرایند زمان دگرگونی معنایی صورت گرفته است به طوری که در دوره کنونی عقل به «شماری از روش های عمل به منظور پی جویی حقیقت مربوط به پدیده¬های تجربی»(جولیوس گولد، ۱۳۸۴ :۵۸۷) کاربرد دارد.

برای عقل مفاهیم و معانی مختلفی وجود دارد؛ از آنجایی که بیشتر معانی عقل نه تنها با ایده سکولاریسم ارتباط ندارد، بلکه منافی و متضاد آن نیز می باشد؛ در نوشتار زیر به طور اختصار به بیان معانی عقل و کاربردهای آن می پردازیم تا روشن گردد که چه نوع از معانی عقل با مفاهیم سکولاریسم در ارتباط می باشند.

۱٫ عقل ابزاری[۱]برای تسلط آدمی بر طبیعت می باشد. ماکس وبر رفتارهای انسان غربی را که متأثر از غلبه عقلانیت ابزاری است، کنش هاب عقلانی معطوف به هدف معرفی می کند. ۲٫ عقل متافیزیکی[۲]به شناسایی احکام اصل هستی می پردازد. از این رو کاوش در مسائل فلسفی و هستی شناختی بر عهده عقل متافیزیکی است. ۳٫ عقل نظری[۳] درباره هستی هایی سخن می گوید که خارج از حوزه اراده انسانی تحقق دارند. این معانی از عقل اعم از عقل متافیزیکی ، و عقل متافیزیکی، بخشی از عقل نظری است. ۴٫ عقل عملی[۴] درباره هستی هایی بحث می کند که بر اساس اراده انسانی تکوین می یابند؛ مانند نبایدها، مسائل اخلاقی، حقوق فردی و اجتماعی. ۵٫ عقل مفهومی[۵] اعم از دانش عقل نظری و عملی است. عقل مفهومی با وساطت مفاهیم ذهنی به شناخت موضوعات محل بحث خود می پردازد. ۶. عقل شهودی[۶] بدون وساطت مفاهیم ذهنی به شهود حقایق کلی و فراگیر نایل می شود. عقل شهودی به یک اعتبار در قبال عقل مفهومی و به اعتبار دیگر در قبال شهودهای حسی و یا شهودهای عرفانی است. ۷. عقل قدسی[۷] نوع متعالی عقل شهودی است. صاحب عقل قدسی از ارتباطی مستقیم و حضوری با حقایق عقلی بهره مند است. نصوص دینی، عارفان و فیلسوفان در تبیین عقل قدسی فراوان گفته اند. ۸٫ عقل عرفی[۸]به ادراک فعلیت یافته جمعی جامعه اطلاق می شود. فهم عرفی متواند مشتمل بر معارفی باشد که از طریق عقل مفهومی یا عقل قدسی به بشر تعلیم داده می شود یا مجموعه¬ای از آگاهی ها باشد که در اثر گرایش های عملی توسط خیال و وهم آدمیان پدید می آید و از مسیر جامعه پذیری در فرهنگ جامعه مستقر می گردد. ۹. عقل کلی[۹] دو معنای سعی و مفهومی دارد، کلی سعی ناظر به احاطه و شمول وجودی یک حقیقت است. کلی مفهومی، همان مفاهیم گسترده ذهنی است که بر مصادیق متعدد حمل می شود. ۱۰٫  عقل جزئی[۱۰] در قبال عقل کلی مفهومی است و مدرکات آن اضافه به امور جزئی و محسوس دارد. عقل جزئی، وهم نیز نامیده می شود. در عقلانیت ابزاری بیشتر از عقل جزئی استفاده می شود. ۱۱٫ عقل تجربی[۱۱] بخشی از عقل نظری است که به امور طبیعی می نگرد و از محسوسات استفاده می کند و قیاسات تجربی را تشکیل می دهد.(پارسانیا،

اسلام با نوع نگاه کاملاً متفاوتی از نسبت عقل و وحی

در اسلام با نوع نگاه کاملاً متفاوتی از نسبت عقل و وحی مواجهیم که شاید مهم ترین صفت برای آن،«تضامنی» باشد. غرض از تضامنی بودنِ رابطه عقل و وحی در اسلام، دو چیز است؛ یکی این که آن دو متضمِّن و مؤیِّد و مکمِّل یکدیگرند، و دیگر آن که آنها بر روی هم، متضمِّن کمال انسانی اند. تضامنی دیدنِ نسبت میان عقل و وحی، ضمن جلوگیری از بروز تعارض و لزوم تعطیل و اخراج یکی به نفع دیگری برحسب دوره¬های زمانی و قلمروهای اختصاصی، آن دو را به استمداد یکدیگر در تمامی زمانها و همه قلمروها فرا می خواند. این حقیقت را از طریق بعضی از مؤیدات بیرونی و درونی هم می توان احراز کرد. مثلاً مهم¬ترین معجزه رسول اکرم(ص)قرآن کریم بوده است.[i] قرآن اِعجازی است که نه تنها به اِخضاع عقول الناس نینجامیده، بلکه به تحکیم موقعیت و اهمیت آن در میان مردمان نیز کمک کرده است. اسلام هیچ سوءظنی را نسبت به تعقل و اندیشه انسانی، در میان پیروان خویش منتشر نساخته و راه ترویج وحی را تعطیل و تحقیر عقل قرار نداده است؛ بلکه به تقویت آن در میان مؤمنان نیز پرداخته است. چنانکه وظیفه تعلیمی پیامبران در قرآن نیز محدود به انزال (کتب) نبوده، بلکه مأمور به تعلیم حکمت نیز شده اند.توصیه اسلام به مؤمنان برای تدبّر در کلام وحی و تعقل در آفاق و انفس و تأمل در خالق و ناظم هستی، همچنین اندیشه در خلقت و نظم جاری در جهان و در سنن اجتماعی و تاریخی چنان فراوان و فراگیر است که هیچ عذری برای کوتاهی مؤمنان در خردورزی باقی نمی گذارد و در همان حال، هیچ عرصه ای را به عنوان قلمرو اختصاصی عقل، به روی وحی و ایمان مسدود نمی سازد. عقل و خرد در اسلام، ناب ترین گوهر ثمین الهی است که به ودیعت نزد انسان سپرده شده تا در پرتو آن، راه کمال خویش به سوی پروردگار را بیابد و به سهولت و سلامت بپیماید.(شجاعی زند،۱۳۷۹: ۲۴۹) اسلام معتقد است که بذر ایمان و خداشناسی، در زمین عقل و معرفت بهتر به بار می نشیند. مقام عقل در اسلام چنان بلند است که در بعضی از تعابیر، خداوند را (عقل فعال) و نبی را (عقل اول) نامیده اند و از قوه عاقله انسانی به عنوان (نبی باطنی) یاد کرده اند. این تعابیر، گمان هرگونه تجزّی و تقابل میان عقل و وحی را منتفی می سازد.

 قبل از بررسی رابطه عقلانیت با سکولار،ابتدا به بیان اهمیت عقل در نظام فلسفی مسلمان و سپس به تحلیل جایگاه عقل و عقلانیت در گزاره های دینی می پردازیم. از میان شخصیت های برجسته و اندیشه مندانپیشکسوتفلسفی متفکرانمسلمان فارابی را بهعنوان نماینده انتخاب نموده و اندیشه فلسفی شان را به بحث می گذاریم.

________________________________________

[i]. قرآن در پاسخ کسانی که بنا بر عادات جاری در میان اُمَم پیش از اسلام از رسول اکرم(ص) معجزات فوق طبیعی طلب می کردند، می فرماید: « أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ یُتْلى‏ عَلَیْهِمْ إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَرَحْمَهً وَ ذِکْرى‏ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ ». سوره عنکبوت آیه۵۱٫ یا در جای دیگر می فرماید: « قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهیراً ». سوره  اسراء آیه۸۸٫

[ii]. «هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ…». سوره جمعه آیه۲٫

[iii]. «…إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ إِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ غَفُورٌ». سوره فاطر آیه ۲۸٫ لَم یُعبد الله عزَّوجلَّ بِشَیٍ اَفضل مِن العقل. امام باقر؛ (ع) الحیات، ج۱، ص۴۷٫ قَالَ رسول الله (ص) «..وَ لَا دِینَ لِمَنْ لَا عَقْلَ لَهُ». علامه مجلسى؛ بحار الأنوار، ج ۷۴، ص ۱۶۰

[iv]. امام کاظم(ع) می‌فرماید:«یا هشام اِنَّ للّهِ عَلی النّاسِ حُجَّتَین؛ حُجَهٌ ظاهِرَهٌ وَ حُجَهٌ باطِنَهٌ، فَأَمَّا الظّاهِرَهُ فَالرُسُل و الاَنبیا و الأَئَمَّهُ و اَمَّا الباطِنَهُ فَالعُقول». محمدباقر مجلسی؛ مرآه العقول فی اخبار الرسول، ج۱، ص۵۷٫

تعقل و بنیان های عقلانیت در گزاره های دینی

واژه عقل به صورت اسمی آن در قرآن کریم به کار نرفته است، اما کلمات هم ریشه عقل مانند عقلوا، یعقلون، تعقلون، نعقل و…چهل و نه بار در قرآن کریم بکار رفته است. علاوه بر موارد فوق بیش از سیصد بار در قرآن به مسأله تفکر، تعقل، تذکر، تدبر، تفقه و… اشاره شده است. باتدبّر در گزاره های مختلف قرآنی می توان دریافت که بیشتر آیات مربوط به عقل انسان را به تفکر و تعقل در امور محسوس دعوت می کند و از این طریق ارتباط وثیق، عمیق و روشنی بین حواس و عقل را بیان می کند. از بررسی آیات قرآنی که در رابطه با تفکر و تعقل وارد شده است به روشنی می توان دریافت که مهم ترین وجه تمایز انسان از سایر حیوانات عاقل بودن آنها می باشد. آیاتی که در قرآن کریم بر اهمیت خرد ورزی دلالت دارد بر گروه های مختلف تقسیم می گردد. که عبارتند از آیاتی که دعوت به تعقل می نماید،[۱] آیاتی که به تفکر فرا می خواند،[۲] آیاتی که تعطیلی عقل را مذمت می کند،[۳] آیاتی که بر ذکر دلیل و برهان تأکید دارند.[۴] آیاتی که از تعلیم پیامبران خبر می دهد[۵] و کار آنان را آموزش حکمت می دانند، آیاتی که جدال احسن را پیشنهاد می کند،[۶] آیاتی که از خصم طلب برهان می نماید[۷] و آیاتیکه از خصم نفی برهان می کند.[۸] و… قرآن کریم نیروی عقل در وجود انسان را یکی از موهبت های الهی می داند و کسانی را که از نعمت عقل در زندگی خود بهره نمی گیرند مورد نکوهش قرار می دهد.[۹] زیرا از منظر قرآن کریم رستگاری انسان ها در سایه تعقل امکان پذیر می باشد.[۱۰] به همین دلیل، اساسی ترین مبانی دینی یعنی ایمان مبتنی بر تعقل و تفکر می باشد از این رو ایمان که بنیان آن بر تقلید از دیگران شکل گرفته باشد قابل قبول نیست.[۱۱] چون عقل نیرویی است که به واسطه آن شناخت نشانه¬های الهی فراهم می گردد.[۱۲] تعقل و تفکر در قرآن کریم از چنین جایگاهی برخودار میباشد که حجیت و حقانیت خود قرآن بر تفکر و تعقل مبتنی گردیده است.[۱۳]

علاوه بر موارد فوق قرآن بیش از هر متن مقدس دیگر، به مسأله شناخت و کسب معرفت اهتمام نشان داده و در آیات فراوانی درباره امکان شناخت،[۱۴] منابع شناخت،[۱۵] ابزار شناخت[۱۶] و موضوعات شناخت سخن گفته است. برای درک اهمیتی که قرآن برای معرفت قائل است، باید به سراغ کلماتی چون تدبیر، تفکر،تعقل، برهان، علم، بصیرت، عبرت، صاحبان علم، اولوالالباب، اولوالابصار، سیروا فی الارض و… رفت. در حالی که هیچ یک از این مفاهیم در فرهنگ قرآنی، جنبه منفی و معنای مذمومی ندارد، بدترین عتابها و شماتتها نثار کسانی شده است که نسبت به آنها کم توجه و بی اعتنا بوده اند و هستند.[۱۷] در قرآن، بی هیچ مدارایی با انواع موانع تعقل و آزاداندیشی مثل تعصب،[۱۸] تقلید،[۱۹] پیروی از ظن و گمان،[۲۰] متابعت نفس[۲۱] و ترجیح منافع که زایل کننده حقایق امور[۲۲]و ضایع کننده حقوق دیگران است و همچنین با سنت پرستی، شخص پرستی[۲۳]و قوم و آباپرستی،[۲۴] مقابله جدی و شدید شده است. در مقابل، از تمامی راههای افزایش تعمیق معرفت و میدان دادن به تعاطی افکار و اندیشه ها، به نیکوترین روشها حمایت شده است.(شجاعی زند،۱۳۷۹: ۲۵۵/۲۵۶) عقل در قرآن ملکه ای است که خداوند به انسان بخشیده تا به شناخت جهان هستی و بنیان های معرفتی برخاسته از اصول توحیدی دست یابد و از این طریق اتصال وجودی خود را با خالق نظام هستی دریابد. تفکر و تعقل در این معنا شالوده هستی انسان را تشکیل می دهد که بیان کننده ارتباط عمیق میان معرفت به خویش و وجود هستی بخش را به تصویر می کشد. شناخت در این نگاه بیانگر اتصال انسان به عین ذات اوست نه انفصال و بریدگی از موجود فیاض بخش و زندگی در جهان بدون مأوا و معنا.

گزاره های دینی به قرآن

کاربرد واژه عقل و اهمیت آن در گزاره های دینی به قرآن کریم خلاصه نمی شود بلکه در روایات و اخبار منقول از پیامبر گرامی اسلام(ص) و ائمه معصومین (ع) نیز انسان ها به تعقل و تفکر در ساحت نظام هستی برای شناخت خالق و آفریننده جهان فراخوانده شده اند. گزاره های روایی به انحای مختلف اهمیت و جایگاه عقل در میان بشر را یاد آور شده است. استفاده و بهره وری از عقل برای دستیابی به معرفت به قدری شفاف در روایات ذکر گردیده است که جای تردید برای اعتبار بخشی آن وجود ندارد. عقلانیت و خرد گرایی در گزاره های روایی از چنان اهمیت و جایگاهی برخوردار است که پیامبر گرامی اسلام (ص) و علی(ع) ایمان انسان ها را مبتنی بر عقلانیت آنان می دانند.[۲۵] زیرا ایمان مؤمنین با تعقل و عقلانیت آنان محاسبه می‌گردد.[۲۶] از جانبی نیروی عقل منشأ حجیت، برهان،[۲۷]شناخت معرفت،[۲۸] فهم، زیرکی، دانش اندوزی،[۲۹] فراهم کننده زمینه رستگاری[۳۰]دانسته شده است. با تعقل و خرد ورزی انسان به شناخت و معرفت حقیقی دست می¬یابد به همین دلیل امام صادق (ع) عقل را حجت میان خداوند متعال و بندگان شان می داند.[۳۱] به تبع از گزاره¬های دینی متفکران دین پژوه برای شناخت خالق هستی و استنباط بخشی از احکام دینی به عقل تمسک جسته اند. زیرا گزارهای دینی عقل را به عنوان حجت باطنه الهی[۳۲]معرفی نموده است.

در اصول (فقه) عقل به عنوان یک دلیل از ادله چهارگانه در کنار کتاب، سنت و اجماع برای استنباط احکام شرعی قرار داده شده است.(محمدرضا مظفر، ۱۳۷۳: ۱/ ۷) زیرا عقل در فقه اسلامی، به علاوه کشف قوانین می تواند قانون را متناسب با شرایط و مقتضیات، تحدید، تقیید کند و یا آن را تعمیم دهد.(مطهری،ختم نبوت۱۳۸۳: ۵۸) این که در میان فقه¬های اصولی، قاعده ملازمه (کُلَّ ما حَکَمَ بِه العقل، حَکَمَ بِه الشرع و کُلَّ ما حَکَمَ بهِ الشرع حَکَم به العقل)پذیرفته و جاری شده است، به دلیل همین ارتباط وثیقی است که میان عقلانیت و شریعت وجود دارد. اهمیت شناخت و معرفت برای شریعت، آن گاه بیشتر روشن می¬شود که احراز آن، یکی از مهم ترین شروط تحقق تکلیف و لازمه صحت معاملات به شمار می رود.(شجاعی زند،۱۳۷۹: ۲۵۳) عنصر عقل چنان دارای اهمیت است که در فقدان آن هیچ مسئولیت[۳۳] و مؤاخذه ای متوجه نقض کننده یک حکم شرعی نیست و حسابات اخروی نیز به سهمی که از آن نصیب شخص گردیده است، بستگی پیدا می کند.[۳۴]

نقش عقل نسبت به برخی از احکام و مسایل شرعی میزان و معیار می باشد. در این گونه موارد معیار بودن عقل به دلیل عدم مخالفت احکام شرعی با عقل است، زیرا عقل با استعانت از قواعد و اصول ضرورت شریعت وحی را اثبات می کند، لذا وحی و شریعت توان مخالفت با آن را ندارد.(جوادی آملی، ۱۳۸۱: ۲۰۷-۲۰۸) عقل نسبت به برخی از احکام و مسایل شرعی نقش مصباح را برعهده دارد؛ مصباح بودن عقل به این معناست که در هنگام مشاهده مغایرت میان ظواهر شرعی و اصول مبرهن عقلی، عقل به عنوان چراغی روشن، مبین مقصود و منظور از ظواهر شرعی می باشد.(جوادی آملی، ۱۳۷۵: ۱/ ۲۳۹) عقل چراغی است که مشخص می کند چه چیزی جزء شریعت و یا خارج از آن قرار دارد.(جوادی آملی، ۱۳۸۰: ۸۴) عقل نسبت به برخی از احکام و مسایل شرعی نقش مفتاح را بازی می¬کند. مراد از مفتاح راهگشای مسیر شریعت به واسطه عقل می¬باشد. زیرا انسان به کمک عقل به وجود خدا، نیاز به هدایت الهی و نیاز به معجزه برای تشخیص پیامبر از افراد عادی پی می¬برد.(جوادی آملی،¬۱۳۷۵: ۱/ ۲۱۴)

عقل ظاهری و بیرونی

از منظر بزرگان دین، عقل پیامبر باطنی و درونی می باشد همچنان که پیامبر(ص) عقل ظاهری و بیرونی دانسته شده است.(مطهری،-۱۳۷۸: ۳/ ۱۰۱) بنابراین اسلام بالاترین اهمیت و بها را به عنصر عقل داده است؛ تا آنجا که عقل را در کنار کتاب و سنت، از منابع اصیل دین شمرده است.(جوادی آملی، ۱۳۸۳: ۴۹) بنابراین یکی از منابع قوی و غنی دین، دلیل عقلی است و اگر عقل به عنوان دلیل، منبع دین محسوب نشود، بسیاری از معارف و مسائلی دینی که جزء دین محسوب می شود و از راه دلیل عقلی به اثبات می رسد از معارف و احکام دینی خارج می شود.(جوادی آملی، ۱۳۸۰: ۸۲-۸۳)«در اصول دین، برهان عقلی قبل از نقل است، زیرا عقل می گوید که انسان به دین محتاج است. اما در محدوده دین عقل، همتایی دین فتوا می¬دهد و عقل و نقل مؤید یکدیگرند».(جوادی آملی،۱۳۸۲: ۱۳۰-۱۳۱) زیرا میان عقل و دین تقارضی وجود ندارد بلکه ارتباط آن دو از ضروریات و جدایی آن از محالات می باشد.(مطهری،¬۱۳۷۳:¬-۱۲۳) نسبت بین ادراکات عقل و محتویات دین، عموم و خصوص من وجه است. به این معنی که بعضی از امور دینی، عقلانی هستند ولی بعضی از امور عقلانی دینی نیستند و بعضی از امور دینی نیز عقلانی نیستند اما اموری که به عقل اختصاص دارد عبارتند از عقلی که وجود خدا، وحدانیت و سایر صفاتش را به اثبات می رساند.(مصباح یزدی، ۱۳۸۶: ۶۸-۶۹) بنابراین عقل دین ساز، مبدأ شریعت و میزان آن نمی باشد، بلکه همچون آینه، نمایانگر دین و همچون چراغ روشنگر محتوای آن است.(جوادی آملی، ۱۳۸۶: ۲۴) «اعتبار عقل کاملاً از ملاحظات عاقل جدا است. زیرا عقل و برهان عقلی معصوم است ولی عاقل یعنی حکیم، متکلم، اصولی و فقیه، معصوم نیستند. از این رو نمی¬توان عقلا، حکما، متکلمین، فقها و…را با انبیاء مقایسه کرد».(جوادی آملی،۱۳۸۲: ۱۲۶-۱۲۷)

براساس تفکر فلسفه اسلامی «صدق عقل واقعی و راستین، در جایی است که عقل نظر با رهبری بر وهم، خیال و حس به درک کلیات نایل شود یا عقل عمل با رهایی از غضب و شهوت به تنظیم انگیزه ها همت گمارد». (جوادی آملی، ۱۳۸۱: ۱۷۸) بنابراین عقلانیت برخاسته از فرهنگ دینی به واسطه تدبر، تکفر و تعقل به جایگاهی دست می یابد که «قدم های اساسی خود را برای عقل ناب و محض بردارد و با قرار دادن آن در مسیر خلقت، خویشتن را از گژ راهه ها نجات بخشد».(جوادی آملی، ۱۳۸۱: ۱۷۸) از درون چنین عقلانیتی این ایده تراوش می کند که «خداوند را علۀ العلل هستی می دانند و به آفریدگار و پروردگاری مستقل جز او قایل نیستند».(ربانی گلپایگانی،۱۳۸۲: ۱۲۱) زمانی که عقل و ایده عقلانیت بر بنیان هایی تکیه زد که جهان هستی را مخلوق خالق یکتا و نظم جهان را در پرتو انوار وجودی هستی بخش او جلوه گر دانست، آنگاه عقل بشری به جایگاهی دست می¬یابد که جامه حجت الله و حجت باطنه را بر تن می¬نماید. به همین دلیل گزاره های دینی به صورت گسترده بشر را به تفکر تدبر، تعقل و خرد نگری در سیر خلقت جهان هستی فرا می خواند. تا انسان را به اصل هستی و جهان بینی توحیدی خویش باز گرداند.  

از دیدگاه اسلام، عقل گرایى نگاهى افراطى به عقل و محروم ماندن از سایر منابع معرفتى مورد قبول نمی¬باشد؛ زیرا انسان در شناخت تمام حقایق این جهان محدودیت دارد، لذا از شناخت حقایق غیبى و ارتباط دنیا و آخرت نیز ناتوان است؛ براى نمونه، تشخیص این که چه شیوه اى از زیستن، هم سعادت دنیوى و هم رستگارى اخروى و کمال آدمى را در پى دارد، در توان آدمى نیست؛ و تنها خداوند که خالق این جهان و عالم به غیب و شهود است مى تواند چنین صراطى را نشان دهد و در حقیقت، ضرورت بعثت انبیا ریشه در همین مسئله دارد. عقل گرایی بدون اتکا به دین از تشخیص مصادیق و جزئیات معارف عاجز می باشد، بدلیل اینکه عقل قوه اى کلى نگر است، توان تشخیص مسائل جزئى را ندارد و البته کسانى که مرادشان از عقلانیت، عقلانیت ابزارى و محاسبه گر و جزئى نگر است ممکن است چنین اشکالى را برنتابند، لیکن بر اساس آن دیدگاه، دچار چالشى دیگرند و آن ناتوانى از تشخیص مصالح کلى و مقاصد و اهداف خلقت و اصول کلى زندگى است؛ زیرا این ها امورى هستند که عقل کلى نگر مى تواند به کاوش در آن عرصه ها بپردازد، نه عقل ریاضى و جزئى نگر. با وجود اشکالاتی که بر برخی از حوزه های معرفت عقلی مطرح می باشد دین اسلام برای تعقل، تدبر و نگرش عقلانیت ارزش و جایگاه ویژه ای در نظر گرفته است. به همین دلیل فلسفه یونانی عقل محور در دامن فرهنگ اسلامی رشد و شکوفا گردید. باید خاطر نشان نمود که فلسفه یونانی پس از ورود خود در قلمرو فرهنگ اسلامی از موانع زیادی عبور نموده است و پالایش های زیادی در آن صورت گرفته تا از پیرایه های آن کاسته شود و آنگاه بخش هایی از آن که مقوم عقلانیت در فرهنگ اسلامی بوده است مورد تأیید قرار گرفته است.

عقلانیت و خردگرایی در نظام فلسفی

تعقل، اندیشه عقلانیت و خردگرایی در نظام فلسفی متفکران مسلمان و گزاره های دینی اسلام، باتوجه به ویژگی های درونی و پتانسیل نهفته درآن، این ایده را تقویت می سازد که دین اسلام با عقلانیت درهم آمیخته است؛ بنابراین عقلانیت جزء وجود مقوم اصلی، بیان کننده و تفسیرگر جوهر حقیقی دین اسلام محسوب می گردد. از آنجایی که عقلانیت در اسلام تفسیرگر نظام خلقت با اتکا بر اندیشه وحیانی می باشد؛ لذا رشد ایده سکولاریستی در دامن چنین عقلانیتی به دشواری ممکن می گردد. از میان انواع عقلانیتی که ذکر گردید عقلانیت ابزاری، تجربی و عرفی پتانسیل بالقوه برای ایده سکولاریستی را در خود دارد که البته این بخش از عقلانیت در فرهنگ اسلامی به میزان فرهنگ غربی رشد نیافته است. باتوجه به اوصافی که برای عقلانیت ذکر گردید اجازه ورود ایده سکولار را به قلمرو خود نخواهد داد.